سکـــوت میکنم …
بگذار حرفــــــ ها آنقدر یکدیگر را بزننــــــد!!!
تا بمیرنــــــد !!!
نمایش نسخه قابل چاپ
سکـــوت میکنم …
بگذار حرفــــــ ها آنقدر یکدیگر را بزننــــــد!!!
تا بمیرنــــــد !!!
سرنوشت ما را به خیر بنویس..
تقدیری مبارک
تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .
http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2013/01/15.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
بانو
مرد نبوده ای تا بدانی سرت بر روی بازوانم،
امنیت تو نیست!
آرامش من است..
کاش میدونستی ا گه اسمم رو با “میم” به انتها برسونی، زیباترین عاشقانه رو برام گفتی...!!!!
وقتی میگویی خوبم
چشمانت را ازچشمانم بردار
مگرنمیدانی چشمهای توبامن حرف میزنند
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
کودکی که مادرشو ندید...
مادری که نازاست و در حسرت شنیدن یک کلمه مادر!!!
عاشقی که فقط تو خیالش توانست با عشقش زندگی کند و عشقش در آغوش دیگری شب را صبح میکرد با این حال بازم حرم تنش را به هیچ غریبه ای نفروخت...
و ان بغضی که هرشب قبل خواب میشکند...
و آن دختر گل فروش سر چهارراه ، با آن نگاه پر از التماسش و با آن دستای کوچکش شیشه ماشینت را میکوبد
و پیر مرد گدایی که تمامی ثروتش پول توجیبیِ آن کودکان معصوم است!
و قلبی که شکستو فقط سکوت کرد...
اری اینجا زمین است و همه دلها شکسته!!!
ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽﺗﻮ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯾﺖ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﻧﮕﺎﻫﺘﻮ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖﻣﯿﮑﻨﯽﻭ ﺳﺎﯾﻠﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ،،،،ﯾﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﺯﺵ ، ﺑﯿﺎﺩﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ :""" ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽﺍﺭﻭﻣﻢ ﮐﻨﯽ
به اندازه ی همه" نه " هایی که باید میگفتم و نگفتم ... امروز باید بگم غلط کردم ...!
دلگیرم وا3 اون پسری که با 180تا سرعت تواتوبان داد مبزد تا خودشو تخلیه کنه...
دلگیرم وا3 اون 2ختری که هرشب 3فیدیه متکاشو با ریملش 30آه میکرد
دلگیرم وا3 اون موی 3فیدی که تو خونه ی سالمندان
چشم براه بچه هاییه که عمرشو...پولشو...به باد داد...
دلگیرم وا3 ی اون مرد 40ساله ای که زن و بچشو 4 نفری سوار 1موتور کرده بود...با حسرت به جوون 22ساله ای که پشت پورشه نشسته بود نگاه میکرد و از زنو بچه ای که با سختی رو موتور جاشده بودن خجالت میکشید
دلگیرم وا3 شهری که تو دود,ف...س...اد,اعتیاد,فقر,اختل اس,تورم و 1001 مشکل دیگه داره دست و پا میزنه و از چیزایی که گریه داره جک میسازه
دلگیرم وا3 مر2می که تو تک تک کوچه پس کوچه های این شهر ازاون بالا بالا ها تا اون پایین پایینا دارن زندگی میکنن وهرکدومشوم میتونن یه تراژدی...رمان...داستان باشن
دلگیرم وا3 خیلی چیزا که گفتنی نیس...نوشتی نیس...