پاسخ : صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم
(آيه 28)
بعضى به او رو كردند و گفتند: «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت» (يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا).
اينكه آنها به مريم گفتند: «اى خواهر هارون»! به جهت اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود، آن چنان كه در ميان بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود، هر كس را مىخواستند به پاكى معرفى كنند مىگفتند: او برادر يا خواهر هارون است.
(آيه 29)
در اين هنگام، مريم به فرمان خدا سكوت كرد، تنها كارى كه انجام داد اين بود كه: «اشاره به نوزادش عيسى كرد» (فَأَشارَتْ إِلَيْهِ). اما اين كار بيشتر تعجب آنها را بر انگيخت.
«به او گفتند: ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم»؟! (قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا).
(آيه 30)
به هر حال، جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايد عصبانى شدند آن چنان كه طبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند: مسخره و استهزاء او، از انحرافش از جاده عفت، بر ما سختتر و سنگينتر است! ولى اين حالت چندان به طول نيانجاميد؟ چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و «گفت: من بنده خدايم» (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ).
«او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده» (آتانِيَ الْكِتابَ).
«و مرا پيامبر قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا).
(آيه 31)
«و خداوند مرا وجودى پر بركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ).
«و مرا تا زندهام توصيه به نماز و زكات كرده است» (وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا).
(آيه 32)
و نيز «مرا نيكو كار و قدر دان و خير خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِي).
«و مرا جبّار و شقى قرار نداده است» (وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا).
در روايتى مىخوانيم كه حضرت عيسى (ع) مىگويد: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود كوچك مىدانم» اشاره به اين كه نقطه مقابل جبّار و شقى اين دو وصف است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html
پاسخ : صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم
(آيه 33)
و سر انجام اين نوزاد (حضرت مسيح) مىگويد: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز كه متولد شدم، و آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده بر انگيخته مىشوم» (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا).
اين جمله هم در مورد يحيى آمده و هم در مورد حضرت مسيح (ع)، با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مىگويد و در مورد دوم مسيح (ع) اين تقاضا را دارد.
(آيه 34)
مگر فرزند براى خدا ممكن است؟! بعد از آن كه قرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسيح (ع) كرد به نفى خرافات و سخنان شركآميزى كه در باره عيسى گفتهاند پرداخته چنين مىگويد: «اين است عيسى بن مريم» (ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
مخصوصا در اين عبارت روى فرزند مريم بودن او تأكيد مىكند تا مقدمهاى باشد براى نفى فرزندى خدا.
و بعد اضافه مىنمايد: «اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديد مىكنند» و هر يك در جادهاى انحرافى گام نهادند (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ).
(آيه 35)
در اين آيه با صراحت مىگويد: «هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى است» (ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).
بلكه «او هر گاه چيزى را (اراده كند و) فرمان دهد به آن مىگويد: موجود باش آن نيز موجود مىشود» (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
اشاره به اين كه: دارا بودن فرزند- آن چنان كه مسيحيان در مورد خدا مىپندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نيست، از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت، و از سوى سوم نياز خداوند است.
تعبير «كُنْ فَيَكُونُ» ترسيم بسيار زندهاى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html
پاسخ : صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم
(آيه 36)
آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مسأله توحيد مخصوصا در زمينه عبادت تأكيد كرده، مىگويد:
«و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش كنيد اين است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
و به اين ترتيب مسيح (ع) از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان دو گانه و چند گانه مبارزه كرد.
(آيه 37)
ولى با اين همه تأكيدى كه مسيح (ع) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت «بعد از او گروههايى از ميان پيروانش اختلاف كردند» و عقايد گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).
«واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مىدهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح (ع) در باره او و مسأله توحيد اختلاف كردند.
بعضى گفتند: او خداست كه به زمين نازل شده است! عدهاى را زنده كرده و عدهاى را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است! بعضى ديگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سر انجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.
و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مىشود در ذيل آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مىكند.
(آيه 38)
اين آيه وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان كرده، مىگويد: «آنها در آن روز كه نزد ما مىآيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهايى بينا پيدا مىكنند! ولى اين ستمگران، امروز كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند» (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مىبرد، و حتى كور دلان آگاه و دانا مىشوند، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست.
(آيه 39)
بار ديگر روى سر نوشت افراد بىايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده، مىفرمايد: «آنان را از روز حسرت [- روز رستاخيز كه براى همه مايه تأسف است] بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مىيابد! و آنها در غفلتند و ايمان نمىآورند»! (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
هم نيكو كاران تاسف مىخورند اى كاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بد كاران چرا كه پردهها كنار مىرود و حقايق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html
پاسخ : صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم
(آيه 40)
اين آيه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مىدهد اين اموالى كه در اختيار آنهاست، جاودانى نيست همان گونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمىباشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خداست، مىفرمايد: «ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مىبريم و همگى سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ).
(آيه 41)
منطق گيرا و كوبنده ابراهيم (ع): در اينجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل پرده بر مىدارد و تأكيد مىكند كه دعوت اين پيامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحيد آغاز شده است.
آيه مىگويد: «در اين كتاب [قرآن] از ابراهيم ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ).
«چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده (تعليمات و فرمانهاى الهى) و نيز پيامبر خدا بود» (إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
در واقع بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مىباشد كه آنها فرمان پروردگار را بىكم و كاست به بندگان خدا برسانند.
(آيه 42)
سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مىپردازد- پدر در اينجا اشاره به عمو است- و چنين مىگويد: «در آن هنگام كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مىكنى كه نمىشنود و نمىبيند و نمىتواند هيچ مشكلى را از تو حل كند» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً).
اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلايل نفى شرك و بت پرستى است چرا كه يكى از انگيزههاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقايد از آن تعبير به مسأله «دفع ضرر محتمل» كردهاند.
او مىگويد: چرا تو به سراغ معبودى مىروى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمىگشايد بلكه اصلا قدرت شنوايى و بينائى ندارد.
(آيه 43)
پس از آن، ابراهيم با منطق روشنى، او را دعوت مىكند كه در اين امر از وى تبعيت كند مىگويد: «اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو نشده، بنا بر اين، از من پيروى كن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدايت كنم» (يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا).
من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كردهام و با اطمينان مىتوانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمىكنم.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html
پاسخ : صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم
(آيه 44)
سپس اين جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى كه بر مخالفت اين دعوت مترتب مىشود توأم كرده، مىگويد: «پدرم! شيطان را پرستش مكن، چرا كه شيطان هميشه نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بوده است» (يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا).
منظور از عبادت در اينجا به معنى اطاعت و پيروى فرمان است كه اين خود يك نوع از عبادت محسوب مىشود.
(آيه 45)
بار ديگر او را متوجه عواقب شوم شرك و بت پرستى كرده، مىگويد: «اى پدر! من از اين مىترسم كه (با اين شرك و بت پرستى كه دارى) عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى» (يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا).
تعبير ابراهيم در برابر عمويش «آزر» در اينجا بسيار جالب است از يك سو مرتبا او را با خطاب «يا أَبَتِ» (پدرم) كه نشانه ادب و احترام است مخاطب مىسازد و از سوى ديگر جمله «أَنْ يَمَسَّكَ» نشان مىدهد كه ابراهيم از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.
(آيه 46)
نتيجه دورى از شرك و مشركان: سخنان منطقى ابراهيم در طريق هدايت پدرش گذشت، اكنون نوبت باز گو كردن پاسخهاى آزر است تا از مقايسه اين دو با يكديگر، حقيقت و واقعيت آشكار و روشن شود.
قرآن مىگويد: نه تنها دلسوزيهاى ابراهيم و بيان پر بارش به قلب آزر ننشست بلكه او از شنيدن اين سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهيم! آيا تو از خدايان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ).
«اگر از اين كار خوددارى نكنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم كرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ).
«و اكنون از من دور شو» تا ديگر تو را نبينم (وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا).
(آيه 47)
ولى با اين همه، ابراهيم همانند همه پيامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خويش را همچنان حفظ كرد، و در برابر اين تندى و خشونت شديد، با نهايت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ).
اين «سلام» ممكن است توديع و خداحافظى باشد كه با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهيم، «آزر» را ترك گفت و ممكن است سلامى باشد كه به عنوان ترك دعوى گفته مىشود.
سپس اضافه كرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مىكنم چرا كه او نسبت به من، رحيم و لطيف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا).
در واقع ابراهيم در مقابل خشونت و تهديد آزر، مقابله به ضد نمود.
(آيه 48)
سپس چنين گفت: «من از شما (از تو و اين قوم بت پرست) كناره گيرى مىكنم، و همچنين از آنچه غير از خدا مىخوانيد» يعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و تنها پروردگارم را مىخوانم، و اميد است كه دعاى من در پيشگاه پروردگارم بىپاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا).
اين آيه از يك سو، ادب ابراهيم را در مقابل آزر نشان مىدهد، و از سوى ديگر قاطعيت او را در عقيده اش مشخص مىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html
صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا(49)
و چون از آنها و [از] آنچه به جاي خدا ميپرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم(49)
وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(50)
و از رحمتخويش به آنان ارزاني داشتيم و ذكر خير بلندي برايشان قرار داديم(50)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ مُوسَيٰٓ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا(51)
و در اين كتاب از موسي ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستادهاي پيامبر بود(51)
وَنَٰدَيْنَٰهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَٰهُ نَجِيًّا(52)
و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالي كه با وي راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم(52)
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيًّا(53)
و به رحمتخويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم(53)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ إِسْمَٰعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا(54)
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درستوعده و فرستادهاي پيامبر بود(54)
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوٰةِ وَالزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا(55)
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان ميداد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[رفتار] بود(55)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا(56)
و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويي پيامبر بود(56)
وَرَفَعْنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا(57)
و [ما] او را به مقامي بلند ارتقا داديم(57)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّۦنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُ الرَّحْمَٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدًا وَبُكِيًّا ۩(58)
آنان كساني از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزاني داشت از فرزندان آدم بودند و از كساني كه همراه نوح [بر كشتي] سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كساني كه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم [و] هر گاه آيات [خداي] رحمان بر ايشان خوانده ميشد سجدهكنان و گريان به خاك ميافتادند(58)
۞ فَخَلَفَ مِنۢ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَاتَّبَعُوا۟ الشَّهَوَٰتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا(59)
آنگاه پس از آنان جانشيناني به جاي ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروي كردند و به زودي [سزاي] گمراهي [خود] را خواهند ديد(59)
إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَأُو۟لَٰٓئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَئًْا(60)
مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام دادند كه آنان به بهشت درميآيند و ستمي بر ايشان نخواهد رفت(60)
جَنَّٰتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا(61)
باغهاي جاوداني كه [خداي] رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است در حقيقت وعده او انجامشدني است(61)
لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَٰمًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا(62)
در آنجا سخن بيهودهاي نميشنوند جز درود و روزيشان صبح و شام در آنجا [آماده] است(62)
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا(63)
اين همان بهشتي است كه به هر يك از بندگان ما كه پرهيزگار باشند به ميراث ميدهيم(63)
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَٰلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا(64)
و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نميشويم آنچه پيش روي ما و آنچه پشتسر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است(64)
رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَٰدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا(65)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است پس او را بپرست و در پرستش او شكيبا باش آيا براي او همنامي ميشناسي(65)
وَيَقُولُ الْإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا(66)
و انسان ميگويد آيا وقتي بميرم راستي زنده [از قبر] بيرون آورده ميشوم(66)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
(آيه 49)
ابراهيم به گفته خود وفا كرد و بر سر عقيده خويش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحيد بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قيام كردند، اما او سر انجام تنها نماند، پيروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پيدا كرد بطورى كه همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مىكنند.
قرآن در اين زمينه مىگويد: «هنگامى كه ابراهيم از آن بت پرستان و از آنچه غير از اللّه مىپرستيدند كناره گيرى كرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك از آنها را پيامبر بزرگى قرار داديم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا).
اين موهبت بزرگ، نتيجه آن استقامتى بود كه ابراهيم (ع) در راه مبارزه با بتها و كناره گيرى از آن آيين باطل از خود نشان داد.
(آيه 50)
علاوه بر اين، «ما به آنها از رحمت خود بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى كه ويژه خالصين و مخلصين و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سر انجام «براى اين پدر و فرزندانش، نام نيك و زبان خير و مقام بر جسته (در ميان همه امتها) قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا).
اين در حقيقت پاسخى است به تقاضاى ابراهيم كه در سوره شعراء آيه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ «خدايا! براى من نام نيك در امتهاى آينده قرار ده».
(آيه 51)
موسى پيامبرى مخلص و برگزيده: اين آيه و دو آيه بعد اشاره كوتاهى به موسى (ع) دارد كه فرزندى است از دودمان ابراهيم.
نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى).
سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود باز گو مىكند:
1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جايى رسيد كه، پروردگار او را خالص و پاك ساخت به اين ترتيب «كه او مخلص بود» (إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً).
و مسلما كسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مىكند كه قدرت بر گمراه كردن «مخلصين» ندارد.
2- «و رسول و پيامبرى والا مقام بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
حقيقت رسالت اين است كه مأموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن مأموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مأمور دعوت بودند داشتند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html
پاسخ : صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
(آيه 52)
سوم: اين آيه اشاره به آغاز رسالت موسى كرده، مىگويد: «ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم» (وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ).
در آن شب تاريك و پر وحشتى كه با همسرش از بيابانهاى «مدين» گذشته و به سوى مصر در حركت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شديدى شد و به دنبال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندايى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرينترين لحظه در عمر او بود.
4- علاوه بر اين «ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا).
نداى الهى موهبتى بود و تكلّم با او موهبت ديگر.
(آيه 53)
پنجم: و سر انجام «از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم» تا پشتيبان و يار و همكار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا).
(آيه 54)
اسماعيل پيامبر صادق الوعد: در اينجا سخن از «اسماعيل» بزرگترين فرزند ابراهيم، به ميان مىآورد، و ياد ابراهيم را با ياد فرزندش اسماعيل، و برنامههايش را با برنامههاى او تكميل مىكند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را كه مىتواند براى همگان الگو باشد بيان مىكند.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ).
«كه او در وعدههايش صادق بود» (إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ).
«و پيامبر عالى مقامى بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
(آيه 55)
«و او همواره خانواده خود را به نماز و زكات، امر مىكرد» (وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ).
«و همواره مورد رضايت پروردگارش بود» (وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا).
(آيه 56)
اينها پيامبران راستين بودند، اما ... در آخرين قسمت از ياد آوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.
نخست مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى قرآن) از ادريس ياد كن كه او صدّيق و پيامبر بود» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
(آيه 57)
سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده، مىگويد: «و ما او را به مقام بلندى رسانديم» (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا).
منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html
پاسخ : صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
(آيه 58)
سپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مىگويد: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ).
«كه بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل» (مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ).
منظور از «ذريه آدم» در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از «ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند» ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.
و منظور از «ذريه ابراهيم» اسحاق و اسماعيل و يعقوب است، و منظور از «ذريه اسرائيل»، موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى مىباشد.
سپس اين بحث را با ياد پيروان راستين اين پيامبران بزرگ تكميل كرده، مىگويد: «و از كسانى كه هدايت كرديم و بر گزيديم (افرادى هستند كه) وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مىافتند و سجده مىكنند، و سيلاب اشكشان سرازير مىشود» (وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا).
(آيه 59)
سپس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مىگويد و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده، مىگويد: «بعد از آنها فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا).
اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاده، پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند.
و منظور از ضايع كردن نماز در اينجا انجام دادن اعمالى است كه نماز را در جامعه ضايع كند.
(آيه 60)
از آنجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه باز گشت به سوى ايمان و حق را باز بگذارد در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مىگويد: «مگر آنها كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مىشوند و كمترين ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً).
بنا بر اين، چنان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطهور شود براى هميشه مهر يأس و نوميدى از رحمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه باز گشت و توبه باز است.
(آيه 61)
توصيفى از بهشت! در اينجا كه از بهشت و نعمتهاى آن ياد شده، نخست بهشت موعود را چنين توصيف مىكند: «باغهايى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را نديدهاند» ولى به آن ايمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ).
«مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است» (إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html
پاسخ : صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم
(آيه 62)
پس از آن به يكى از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده، مىگويد: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاى نمىشنوند» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً).
نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخريهاى و نه حتى سخن بيهودهاى.
«و جز سلام در آنجا سخنى نيست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملوّ از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است.
و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره كرده، مىگويد: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).
(آيه 63)
پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده، مىگويد: «اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزكار به ارث مىدهيم» (تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).
و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز «تقوا» نيست.
آيه 64
شأن نزول: جمعى از مفسران چنين آوردهاند كه: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من بسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت: من به تو مشتاقترم! ولى من بندهاى مأمورم هنگامى كه مأمور شوم مىآيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مىكنم.
تفسير: بندگانيم جان و دل بر كف! آيه از زبان پيك وحى مىگويد: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمىشويم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ).
همه چيز از اوست و ما بندگانيم جان و دل بر كف «آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ). خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.
و اين را بدان كه: «پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست» (وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html