در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدین امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
نمایش نسخه قابل چاپ
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدین امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
صفایی ندارد ارسطوشدن
خوشا پرکشیدن پرستو شدن
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
کدوم جاده کدوم راه
کدوم اشک وکدوم آه
کس به غير از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در به جز اين خانه مرا نيست پناهی
بی سر و بی پا سفر می کردمی
بی لب و دندان ، شکر می خوردمی
بگذاربگریم چون ابر در بهاران *********کزابرناله خیزد روزوداع یاران[tashvigh]
کاشکی آن زخم ، بر جسم آمدی
تا بدی که ایمان و دل سالم بدی
تویی آن گوهر یکدانه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
[shaad]