عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند !
بی آنکه بخواهی . . .
می برندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی !
گریز دلپذیر
آنا گاوالدا
نمایش نسخه قابل چاپ
عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند !
بی آنکه بخواهی . . .
می برندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی !
گریز دلپذیر
آنا گاوالدا
بیخیال عطر های گران قیمت...
آدم ها باید بوی معرفت بدهند...
ساعت از نيمه شب گذشته است ومن به اين مي انديشم:
اگر كاري كه "عشق"با من كردبا توميكردچند روز دوام مياوردي؟؟؟؟؟http://www.iran.sc/upl/mahde91/13499714517.jpg?58
به كوه گفتم عشق چيست؟لرزيد
به ابر گفتم عشق چيست؟باريدبه باد گفتم عشق چيست؟وزيدبه پروانه گفتم عشق چيست؟ناليدبه گل گفتم عشق چيست؟پرپرشدبه انسان گفتم عشق چيست؟
اشك از چشمانش جاري شدو گفت ديوانگيست.
http://www.iran.sc/upl/mahde91/13499750094.jpg?19
ردپاهايم را پاك ميكنم
به كسي نگوييدمن روزي در اين دنيا بودمخدايا!ميشود استعفا دهم؟؟؟كم اوردم...!
http://www.iran.sc/upl/mahde91/13499759029.jpg?98
http://up.98love.ir/up/mamadzar/Pict...%20%283%29.jpg
مـیخـنـدم :
دیـگـر تـ ــب هــم نـدارم
داغ هـ ــم نیـسـتـم
دیـگــر بــ ــه یـ ـاد تـ ــو هـ ـم نـیسـتم
سـ ـرد شـ ـده ام...
سـ ـرد سـ ــرد
نمـ ـی دانـم
شـایـد دق کـ ــرده ام
کسـ ـی چــ ـه مـی دانـد
بــ ـی حسـ ـم کـ ـردی نـسبت بــ ــه تمـ ــام حـ ـس هــ ــای دنیـ ــا...
http://www.siteaks.com/uploads/gallerydir/5326/11.jpg
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چـآنهات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد...
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...
براے بوسیـدَنش...
براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...
دو تا خانم تو محل کارشون داشتند با هم صحبت می کردند ...
اولی : دیشب، شب خیلی خوبی برای من بود. تو چه طور؟
دومی : مال من که فاجعه بود. شوهرم وقتی رسید خونه ظرف سه دقیقه شام خورد و بعد از دو دقیقه رفت تو رخت خواب و خوابش برد. به تو چه جوری گذشت ؟
اولی : خیلی شاعرانه و جالب بود. شوهرم وقتی رسید خونه گفت که تا من یه دوش می گیرم تو هم لباساتو عوض کن بریم بیرون شام. شام رو که خوردیم تا خونه پیاده برگشتیم و وقتی رسیدم منزل شوهرم خونه رو با روشن کردن شمع رویایی کرد.
* گفت وگوی همسران این دو زن :
شوهر اولی : دیروزت چه طوری گذشت ؟
شوهر دومی : عالی بود. وقتی رسیدم خونه شام روی میز آشپزخونه آماده بود. شام رو خوردم و بعدش رفتم خوابیدم. داستان تو چه جوری بود ؟
شوهر اولی : رسیدم خونه شام نداشتیم، برق رو قطع کرده بودند چون صورت حسابشو پرداخت نکرده بودم بنابراین مجبور شدیم بریم بیرون شام بخوریم. شام هم بیش از اندازه گرون تموم شد و مجبور شدیم تا خونه پیاده برگردیم. وقتی رسیدم خونه یادم افتاد که برق نداریم و مجبور شدم چند تا شمع روشن کنم ...
گاهي دلم ميخواهد
وقتي بغض ميكنم
خدااز آسمان به زمين بيايد
اشك هايم را پاك كند
دستم را بگيرد و بگويد:اينجا آدما اذيتت ميكنن؟؟؟
بيا بريم.....
- - - به روز رسانی شده - - -
ده...
عدد كوچكي ست...
اما...
چقدر بزرگ ميشود وقتي...
ده سال بعد به هم ميرسيم...
كه ديگر نه تو آرزوي مني...
و نه من روياي تو...
قاصدک!
هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
انتظار خبري نيست مرا
نه زياري نه ز ديّاري ، باري،
برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
مهدی اخوان ثالث
http://vsci.comxa.com/up/ef99bfe02f6d.jpg
خداوند وعده نکرده است شادی بدون غم و آسایش بی رنج را ...
او وعده کرده است که هر روز نیرو می بخشد و با هر سختی ، آسانی آورد
و از آسمان یاری فرستد ، با شفقتی بی دریغ و عشقی بی کران ...
گــــریه که میکـنی "زیبـــــــــاتــــــر" میشــــــــوی...
امـــا تو بخنــد...
من بــه همیـــن زیبــــــــا که "تـــــــر" نیست قنـــــــــاعت دارم...
“دل”
اشتباهی ترین اتفاق دنیاست
بسته میشود آنجا که نباید…
کنده میشود ازجایی که نباید…
http://static3.wikia.nocookie.net/__...9/92/Love2.jpg
سیب هنوز هم شیرین است
هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد...
شیطان بهانه بود...
بی صدا رفت...
رد پایش گم شد...
عشق
کودتايي ست
در کيمياي تن
و شورشي ست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکي ست
که نمي دانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگي ست
که آرزو مي کنم
هيچ گاه " بخشيده " نشود.
تو نهایت آرامش منی..دستانت تجسم عشق و نوازش اند…
نگاهم که میکنی
لبخند که میزنی
از سقف سرد شب ،
روشنی می چکد..آری
تو نهایت آرامش منی..
اگر يک نفر
هر آنچه که
از درونش برمي آيد را بنويسد
بي شک از درون او
کسي رفته است
و تو هم روزي پير مي شوي
اما من
پيرتر از اين نخواهم شد
در لحظه اي از عمرم متوقف شدم
منتظرم بيايي
و از برابر من بگذري
زيبا ، پير شده
آراسته به نوري
که از تاريکي من دريغ کرده اي
عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای مشکی ات
بمیرم...
در ايـن ديـرگـاه
در ايـن شـب زمستانیاز کلمـات تـو سـرشـارم
ايـن کلمـات
چون زمـان
چون قلب میتپند
چون چشـم ، عريـان
چون دسـت ، سنگيـن
و چون ستـارگـان
درخـشـان
کلمـات تـو بـه مـن رسيـد
آنهـا از دل و انـديشـه و تـن تـوسـت
کلمـات تـو ، تـو را بـه مـن آورد
آنها ، پدر
آنها ، همسر
آنها ، رفيـقنـد
آنها ، محـروم
تـلـخ
شـاد
امـيـدوار و قهـرمـانـنـد
اصلا
کلمـات تـو ، انـسـانـنـد
عاشقانه میپرستمشان
يک زن
اگر بخواهد
حتي مي تواند با صدايش
تو را در آغوش بگيرد
از همان آغاز
راه ما کمي از هم جدا بود
تو مثل يک شاعر
عاشق بودي
و من مثل يک عاشق
شعر مي سرودم
هر دو گم شديم
من در پايان يک رويا
تو در يک شعر بي پايان
در زندان کوچک تو
سردي ديوارها
به چشمانت
رنگ آسماني مي بخشد
ديري است که عشقي از تو
در من نماندهدر زندان کوچک تو
ما شبيه پروانه ها هستيم
و براي گريز از يکديگر
به شيشه هاي پنجره کوبيده مي شويم
من براي نجات خويش
گلهاي اتاقت را
آب مي دهم
عطر آن ها
سردي لب هاي تو را دارد
پرنده ای در قفس محبوس
به تنګ ماهی خیره
بال بال میزد از عطش
فریاد می زد و ماهی نمی شنید
آی ماهی
سقف توشکسته
تا دیر نشده پرواز کن رفیق
.
.
.
گاهــــــی فرار می کـــنم
از فــــکر کردن به تـــــــو...
مثل رد کردن آهنـــــگی که
خیلی دوســـ♥ـــتش دارم...
باشـــــــــــــــــد...
تــــ♥ــــو مـرا نادیده بگیر...
موندنی راهش رو پیدا می کنه...
رفــــــــتنی بــــــــــــــــــــــــ هونش رو...
آدم بــــــــــــرفی هــــــــــــم که باشـــی...
دلت می خواهد یک نفر باشد تا گرمت کند...
مهم نیست آب شدن...
نیســــــــــــت شـدن...مـهم آرامــــش است حتی برای چند لحظه...
هیچ وقت دل اونایی که
گریه شون بی صدات رو نشکنید
چــــــــــــــــــــــــ ون ایــــــن آدم هــــــا...
هـــیچکس رو ندارن که اشــــــکاشون رو پاک کنه...
هرچه بيشتر انسان ها را مي شناسم، سگ ها را بيشتر ستايش مي کنم.
خدایا فاش گویم فتنه ار توست:((
ولی از ترس نتوانم چخیدن:((
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشه ای بمیر که این راه راه تست