صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيْهِ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَاعْبُدُونِ(25)
و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست پس مرا بپرستيد(25)
وَقَالُوا۟ اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا سُبْحَٰنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ(26)
و گفتند [خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده منزه است او بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند(26)
لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ(27)
كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند(27)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَيٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ(28)
آنچه فراروي آنان و آنچه پشت سرشان است مي داند و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمي كنند و خود از بيم او هراسانند(28)
۞ وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّيٓ إِلَٰهٌ مِّن دُونِهِ فَذَٰلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّٰلِمِينَ(29)
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايي هستم او را به دوزخ كيفر مي دهيم [آري] سزاي ستمكاران را اين گونه مي دهيم(29)
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَنَّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَٰهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ(30)
آيا كساني كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمي آورند(30)
وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(31)
و در زمين كوههايي استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان [=مردم] را بجنباند و در آن راههايي فراخ پديد آورديم باشد كه راه يابند(31)
وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ ءَايَٰتِهَا مُعْرِضُونَ(32)
و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم و[لي] آنان از [مطالعه در] نشانه هاي آن اعراض مي كنند(32)
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(33)
و اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مداري [معين] شناورند(33)
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِي۟ن مِّتَّ فَهُمُ الْخَٰلِدُونَ(34)
و پيش از تو براي هيچ بشري جاودانگي [در دنيا] قرار نداديم آيا اگر تو از دنيا بروي آنان جاويدانند(34)
كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(35)
هر نفسي چشنده مرگ است و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود و به سوي ما بازگردانيده مي شويد(35)
وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ هُمْ كَٰفِرُونَ(36)
و كساني كه كافر شدند چون تو را ببينند فقط به مسخره ات مي گيرند [و مي گويند] آيا اين همان كس است كه خدايانتان را [به بدي] ياد مي كند در حالي كه آنان خود ياد [خداي] رحمان را منكرند(36)
خُلِقَ الْإِنسَٰنُ مِنْ عَجَلٍ سَأُو۟رِيكُمْ ءَايَٰتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ(37)
انسان از شتاب آفريده شده است به زودي آياتم را به شما نشان مي دهم پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهيد(37)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(38)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده [قيامت] كي خواهد بود(38)
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(39)
كاش آنان كه كافر شده اند مي دانستند آنگاه كه آتش را نه از چهره هاي خود و نه از پشتشان بازنمي توانند داشت و خود مورد حمايت قرار نمي گيرند [چه حالي خواهند داشت](39)
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(40)
بلكه [آتش] به طور ناگهاني به آنان مي رسد و ايشان را بهت زده مي كند [به گونه اي] كه نه مي توانند آن را برگردانند و نه به آنان مهلت داده مي شود(40)
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا۟ مِنْهُم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(41)
و مسلما پيامبران پيش از تو [نيز] مورد ريشخند قرار گرفتند پس كساني كه آنان را مسخره مي كردند [سزاي] آنچه كه آن را به ريشخند مي گرفتند گريبانگيرشان شد(41)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
(آيه 25)
و از آنجا كه ممكن است بعضى بىخبران بگويند ما پيامبرانى مانند عيسى (ع) داريم كه دعوت به خدايان متعدد كرده است، قرآن در اين آيه با صراحت تمام مىگويد: «و ما قبل از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى نموديم كه معبودى جز من نيست، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
و به اين ترتيب ثابت مىشود كه نه عيسى و نه غير او هرگز دعوت به شرك نكردهاند، و اين گونه نسبتها تهمت است.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 163
(آيه 26)
فرشتگان بندگان شايسته و فرمانبردار! از آنجا كه در آيه قبل سخن از پيامبران الهى و نفى هر گونه شرك در ميان بود بحث اين آيه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضيح اين كه: بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن اين عقيده خرافى و بىاساس را محكوم كرده و بطلان آن را با دلايل مختلف بيان مىكند، نخست مىگويد: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقيقى باشد، كه لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) كه در ميان عرب معمول بوده است باشد، آن نيز دليل بر ضعف و احتياج است.
اما يك وجود ازلى و ابدى و غير جسمانى و از هر نظر بىنياز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مىفرمايد: «منزه و پاك است او» از اين عيب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مىكند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شايسته و گرامى داشته» (مُكْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گريز پا نيستند كه تحت فشار مولى، تن به خدمت مىدهند خدا نيز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبوديت گرامى داشته و مواهب خويش را به آنها افزايش داده است.
(آيه 27)
سوم: آنها آن قدر مؤدب و تسليم و سر بر فرمان خدا هستند كه «هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمىگيرند» (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نيز «آنها تنها فرمان او را اجرا مىكنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ).
آيا اين صفات، صفات فرزندان است يا صفات بندگان؟!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 164
(آيه 28)
سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «خداوند «اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مىداند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنياى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از اين موضوع آگاهند كه خدا يك چنين احاطه علمى به آنها دارد، و همين عرفان، سبب مىشود كه آنها نه سخنى قبل از او بگويند و نه از فرمانش سر پيچى كنند.
5- بدون شك آنها كه بندگان گرامى و شايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مىكنند ولى بايد توجه داشت: «هرگز شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى).
جمله فوق پاسخى است به آنها كه مىگفتند: ما فرشتگان را عبادت مىكنيم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، قرآن مىگويد آنها از پيش خود هيچ كارى نمىتوانند بكنند و هر چه مىخواهيد بايد مستقيما از خدا بخواهيد حتى اجازه شفاعت شفيعان را.
6- به خاطر همين معرفت و آگاهى است كه: «آنها از ترس او بيمناكند» و تنها ترس او را به دل راه مىدهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از اين نمىترسند كه گناهى انجام داده باشند، بلكه از كوتاهى در عبادت يا ترك اولى بيمناكند.
(آيه 29)
روشن است كه فرشتگان با اين صفات بر جسته و ممتاز و مقام عبوديت خالص هرگز دعوى خدايى نمىكنند، اما اگر فرضا «كسى از آنها بگويد: من معبودى جز خدا هستم ما كيفر او را جهنم مىدهيم، آرى اين چنين ظالمان را كيفر خواهيم داد» (وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ).
در حقيقت دعوى الوهيت يك مصداق روشن ظلم بر خويشتن و بر جامعه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 165
است و در قانون كلى «كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» درج است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
پاسخ : صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
(آيه 30)
باز هم نشانههاى خدا در جهان هستى: در اينجا يك سلسله از نشانههاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبير منظم آن بيان گرديده، و تأكيدى است بر بحثهاى گذشته، پيرامون دلايل توحيد.
نخست مىگويد: «و آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند پس ما آنها را باز كرديم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممكن است منظور از به هم پيوستگى آسمان اين باشد كه در آغاز بارانى نمىباريد و منظور از به هم پيوستگى زمين اين كه در آن زمان گياهى نمىروييد، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را رويانيد. «و هر چيز زندهاى را از آب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ).
«آيا (با مشاهده اين آيات و نشانهها، باز هم) ايمان نمىآورند» (أَ فَلا يُؤْمِنُونَ).
در مورد پيدايش همه موجودات زنده از آب دو تفسير مشهور است:
1- حيات همه موجودات زنده- اعم از گياهان و حيوانات- به آب بستگى دارد، همين آبى كه بالاخره مبدأ آن، بارانى است كه از آسمان نازل شده.
ديگر اين كه «ماء» در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودات زنده معمولا از آن به وجود مىآيند.
جالب اين كه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است، به همين دليل آغاز حيات و زندگى را از آب مىدانند، و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مىشمرد، نبايد فراموش كنيم منظور از خاك همان طين (گل) است كه تركيبى است از آب و خاك.
(آيه 31)
اين آيه اشاره به قسمت ديگرى از نشانههاى توحيد و نعمتهاى بزرگ خداوند كرده، مىگويد: «و ما در زمين كوهاى ثابت و مستقرى ايجاد كرديم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 166
كوهها همچون زرهى كره زمين را در بر گرفتهاند و اين سبب مىشود كه از لرزشهاى شديد زمين كه بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زيادى جلوگيرى كند.
به علاوه همين وضع كوهها، حركات پوسته زمين را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حد اقل مىرساند.
از سوى ديگر اگر كوهها نبودند سطح زمين همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن ديده نمىشد، همان گونه كه در كويرها و بيابانهاى خشك و سوزان چنين است.
سپس به نعمت ديگرى كه آن هم از نشانههاى عظمت اوست اشاره كرده، مىگويد: «و ما در لابلاى اين كوههاى عظيم، درهها و راههايى قرار داديم، تا آنها هدايت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
به راستى اگر اين درهها و شكافها نبودند، سلسلههاى جبال عظيم موجود در زمين، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مىكردند كه پيوندشان از زمين بكلى گسسته مىشد، و اين نشان مىدهد كه همه اين پديدهها طبق برنامه و حسابى است.
(آيه 32)
و از آنجا كه آرامش زمين به تنهايى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در اين آيه اضافه مىكند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانههاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اينجا جوّى است كه گردا گرد زمين را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقيقات دانشمندان صدها كيلو متر مىباشد، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پر مقاوت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مىشود، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» كه از هر گلولهاى خطرناكترند حفظ مىكند.
به علاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 167
مىشود، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مىكند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
پاسخ : صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
(آيه 33)
و در اين آيه به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته، مىگويد: «و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر كدام از اينها در مدارى در حركتند» (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).
(آيه 34)
همه مىميرند! در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مىشدند. اين آيه اشاره به بعضى ديگر از ايرادات آنهاست: گاه آنها مىگفتند سر و صدايى كه پيامبر- و به گفته آنها اين شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چيز پايان مىيابد. (طور/ 30) و گاه چنين مىپنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آيين خويش باشد، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله كوتاهى به آنها پاسخ داده، مىگويد: «و ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ).
اين قانون تغيير ناپذير آفرينش است كه هيچ كس زندگى جاويدان ندارد.
وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مىكنند «اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شريعت و دين و آيين نياز به بقاى آورنده آن ندارد. ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند.
(آيه 35)
سپس قانون كلى مرگ را در باره همه نفوس، بدون استثناء چنين باز گو مىكند: «هر انسانى طعم مرگ را مىچشد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مىشود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايدهاى دارد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 168
قرآن در دنباله همين سخن مىگويد: «و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم، و سر انجام به سوى ما باز گردانده مىشويد» (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمايش به وسيله بلاها سختتر است.
جايگاه اصلى شما اين جهان نيست، بلكه جاى ديگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اينجا مىآييد و پس از پايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت.
(آيه 36)
باز در اينجا به بحثهاى ديگر در ارتباط با موضعگيرى مشركان در برابر پيامبر اسلام (ص) بر خورد مىكنيم، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مىگويد: «و هنگامى كه كافران تو را مىبينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً).
آنها با بىاعتنايى به تو اشاره كرده، مىگويند: «آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را (به بدى) ياد مىكند»؟ (أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ).
«در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مىكنند» (وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ).
تعجب در اين است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بد گويى كند- نه بد گويى بلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بىروح و فاقد شعور و بىارزش هستند- تعجب مىكنند، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نيست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
پاسخ : صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
(آيه 37)
سپس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بىرويه اين انسانهاى بىبند و بار اشاره كرده، مىفرمايد: «انسان از عجله آفريده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).
در حقيقت تعبير «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» يك نوع تأكيد است يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از «عجله» آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 169
و هم در شر.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «ولى عجله نكنيد من آياتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).
آيات ممكن است اشاره به نشانههاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد كه پيامبر (ص) مخالفان را با آن تهديد مىكرد و اين سبك مغزان كرارا مىگفتند: پس چه شد اين بلاهايى كه ما را با آن مىترسانى.
قرآن مىگويد: عجله نكنيد، چيزى نمىگذرد كه دامانتان را خواهد گرفت.
(آيه 38)
باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مىفرمايد: «و آنها مىگويند: اين وعده قيامت اگر راست مىگوييد كى فرا مىرسد؟!» (وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
(آيه 39)
اين آيه به آنها پاسخ مىدهد، و مىگويد: «اگر كافران مىدانستند زمانى را كه نمىتوانند شعلههاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هيچ كس به يارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجيل در عذاب نمىكردند، و نمىگفتند: قيامت كى فرا مىرسد» (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).
(آيه 40)
و جالب اين كه اين مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مىآيد آن چنانكه مبهوتشان مىكند»! (بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).
«پس (آن چنان غافلگير و مقهورشان مىسازد كه) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها).
حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مىكردند در خواست تأخير نمايند «به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
(آيه 41)
در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار، پيامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مىگرفتند، اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر (ص) و تسلى خاطر او مىگويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شدهاى «پيامبران قبل از تو نيز برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 170
مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).
«ولى سر انجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا كنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
بنا بر اين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَٰنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ(42)
بگو چه كسي شما را شب و روز از [عذاب] رحمان حفظ مي كند [نه] بلكه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند(42)
أَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ(43)
[34]آيا براي آنان خداياني غير از ماست كه از ايشان حمايت كنند [آن خدايان] نه مي توانند خود را ياري كنند و نه از جانب ما ياري شوند(43)
بَلْ مَتَّعْنَا هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَآ أَفَهُمُ الْغَٰلِبُونَ(44)
[نه] بلكه اينها و پدرانشان را برخوردار كرديم تا عمرشان به درازا كشيد آيا نمي بينند كه ما مي آييم و زمين را از جوانب آن فرو مي كاهيم آيا باز هم آنان پيروزند(44)
قُلْ إِنَّمَآ أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(45)
بگو من شما را فقط به وسيله وحي هشدار مي دهم و[لي] چون كران بيم داده شوند دعوت را نمي شنوند(45)
وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(46)
و اگر شمه اي از عذاب پروردگارت به آنان برسد خواهند گفت اي واي بر ما كه ستمكار بوديم(46)
وَنَضَعُ الْمَوَٰزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَٰمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَئًْا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَيٰ بِنَا حَٰسِبِينَ(47)
و ترازوهاي داد را در روز رستاخيز مي نهيم پس هيچ كس [در] چيزي ستم نمي بيند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلي باشد آن را مي آوريم و كافي است كه ما حسابرس باشيم(47)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ(48)
و در حقيقت به موسي و هارون فرقان داديم و [كتابشان] براي پرهيزگاران روشنايي و اندرزي است(48)
الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ(49)
[همان] كساني كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند و از قيامت هراسناكند(49)
وَهَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَٰهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(50)
و اين [كتاب] كه آن را نازل كرده ايم پندي خجسته است آيا باز هم آن را انكار مي كنيد(50)
۞ وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَٰهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَٰلِمِينَ(51)
و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكري]اش را داديم و ما به [شايستگي] او دانا بوديم(51)
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِيٓ أَنتُمْ لَهَا عَٰكِفُونَ(52)
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمه هايي كه شما ملازم آنها شده ايد چيستند(52)
قَالُوا۟ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِينَ(53)
گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم(53)
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(54)
گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد(54)
قَالُوٓا۟ أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّٰعِبِينَ(55)
گفتند آيا حق را براي ما آورده اي يا تو از شوخي كنندگاني(55)
قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَيٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّٰهِدِينَ(56)
گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسي كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم(56)
وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَٰمَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا۟ مُدْبِرِينَ(57)
و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيري خواهم كرد(57)
فَجَعَلَهُمْ جُذَٰذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)
پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند(58)
قَالُوا۟ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّٰلِمِينَ(59)
گفتند چه كسي با خدايان ما چنين [معامله اي] كرده كه او واقعا از ستمكاران است(59)
قَالُوا۟ سَمِعْنَا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَٰهِيمُ(60)
گفتند شنيديم جواني از آنها [به بدي] ياد مي كرد كه به او ابراهيم گفته مي شود(60)
قَالُوا۟ فَأْتُوا۟ بِهِ عَلَيٰٓ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ(61)
گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند(61)
قَالُوٓا۟ ءَأَنتَ فَعَلْتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(62)
گفتند اي ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردي(62)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
(آيه 42)
در اين آيه مىگويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمىكند، در اين دنيا نيز همين است «بگو: چه كسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مىكند»؟! (قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).
در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمين» را سقف محفوظى قرار نداده بود همين به تنهايى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه اين كه: در اين آيه به جاى «اللّه»، «رحمن» به كار رفته، يعنى ببينيد شما چقدر گناه كردهايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آوردهايد.
سپس اضافه مىكند: «بلكه آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).
نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مىدهند، و نه ياد خدا و نعمتهايش دل آنها را تكان مىدهد، و نه لحظهاى انديشه خود را در اين راه به كار مىاندازند.
(آيه 43)
باز به عنوان سؤال مىپرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بستهاند؟ «آيا آنها خدايانى دارند كه مىتوانند از آنان در برابر ما دفاع كنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).
اين خدايان ساختگى آنها «حتى نمىتوانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند» (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 171
«و نه از ناحيه ما (به وسيله رحمت و نيروى معنوى) يارى و همراهى مىشوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ).
(آيه 44)
اين آيه اشاره به يكى از علل مهم سر كشى و طغيان افراد بىايمان كرده، مىگويد: «ما به اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ).
اما به جاى اين كه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكر گزارى را در آنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد.
ولى آيا آنها نمىبينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست «آيا نمىبينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده، و از آن (و اهلش) مىكاهيم؟» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
اقوام و قبايل يكى بعد از ديگرى مىآيند و مىروند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آيا آنها غالبند» يا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).
(آيه 45)
سپس اين حقيقت را باز گو مىكند كه وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن است كه مردم را از طريق وحى آسمانى انذار كند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مىگويد:
«به آنها بگو: (من از پيش خود چيزى نمىگويم) تنها به وسيله وحى شما را انذار مىكنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمىگذارد جاى تعجب نيست، و نه دليلى بر نقصان وحى آسمانى، بلكه به خاطر آن است كه «افراد كر، هنگامى كه انذار مىشوند سخنان را نمىشنوند»! (وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهايى كه آن چنان پردههاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوايى حق را بكلى از دست داده است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
پاسخ : صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
(آيه 46)
به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بىخبرى افراد بىايمان را منعكس مىكرد در اين آيه، مىگويد: اين بىخبران مغرور كه در حالت نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 172
و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند «اگر گوشه كوچك و از نسيمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد (چنان متوحش مىشوند كه) فرياد مىزنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ). ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.
(آيه 47)
و در اين آيه اشاره به حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مىكند تا افراد بىايمان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است، و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مىگيرد.
مىفرمايد: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مىكنيم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ).
در احاديث اسلامى مىخوانيم: ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.
اين ترازوهاى سنجش آن چنان دقيق و منظم است كه گويى عين عدالت مىباشد. و به همين دليل بلا فاصله اضافه مىكند: «پس به هيچ كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمىشود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً). نه از پاداش نيكو كاران چيزى كاسته مىشود، و نه به مجازات بد كاران افزوده مىگردد.
اما اين نفى ظلم و ستم، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمىشود بلكه «اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد ما آن را حاضر مىسازيم» و مورد سنجش قرار مىدهيم (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها).
«و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم» (وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ).
(آيه 48)
شمهاى از داستان پيامبران: از اين آيات به بعد فرازهايى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيار آموزندهاى است بيان شده، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (ص) و درگيرى او با مخالفان، با توجه به برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 173
اصول مشتركى كه حاكم بر آنهاست، روشنتر مىسازد.
در اين آيه مىفرمايد: «ما به موسى و هارون فرقان (وسيله تشخيص حق از باطل) بخشيديم، و نور و ياد آورى براى پرهيز كاران» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).
(آيه 49)
در اين آيه «پرهيزكاران» را چنين معرفى مىكند: «آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مىترسند» ترسى آميخته با احترام و تعظيم (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ).
«و آنان از روز رستاخيز بيم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهيز كاران به روز قيامت بسيار علاقهمندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.
(آيه 50)
اين آيه قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده، مىگويد: «و اين ذكر مباركى است كه ما آن را (بر شما) نازل كرديم» (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ).
«پس آيا شما آن را انكار مىكنيد» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
آيا چنين كتابى، جاى انكار دارد! دلايل حقانيتش در خودش نهفته، و نورانيتش آشكار است، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
پاسخ : صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
(آيه 51)
گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبياء آمده است.
در اينجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مىفرمايد: «و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم، و به (شايستگى) او آگاه بوديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ).
(آيه 52)
سپس به يكى از مهمترين برنامههاى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مىگويد: «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمههاى بىروح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مىكنيد؟» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 174
تعبير «لابيه» (پدرش) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو «اب» مىگويد.
اين گفتار ابراهيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مىبينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل است و توهّم.
(آيه 53)
ولى بت پرستان هيچ گونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اين كه مطلب را از خود ردّ كنند و به نياكانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مىكنند» و ما به سنت نياكانمان وفا داريم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ).
(آيه 54)
از آنجا كه هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گستردهتر مىشود، ابراهيم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشكارى بوديد» (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
(آيه 55)
اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بت پرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق بر آيند، رو به سوى ابراهيم كرده: «گفتند: آيا مطلب حقّى براى ما آوردهاى يا شوخى مىكنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ).
(آيه 56)
اما ابراهيم صريحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مىگويم جدى است و عين واقعيت كه) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است» (قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«همان خدايى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيدهام» (الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
پاسخ : صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
(آيه 57)
ابراهيم براى اين كه ثابت كند اين مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقيده خود تا همه جا ايستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 175
و دل مىپذيرد اضافه كرد: «و به خدا سوگند، در غياب شما نقشهاى براى نابودى بتهايتان مىكشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ).
(آيه 58)
به هر حال او بىآنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از توفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مىآيد هراسى به دل راه دهد در يك فرصت مناسب مردانه وارد ميدان شد، و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقهمند متعصب و نادان داشتند، بطورى كه قرآن مىگويد: «پس همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ).
و هدفش اين بود «شايد بت پرستان به سراغ او بيايند» و او هم تمام گفتنيها را بگويد (لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ).
درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بيشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مىشويم، ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را، در هر شكل و صورت شامل مىشود. و طبق حديث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!
(آيه 59)
سر انجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنهاى رو برو گشتند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شكسته و به هم ريخته رو برو شدند! فريادشان بلند شد «صدا زدند: چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر كس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
او هم به خدايان ما ستم كرده، و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش!
(آيه 60)
اما گروهى كه تهديدهاى ابراهيم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانتآميز او را با اين معبودهاى ساختگى مىدانستند «گفتند:
ما شنيديم جوانكى (سخن از بتها مىگفت و) از آنها (به بدى) ياد مىكرد كه نامش ابراهيم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ).
ابراهيم طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمىكرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 176
(آيه 61)
اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطهاى رخ مىدهد براى پيدا كردن شخصى كه آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومتآميز مىگردند، و مسلما در آن محيط كسى جز ابراهيم آشكارا با بتها گلاويز نبود، و لذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت «گفتند: اكنون كه چنين است پس (برويد) او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها (كه مىشناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ).
(آيه 62)
جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بد گويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سر انجام محكمه و دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مىگويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.
نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود «گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كردهاى؟ اى ابراهيم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx