مردن همه حرف است و سخن
هر قطره به دریا که رسد جاوید است
نمایش نسخه قابل چاپ
مردن همه حرف است و سخن
هر قطره به دریا که رسد جاوید است
تو عاشق می شوی هر روز و حاشا می کنی هرشب
و من با آتش عشقت مدارا می کنم هر شب
به قلبم سوره کوثر نوشتند
دلم را بنده قنبر نوشتند
به کوی عاشقی، در لوح سینه
صد و ده مرتبه حیدر نوشتند
در اندرون من خسته دل ندانم کیست *** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
تو كه نازنده بالا ، دلربایی تو كه بی سرمه چشمان سرمه سایی
تو كه مشكین دو گیسو در قفایی به ما گویی كه سر گردان چرایی
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل *** کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
راست اين زلف پريشان كه به رو مي فكني
به درستي دل جمعي به جفا مي شكني
دل و جان و تن من باد فداي تو كه تو
مرهم و راحت و ارام دل و جان وتني