وفا کنیم ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
نمایش نسخه قابل چاپ
وفا کنیم ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
نبي چون آفتاب آمد ولي ماه
مقابل گردد اندر «لي معالله»
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در ایینه صبح
گز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
ياد تو هر تنگ غروب تو قلب من مي کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب هميشه واسه من نشوني از تو بوده
برام يه يادگاريه جز اون چيزي نمونده
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون
واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
هزار جهد کردم که یار من باشی
مرادبخش دل بی قرار من باشی
یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص
روی انگشتر دریا