پاسخ : صفحه ی 175 از قرآن کریم شامل آیات 81 تا از 98 سوره ی کهف
(آيه 96)
سپس چنين دستور داد: «قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد» (آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ).
هنگامى كه قطعات آهن آماده شد، دستور چيدن آنها را بر روى يكديگر صادر كرد «تا كاملا ميان دو كوه را پوشاند» (حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ).
سومين دستور ذو القرنين اين بود كه به آنها «گفت: (مواد آتشزا هيزم و مانند آن بياوريد و آن را در دو طرف اين سدّ قرار دهيد، و با وسائلى كه در اختيار داريد) در آن آتش بدميد تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته كرد» (قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً).
در حقيقت او مىخواست، از اين طريق قطعات آهن را به يكديگر پيوند دهد و سدّ يكپارچهاى بسازد، و با اين طرح عجيب، همان كارى را كه امروز به وسيله جوشكارى انجام مىدهند انجام داد.
سر انجام آخرين دستور را چنين صادر كرد: «گفت: مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سدّ بريزم» (قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً).
و به اين ترتيب مجموعه آن سدّ آهنين را با لايهاى از مس پوشانيد و آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظ كرد!
(آيه 97)
سر انجام چنان سدّ محكمى ساخت «كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند، و نمىتوانستند نقبى در آن ايجاد كنند» (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html
پاسخ : صفحه ی 175 از قرآن کریم شامل آیات 81 تا از 98 سوره ی کهف
(آيه 98)
در اينجا ذو القرنين با اين كه كار بسيار مهمى انجام داده بود، و طبق روش مستكبران مىبايست به آن مباهات كند و بر خود ببالد، و يا منتى بر سر آن گروه بگذارد، اما چون مرد خدا بود، با نهايت ادب چنين «اظهار داشت: كه اين از رحمت پروردگار من است» (قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي).
اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مىتوانم چنين گام مهمى بر دارم از ناحيه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحيه اوست.
سپس اين جمله را اضافه كرد كه گمان نكنيد اين يك سدّ جاودانى و ابدى است نه «هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مىكوبد» و به يك سر زمين صاف و هموار مبدل مىسازد! (فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ).
«و اين وعده پروردگارم حق است» (وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا).
ذو القرنين در اين گفتارش به مسأله فناء دنيا و در هم ريختن سازمان آن در آستانه رستاخيز اشاره مىكند.
نكات آموزنده اين داستان تاريخى:
در اين داستان نكات آموزنده فراوانى است كه در واقع هدف اصلى قرآن را تشكيل مىدهد.
1- نخستين درسى كه به ما مىآموزد اين است كه در جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب امكان ندارد، لذا خدا براى پيشرفت كار ذو القرنين «اسباب» پيشرفت و پيروزى را به او داد.
2- هيچ حكومتى نمىتواند بدون تشويق خادمان و مجازات خطا كاران به پيروزى برسد، اين همان اصلى است كه ذو القرنين از آن به خوبى استفاده كرد و على عليه السّلام در فرمان معروفش به «مالك اشتر» كه يك دستور العمل جامع كشور دارى است مىفرمايد: «هيچ گاه نبايد نيكو كار و بد كار در نظر تو يكسان باشند، زيرا اين امر سبب مىشود كه نيكو كاران به كار خود بىرغبت شوند و بد كاران جسور و بىپروا».
3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل الهى نيست، و به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پيشنهاد خواهم كرد» تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- يك حكومت فرا گير نمىتواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم و شرائط مختلف آنها بىاعتنا باشد.
5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمىفهميدند (لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا). از نظر دور نداشت، و با هر وسيله ممكن بود به درد دل آنها گوش فرا داد و نيازشان را بر طرف ساخت.
6- امنيت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم اجتماعى است، به همين جهت «ذو القرنين» براى فراهم كردن آن پر زحمتترين كارها را بر عهده گرفت.
7- درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مىتوان آموخت اين است كه صاحبان اصلى درد، بايد در انجام كار خود شريك باشند كه «آه صاحب درد را باشد اثر» اصولا كارى كه با شركت صاحبان اصلى درد پيش مىرود هم به بروز استعدادهاى آنها كمك مىكند و هم نتيجه حاصل شده را ارج مىنهند و در حفظ آن مىكوشند چرا كه در ساختن آن تحمل رنج فراوان كردهاند.
ضمنا به خوبى روشن مىشود كه حتى يك ملت عقب افتاده هنگامى كه از طرح و مديريت صحيحى بر خوردار شود مىتواند دست به چنان كار مهم و محير العقولى بزند.
8- يك رهبر الهى بايد بىاعتنا به مال و ماديات باشد، و به آنچه خدا در اختيارش گذارده قناعت كند.
در قرآن مجيد كرارا در داستان انبياء مىخوانيم: كه آنها يكى از اساسىترين سخنهايشان اين بود كه ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمىكنيم.
9- محكم كارى از هر نظر درس ديگر اين داستان است.
11- انسان هر قدر قوى و نيرومند و متمكن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام كارهاى بزرگ بر آيد باز هرگز نبايد به خود ببالد و مغرور گردد اين هم درس ديگرى است كه ذو القرنين به همگان تعليم مىدهد.
12- همه چيز زائل شدنى است و محكمترين بناهاى اين جهان سر انجام خلل خواهد يافت، هر چند از آهن و پولاد يك پارچه باشد. اين آخرين درس در اين ماجرا درسى است براى همه آنها كه عملا دنيا را جاودانى مىدانند، آن چنان در جمع مال و كسب مقام، بىقيد و شرط و حريصانه مىكوشند كه گوئى هرگز مرگ و فنائى وجود ندارد.
يأجوج و مأجوج كيانند؟
در قرآن مجيد در دو سوره از يأجوج و مأجوج سخن به ميان آمده، يكى در آيات مورد بحث و ديگر در سوره انبياء آيه 96.
آيات قرآن به خوبى گواهى مىدهد كه اين دو نام متعلق به دو قبيله وحشى خونخوار بوده است كه مزاحمت شديدى براى ساكنان اطراف مركز سكونت خود داشتهاند. و مردم قفقاز به هنگام سفر «كورش» به آن منطقه تقاضاى جلو گيرى از آنها را از وى نمودند، و او نيز اقدام به كشيدن سدّ معروف ذو القرنين نمود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html
صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَٰهُمْ جَمْعًا(99)
و در آن روز آنان را رها مي كنيم تا موج آسا بعضي با برخي درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد(99)
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَٰفِرِينَ عَرْضًا(100)
و آن روز جهنم را آشكارا به كافران بنماييم(100)
الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكْرِي وَكَانُوا۟ لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا(101)
[به] همان كساني كه چشمان [بصيرت]شان از ياد من در پرده بود و توانايي شنيدن [حق] نداشتند(101)
أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَن يَتَّخِذُوا۟ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوْلِيَآءَ إِنَّآ أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَٰفِرِينَ نُزُلًا(102)
آيا كساني كه كفر ورزيده اند پنداشته اند كه [مي توانند] به جاي من بندگانم را سرپرست بگيرند ما جهنم را آماده كرده ايم تا جايگاه پذيرايي كافران باشد(102)
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَٰلًا(103)
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم(103)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا(104)
[آنان] كساني اند كه كوشش شان در زندگي دنيا به هدر رفته و خود مي پندارند كه كار خوب انجام مي دهند(104)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ وَلِقَآئِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَٰلُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَزْنًا(105)
[آري] آنان كساني اند كه آيات پروردگارشان و لقاي او را انكار كردند در نتيجه اعمالشان تباه گرديد و روز قيامت براي آنها [قدر و] ارزشي نخواهيم نهاد(105)
ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا۟ وَاتَّخَذُوٓا۟ ءَايَٰتِي وَرُسُلِي هُزُوًا(106)
اين جهنم سزاي آنان است چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند(106)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّٰتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا(107)
بي گمان كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند باغهاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است(107)
خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا(108)
جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمي كنند(108)
قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا(109)
بگو اگر دريا براي كلمات پروردگارم مركب شود پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد قطعا دريا پايان مي يابد هر چند نظيرش را به مدد [آن] بياوريم(109)
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَيٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا۟ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَٰلِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدًۢا(110)
بگو من هم مثل شما بشري هستم و[لي] به من وحي مي شود كه خداي شما خدايي يگانه است پس هر كس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد(110)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كٓهيعٓصٓ(1)
كافها يا عين صاد(1)
ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّآ(2)
[اين] يادي از رحمت پروردگار تو [در باره] بندهاش زكرياست(2)
إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ نِدَآءً خَفِيًّا(3)
آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد(3)
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيًّا(4)
گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موي] سرم از پيري سپيد گشته و اي پروردگار من هرگز در دعاي تو نااميد نبودهام(4)
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا(5)
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولي [و جانشيني] به من ببخش(5)
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا(6)
كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اي پروردگار من پسنديده گردان(6)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
(آيه 99)
منزلگاه افراد بىايمان: به تناسب بحثى كه در گذشته از سدّ ذو القرنين و در هم كوبيدن آن در آستانه رستاخيز به ميان آمد، در اينجا به مسائل مربوط به قيام قيامت ادامه داده چنين مىگويد: «و در آن روز (كه جهان پايان مىگيرد) ما آنها را چنان رها مىكنيم كه در هم موج مىزنند» (وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ).
تعبير به «يَمُوجُ» يا به خاطر فزونى و كثرت انسانها در آن صحنه است و يا به خاطر اضطراب و لرزهاى است كه به اندام انسانها در آن روز مىافتد، گوئى همچون امواج آب پيكر آنها مىلرزد.
سپس اضافه مىكند: «و در صور [شيپور] دميده مىشود، و ما همه را (حيات نوين مىبخشيم و) جمع مىكنيم» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً).
بدون شك همه انسانها در آن صحنه، جمع خواهند بود، و احدى از اين قانون مستثنا نيست.
از مجموع آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه در پايان جهان و آغاز جهان ديگر، دو تحول عظيم انقلابى در عالم رخ مىدهد: نخستين تحول، فناى موجودات و انسانها در يك برنامه ضربتى است، و دومين برنامه كه معلوم نيست چه اندازه با برنامه نخست فاصله دارد، بر انگيخته شدن مردگان آن هم با يك برنامه ضربتى ديگر است، كه از اين دو برنامه در قرآن به عنوان «نفخ صور» (دميدن در شيپور) تعبير شده است.
(آيه 100)
سپس به شرح حال كافران مىپردازد، هم عاقبت اعمالشان و هم صفاتى را كه موجب آن سرنوشت مىگردد بيان كرده، و چنين مىگويد: «ما جهنم را در آن روز به كافران عرضه مىداريم» (وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً).
جهنم با عذابهاى رنگارنگ و مجازاتهاى مختلف دردناكش در برابر آنها كاملا ظاهر و آشكار مىشود كه همين مشاهده و ظهورش در برابر آنان خود عذابى است دردناك و جانكاه، تا چه رسد به اين كه گرفتار آن شوند.
(آيه 101)
كافران كيانند و چرا گرفتار چنان سر نوشتى مىشوند؟ در يك جمله كوتاه آنها را چنين معرفى مىكند: «همانها كه پردهاى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود» (الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي).
«و (همانها كه گوش داشتند اما) قدرت شنوايى نداشتند» (وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً).
در حقيقت آنها مهمترين وسيله حقجوئى و درك واقعيات و آنچه عامل سعادت و شقاوت انسان مىشود را از كار انداخته بودند.
آرى! چهره حق آشكار است، و همه چيز اين جهان با انسان سخن مىگويد تنها يك چشم بينا و يك گوش شنوا لازم است و بس.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
(آيه 102)
اين آيه به يك نقطه انحراف فكرى آنها كه پايه اصلى انحرافات ديگرشان بوده است اشاره كرده، مىگويد: «آيا كافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من ولىّ و سرپرست خود انتخاب كنند» (أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ).
آيا اين بندگانى كه معبود واقع شدند همچون مسيح و فرشتگان هر قدر مقامشان والا باشد از خود چيزى دارند كه بتوانند از ديگران حمايت كنند؟ يا به عكس، خود آنها هم هر چه داشتند از ناحيه خدا بود، حتى خودشان نيز نيازمند به هدايت او بودند اين حقيقتى است كه آنها فراموشش كردند و در شرك فرو رفتند.
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كردهايم» (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا).
(آيه 103)
زيانكارترين مردم: اين آيه و آيات آينده تا پايان سوره در عين اين كه توضيحى است براى صفات افراد بىايمان، يك نوع جمع بندى است براى تمام بحثهايى كه در اين سوره گذشت مخصوصا بحثهاى مربوط به داستان اصحاب كهف و موسى و خضر و ذو القرنين و تلاشهاى آنها در برابر مخالفانشان.
نخست به معرفى زيانكارترين انسانها و بد بختترين افراد بشر مىپردازد، اما براى تحريك حس كنجكاوى شنوندگان در چنين مسأله مهمى آن را در شكل يك سؤال مطرح مىكند و به پيامبر دستور مىدهد: «بگو: آيا به شما خبر دهم زيانكارترين مردم كيست»؟! (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا).
(آيه 104)
بلافاصله خود پاسخ مىگويد تا شنونده مدت زيادى در سر گردانى نماند: زيانكارترين مردم «كسانى هستند كه كوششهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده با اين حال گمان مىكنند كار نيك انجام مىدهند»! (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً).
مسلما مفهوم خسران تنها اين نيست كه انسان منافعى را از دست بدهد بلكه خسران واقعى آن است كه اصل سرمايه را نيز از كف دهد، چه سرمايهاى برتر و بالاتر از عقل و هوش و نيروهاى خدا داد و عمر و جوانى و سلامت است؟ همينها كه محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلورى است از نيروها و قدرتهاى ما.
هنگامى كه اين نيروها تبديل به اعمال ويرانگر يا بيهودهاى شود گوئى همه آنها گم و نابود شدهاند.
اما زيان واقعى و خسران مضاعف آنجاست كه انسان سرمايههاى مادى و معنوى خويش را در يك مسير غلط و انحرافى از دست دهد و گمان كند كار خوبى كرده است، نه از اين كوششها نتيجهاى برده، نه از زيانش درسى آموخته، و نه از تكرار اين كار در امان است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
(آيه 105)
سپس به معرفى صفات و معتقدات اين گروه زيانكار مىپردازد و چند صفت كه ريشه تمام بد بختيهاى آنهاست، بيان مىدارد.
نخست مىگويد: «آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).
آياتى كه چشم و گوش را بينا و شنوا مىكند، آياتى كه پردههاى غرور را در هم مىدرد، و چهره واقعيت را در برابر انسان مجسّم مىسازد، و بالاخره آياتى كه نور است و روشنايى، و آدمى را از ظلمات اوهام و پندارها بيرون آورده به سر زمين حقايق رهنمون مىگردد.
ديگر اين كه آنها بعد از فراموش كردن خدا به معاد «و لقاى او كافر شدند» (وَ لِقائِهِ).
«لقاء الله» يعنى انسان در قيامت آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان ديگر مشاهده مىكند، او را با چشم دل آشكارا مىبيند، و ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مىشود.
آرى! تا ايمان به «معاد» در كنار ايمان به «مبدأ» قرار نگيرد و انسان احساس نكند كه قدرتى مراقب اعمال اوست روى اعمال خود حساب صحيحى نخواهد كرد، و اصلاح نخواهد شد.
سپس اضافه مىكند: «به خاطر همين كفر به مبدأ و معاد «اعمالشان حبط و نابود شد» (فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ). درست همانند خاكسترى در برابر يك توفان عظيم.
و چون آنها عملى كه قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، «لذا روز قيامت ميزانى براى آنان برپا نخواهيم كرد» (فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً).
چرا كه توزين و سنجش مربوط به جايى است كه چيزى در بساط باشد، آنها كه چيزى در بساط ندارند چگونه توزين و سنجش داشته باشند؟! لذا در روايت معروفى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «روز قيامت مردان فربه بزرگ جثهاى را در دادگاه خدا حاضر مىكنند كه وزنشان حتى به اندازه بال مگسى نيست». چرا كه در اين جهان اعمالشان، افكارشان و شخصيتشان همه تو خالى و پوك بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
(آيه 106)
سپس ضمن بيان كيفر آنها سومين عامل انحراف و بد بختى و زيانشان را بيان كرده، مىگويد: «كيفر آنها جهنم است به خاطر آن كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء و سخريه گرفتند» (ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً).
و به اين ترتيب آنها سه اصل اساسى معتقدات دينى (مبدأ و معاد و رسالت انبياء) را انكار كرده و يا بالاتر از انكار آن را به باد مسخره گرفتند.
(آيه 107)
مشخصات كفار و زيانكارترين مردم و همچنين سر انجام كارشان به خوبى دانسته شد، اكنون به سراغ مؤمنان و سرنوشتشان مىرويم تا با قرينه مقابله، وضع هر دو طرف كاملا مشخص گردد، قرآن در اين زمينه مىگويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى فردوس منزلگاهشان است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا).
«الْفِرْدَوْسِ» باغى است كه همه نعمتها و تمام مواهب لازم در آن جمع باشد، و به اين ترتيب «فردوس» بهترين و برترين باغهاى بهشت است.
(آيه 108)
و از آنجا كه كمال يك نعمت در صورتى خواهد بود كه دست زوال به دامن آن دراز نشود بلا فاصله اضافه مىكند: «آنها جاودانه در اين باغهاى بهشت خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).
و با اين كه طبع مشكل پسند و تحول طلب انسان دائما تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مىكند ساكنان فردوس «هرگز تقاضاى نقل مكان و تحول از آن نخواهند كرد» (لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا). براى اين كه هر چه مىخواهند در آنجا هست حتى تنوع و تكامل.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
آيه 109
شأن نزول: يهود هنگامى كه اين سخن الهى را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدند كه: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا شما جز بهره كمى از دانش نداريد» --سوره اسراء (17)، آيه 85-- گفتند:
چگونه چنين چيزى مىتواند صحيح باشد؟ در حالى كه به ما تورات داده شده است و هر كس تورات به او داده شده، صاحب خير كثير است. آيه نازل شد (و ترسيمى از علم بىنهايت خدا و ناچيز بودن علم ما در برابر عمل او نمود).
تفسير: آنها كه اميد لقاى خدا را دارند! اين آيه و آيه بعد در ارتباط با كل مباحث اين سوره است، گويى قرآن مىخواهد بگويد كه آگاهى بر سر گذشت اصحاب كهف، و موسى و خضر، و ذو القرنين در برابر علم بىپايان خدا مطلب مهمى نيست.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «بگو: اگر درياها براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شود، درياها پايان مىيابد پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان گيرد، هر چند همانند آن را به آن اضافه كنيم» (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً).
در حقيقت قرآن در اين آيه توجه به اين واقعيت مىدهد كه گمان مبريد عالم هستى محدود به آن است كه شما مىبينيد يا مىدانيد يا احساس مىكنيد، بلكه آن قدر عظمت و گسترش دارد كه اگر درياها مركب شوند و بخواهند نام آن و صفات و ويژگيهاى آنها را بنويسند درياها پايان مىيابند پيش از آن كه موجودات جهان هستى را احصا كرده باشند.
قابل توجه اين كه: آيه فوق در عين اين كه گسترش بىانتهاى جهان هستى را در گذشته و حال و آينده مجسم مىسازد، ترسيمى از علم نامحدود خداوند نيز هست، چرا كه مىدانيم خدا به همه آنچه در پهنه هستى بوده و خواهد بود احاطه علمى دارد، بلكه علم او از وجود اين موجودات جدا نخواهد بود- دقت كنيد.
پس به تعبير ديگر مىتوان گفت: اگر تمام اقيانوسهاى روى زمين مركب و جوهر شوند و همه درختان قلم گردند هرگز قادر نيستند آنچه در علم خداوند است رقم بزنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
(آيه 110)
اين آيه كه آخرين آيه سوره كهف است مجموعهاى است از اصول اساسى اعتقادات دينى، «توحيد» و «معاد» و «رسالت پيامبر» صلّى اللّه عليه و آله و در واقع همان چيزى است كه آغاز سوره كهف نيز با آن بوده است.
و از آنجا كه مسأله نبوت در طول تاريخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است آن را چنين بيان مىكند: «بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم (يگانه امتيازم اين است) كه بر من وحى مىشود» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ).
و با اين تعبير بر تمام امتيازات پندارى شرك آلودى كه پيامبران را از مرحله بشريت به مرحله الوهيت بالا مىبرد قلم سرخ مىكشد.
سپس از ميان تمام مسائلى كه وحى مىشود، انگشت روى مسأله توحيد مىگذارد و مىگويد: بر من وحى مىشود «كه معبود شما فقط يكى است» (أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
در اينجا تنها به مسأله توحيد اشاره شده است، زيرا توحيد تنها يك اصل از اصول دين نيست بلكه خمير مايه همه اصول و فروع اسلام است.
اگر در يك مثال ساده تعليمات دين را از اصول و فروع به دانههاى گوهرى تشبيه كنيم بايد توحيد را به آن ريسمانى تشبيه كرد كه اين دانهها را به هم پيوند مىدهد و از مجموع آن گردنبند پر ارزش و زيبايى مىسازد.
به همين دليل در احاديث مىخوانيم كه: جمله «لا اله الّا اللّه» قلعه محكم پروردگار است و هر كس در آن وارد شود از عذاب و كيفر الهى در امان است.
سومين جمله اين آيه اشاره به مسأله رستاخيز مىكند و آن را با حرف «فاء» به مسأله توحيد پيوند مىزند، و مىگويد: «بنا بر اين هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد» (فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً).
لقاى پروردگار كه همان مشاهده باطنى ذات پاك او با چشم دل و بصيرت درون است گر چه در اين دنيا هم براى مؤمنان راستين امكانپذير است اما در قيامت به خاطر مشاهده آثار بيشتر و روشنتر جنبه همگانى و عمومى پيدا مىكند.
در آخرين جمله حقيقت عمل صالح را در يك بيان كوتاه چنين باز گو مىكند:
«و نبايد كسى را در عبادت پروردگارش شريك سازد» (وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً).
به تعبير روشنتر تا حقيقت خلوص و اخلاص، در عمل نيايد رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. در حقيقت عمل صالحى كه از انگيزه الهى و اخلاص، سر چشمه گرفته و با آن آميخته شده است گذر نامه لقاى پروردگار است! عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهميت است كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمههاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مىگشايد».
«پايان سوره كهف»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html
پاسخ : صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم
سوره مريم [19]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 98 آيه است.
محتواى سوره:
بطور كلى محتواى اين سوره در سه بخش خلاصه مىشود:
1- مهمترين بخش اين سوره را قسمتى از سر گذشت زكريا و مريم و حضرت مسيح (ع) و يحيى و ابراهيم قهرمان توحيد و فرزندش اسماعيل و ادريس و بعضى ديگر از پيامبران بزرگ الهى، تشكيل مىدهد كه داراى نكات تربيتى خاصى است.
2- قسمتى ديگر مسائل مربوط به قيامت و چگونگى رستاخيز و سر نوشت مجرمان و پاداش پرهيز كاران و مانند آن است.
3- بخش ديگر اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسأله شفاعت است كه مجموعا برنامه تربيتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ايمان و پاكى و تقوا تشكيل مىدهد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس مداومت به خواندن اين سوره كند از دنيا نخواهد رفت مگر اين كه خدا به بركت اين سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بىنياز مىكند».
اين غنا و بىنيازى مسلما بازتابى است از پياده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعكاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html