در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزهگران کوزه شویم
نمایش نسخه قابل چاپ
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزهگران کوزه شویم
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
در خاك هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی كم از بهشت ندارد هوایتو
وقتی که پرسش کنی اصحاب درد را
چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند **** دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
شاه شمشاد قدان خسروشيرين دهنان
كه بمژگان شكند قلب همه صف شكنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تاكي از سيم و زرت كيسه تهي خواهد بود
بنده ي من شو و برخور زهمه سيم تنان
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که منهم دل ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم