بالا و پایین پریدنم از شوق زندگی نیست؛
ماهی روی خاک چه می کند...؟!
نمایش نسخه قابل چاپ
بالا و پایین پریدنم از شوق زندگی نیست؛
ماهی روی خاک چه می کند...؟!
در زیر باران حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم!!!
می خواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشانم!!!
مانده ام با غم هجران نگارم چـه کنـم .... عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم
چشم آلوده کجـا دیــدن دلـدار کجـا .... چشم دیـدار رخ یار ندارم چــه کنم
با نگاهی بگشـا عقده دیریــن مرا .... کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم
جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم .... گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم
اشک می ریزم و با غصــه دل همراهـم ... که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم
طوق بر گردن من رشتـه عشــق تو بود .... تا کشاند به سـر چوبه دارم چه کنم
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !
مزاحم آدمی که مشغول فراموش کردن شماست نشوید!!
هیچ قاتلی دوست ندارد هنگام کشتن .کسی مزاحمش شود!!
پک میزنی مرا....
دود می شوم
و تنها
خسته به خاکستر خود می نشینم
سوختن....
ساختن نیست....
گفتمش بی تو دلم میمیرد / گفت با خاطره ها خلوت کن /
گفتمش خنده به لب میمیرد /
گفت با خون جگر عادت کن /
گفتمش با که دلم خوش باشد /
گفت غم را به دلت دعوت کن /
گفتمش راز دلم را چه کنم /
گفت با سنگ دلم صحبت کن .
پیدا کردن کسی که بهت بگه دوست دارم سخت نیست...!پیدا کردن کسی که واقعا دوست داره سخته...!
- - - به روز رسانی شده - - -
با موجودات عجیبی زندگی می کنیم ...
موجوداتی که تنها با بی محـــلی" آدم " میشوند
ماهیگیر دلش سوخت...
این بار ماهی قلاب را رها نمیکرد!!!
چقدر تنهاست....
با همه بوده با من بیشتر!!
عجب هرزه ایست تنهایی.......!
در تاریخ جمعه 3 شهریور 1391 توسط آریایی | نظرات (38)http://up.vatandownload.com/images/t...r3i17rtbvd.jpg
دارند مرا از زمین می کشند بیرون
از آغوش ِ تو
چیزی بگو
ببین
جز من تویی که مانده ای
بگو
جای تو، من مُرده ام ..
دستم را بگیر
قرار گذاشته بودم
حالا که خانه دارد می ریزد
در آغوش ِ تو فرو بریزم ..