پاسخ : صفحه ی 168 از قرآن کریم شامل آیات 96 تا 110 از سوره ی اسرا
(آيه 105)
بار ديگر قرآن به سراغ اهميت و عظمت اين كتاب آسمانى مىرود و به پاسخ بعضى از ايرادات و يا بهانه جوئيهاى مخالفان مىپردازد.
نخست مىگويد: «و ما قرآن را بحق نازل كرديم» (وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ).
بلافاصله اضافه مىكند: «و بحق نازل شد» (وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ).
گاهى انسان شروع به كارى مىكند اما چون قدرتش محدود است نمىتواند آن را تا به آخر بطور صحيح پياده كند، اما كسى كه از همه چيز آگاه است، و بر همه چيز تواناست، هم آغاز را بطور صحيح شروع مىكند و هم انجام را بطور كامل تحقق مىبخشد، فى المثل گاهى انسان آب زلالى را از سر چشمه رها مىكند، اما چون نمىتواند در مسير راه آن را از آلودگيها حفظ كند پاك و زلال به دست مصرف كننده نمىرسد، ولى آن كس كه از هر نظر بر كار خود مسلط است، هم آن را پاك و زلال از چشمه بيرون مىآورد، و هم آن را پاك و زلال در ظرفهاى تشنگان و نوشندگان وارد مىسازد.
قرآن نيز درست چنين كتابى است كه به حق از ناحيه خداوند نازل شده است و در تمام مسير ابلاغ چه در آن مرحله كه واسطه جبرئيل بوده، و چه در آن مرحله كه گيرنده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، در همه حال آن را از هر نظر حفظ و حراست فرمود و حتّى با گذشت زمان دست هيچ گونه تحريف به دامانش دراز نشده و نخواهد شد، چرا كه خدا پاسداريش را بر عهده گرفته است.
بنابراين، اين آب زلال وحى الهى از عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تا پايان جهان دست نخورده به همه دلها راه مىيابد.
و در پايان مىفرمايد: «و ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده نفرستاديم» و حق هيچ گونه تغيير در محتواى قرآن ندارى (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً).
(آيه 106)
در اين آيه به پاسخ يكى از بهانه گيريهاى مخالفان كه مىگفتند:
چرا قرآن يكجا بر پيامبر نازل نشده، و روش نزول آن حتما تدريجى است پرداخته، مىگويد: «و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را بتدريج نازل كرديم» (وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا).
قرآن كتابى است كه با حوادث عصر خود يعنى با بيست و سه سال دوران نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و رويدادهايش پيوند و ارتباط ناگسستنى دارد.
مگر ممكن است همه حوادث 23 سال را در يك روز جمع آورى كرد، تا مسائل مربوط به آن يك جا در قرآن نازل شود؟! در ضمن نزول تدريجى مفهومش ارتباط دائمى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مبدأ وحى بود ولى نزول دفعى ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بيش از يك بار تضمين نمىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 168 از قرآن کریم شامل آیات 96 تا 110 از سوره ی اسرا
(آيه 107)
اين آيه براى درهم شكستن غرور مخالفان نادان مىگويد: «بگو:
خواه به آن ايمان بياوريد، و خواه ايمان نياوريد، كسانى كه پيش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنان خوانده مىشود، سجده كنان به خاك مىافتند» (قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً).
(آيه 108)
در اين آيه گفتارشان را به هنگامى كه به سجده مىافتند بازگو كرده، مىفرمايد: «آنها مىگويند: پاك و منزه است پروردگار ما، وعدههاى پروردگارمان انجام شدنى است» (وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا).
آنها با اين سخن نهايت ايمان و اعتقاد خود را به ربوبيت پروردگار و صفات پاك او و هم به وعدههايى كه داده است، اظهار مىدارند.
(آيه 109)
باز براى تأكيد بيشتر و تأثير آن آيات الهى و اين سجده عاشقانه مىگويد: «آنها (بىاختيار) به زمين مىافتند و گريه مىكنند و (تلاوت اين آيات همواره) بر خشوعشان مىافزايد» (وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً).
«خشوع» آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه انسان در مقابل شخص و يا حقيقتى داشته باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 168 از قرآن کریم شامل آیات 96 تا 110 از سوره ی اسرا
(آيه 110)
شأن نزول:
چنين نقل شده كه پيامبر يك شب در مكه در حال سجده بود و خدا را به نام يا رحمان و يا رحيم مىخواند، مشركان بهانهجو از فرصت استفاده كرده و گفتند: ببينيد اين مرد (ما را سرزنش مىكند كه چرا چند خدايى هستيم اما) خودش دو خدا را پرستش مىكند. آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
آخرين بهانهها! به دنبال ايرادهاى سست و بىاساس مشركان، در اين آيه به آخرين بهانههاى آنها مىرسيم، و آن اين كه: آنها مىگفتند چرا پيامبر، خدا را به نامهاى متعددى مىخواند با اين كه مدعى توحيد است قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «بگو: شما او را به نام «اللّه» بخوانيد و يا به نام رحمان هر كدام را بخوانيد فرق نمىكند براى او نامهاى متعدد نيك است» (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى).
اين كوردلان گاه براى يك شخص، يا يك مكان و مانند آن اسمهاى مختلفى مىگذارند كه هر كدام معرّف گوشهاى از زواياى وجود او بود.
آيا با اين حال تعجب دارد خدايى كه وجودش از هر نظر بىنهايت است و منبع و سر چشمه همه كمالات، نعمتها و تمام نيكيهاست و به تناسب هر كارى كه انجام مىدهد و هر كمالى كه ذات مقدسش دارد نام مخصوص داشته باشد؟! در پايان آيه نظر به گفتگوى مشركان در مكّه در رابطه با نماز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اين كه مىگفتند: او نماز خود را بلند مىخواند و ما را ناراحت مىكند، اين چه عبادتى است؟ اين چه برنامهاى است؟ به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «نمازت را زياد بلند مخوان، زياد هم آهسته مخوان، بلكه ميان اين دو راه اعتدال را انتخاب كن» (وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا).
آيه مىگويد: نه بيش از حد بلند بخوان و فرياد بزن، و نه بيش از حد آهسته كه تنها حركت لبها مشخص شود و صدايى به گوش نرسد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًۢا(111)
و بگو ستايش خدايي را كه نه فرزندي گرفته و نه در جهانداري شريكي دارد و نه خوار بوده كه [نياز به] دوستي داشته باشد و او را بسيار بزرگ شمار(111)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيٰ عَبْدِهِ الْكِتَٰبَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا(1)
ستايش خدايي را كه اين كتاب [آسماني] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه كژي در آن ننهاد(1)
قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا(2)
[كتابي] راست و درست تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابي سخت بيم دهد و مؤمناني را كه كارهاي شايسته مي كنند نويد بخشد كه براي آنان پاداشي نيكوست(2)
مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا(3)
در حالي كه جاودانه در آن [بهشت] ماندگار خواهند بود(3)
وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا۟ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا(4)
و تا كساني را كه گفته اند خداوند فرزندي گرفته است هشدار دهد(4)
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِءَابَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَٰهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا(5)
نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادعا] دانشي ندارند بزرگ سخني است كه از دهانشان برمي آيد [آنان] جز دروغ نمي گويند(5)
فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا۟ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا(6)
شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيري [كار]شان تباه كني(6)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا(7)
در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند(7)
وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا(8)
و ما آنچه را كه بر آن است قطعا بياباني بي گياه خواهيم كرد(8)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَٰبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا۟ مِنْ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا(9)
مگر پنداشتي اصحاب كهف و رقيم [=خفتگان غار لوحه دار] از آيات ما شگفت بوده است(9)
إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقَالُوا۟ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا(10)
آنگاه كه جوانان به سوي غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتي بخش و كار ما را براي ما به سامان رسان(10)
فَضَرَبْنَا عَلَيٰٓ ءَاذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا(11)
پس در آن غار سالياني چند بر گوشهايشان پرده زديم(11)
ثُمَّ بَعَثْنَٰهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَيٰ لِمَا لَبِثُوٓا۟ أَمَدًا(12)
آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده اند(12)
نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُوا۟ بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَٰهُمْ هُدًي(13)
ما خبرشان را بر تو درست حكايت مي كنيم آنان جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم(13)
وَرَبَطْنَا عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا۟ فَقَالُوا۟ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَا۟ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهًا لَّقَدْ قُلْنَآ إِذًا شَطَطًا(14)
و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودي را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته ايم(14)
هَٰٓؤُلَآءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَٰنٍۭ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا(15)
اين قوم ما جز او معبوداني اختيار كرده اند چرا بر [حقانيت] آنها برهاني آشكار نمي آورند پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد(15)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
(آيه 111)
سر انجام به آخرين آيه اين سوره مىرسيم آيهاى كه با حمد خداوند سوره را پايان مىدهد همان گونه كه با تسبيح ذات پاك او سوره آغاز شده بود، و در حقيقت اين آيه نتيجهاى است بر كل بحثهاى توحيدى اين سوره و محتواى همه آن مفاهيم توحيدى.
روى سخن را به پيامبر كرده، چنين مىگويد: «بگو: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه نه فرزندى براى خود انتخاب كرده و نه شريكى در حكومت و مالكيت جهان دارد، و نه سرپرستى براى حمايت در برابر ذلت و ناتوانى» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ).
و چنين خدايى با چنان صفات از هر چه فكر كنى برتر و بالاتر است بنابراين «او را بزرگدار و به عظمت بىانتهايش آشنا شو» (وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً).
آيه فوق هرگونه كمك كار و شبيه را از خداوند نفى مىكند، چه آن كس كه پايينتر باشد (همچون فرزند) و آن كس كه همسان باشد (همچون شريك) و آن كس كه برتر باشد (همچون ولىّ).
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» از بعضى مفسران نقل مىكند كه اين آيه ناظر به نفى اعتقاد انحرافى سه گروه است: نخست مسيحيان و يهود كه براى خدا فرزند قائل بودند، و ديگر مشركان عرب كه براى او شريكى مىپنداشتند، و لذا در مراسم حجّ مىگفتند: لبّيك لا شريك لك، الّا شريكا هو لك! و ديگر ستاره پرستان و مجوس، چرا كه آنها براى خدا ولى و حامى قائل بودند.
«پايان سوره اسراء»
و پايان جلد دوم برگزيده تفسير نمونه
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
ادامه جزء پانزدهم
سوره كهف [18]
اين سوره 110 آيه دارد و تمام آن- بجز آيه 28- در «مكّه» نازل شده است
محتواى سوره:
اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مىشود، و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مىيابد.
محتواى اين سوره همچون ساير سورههاى «مكى» بيشتر بيان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است.
مسأله مهم ديگر اين كه مسلمانان تا آن روز كه توانايى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانايى، همچون «اصحاب كهف» هجرت نمايند.
جالب اين كه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف، داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «آيا سورهاى را به شما معرفى كنم كه هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه كردند و عظمتش آسمان و زمين را پر كرد؟
ياران عرض كردند: آرى فرمود: آن سوره كهف است هر كس آن را روز جمعه بخواند خداوند تا جمعه ديگر او را مىآمرزد (و طبق روايتى او را از گناه حفظ مىكند) ... و به او نورى مىبخشد كه به آسمان مىتابد و از فتنه دجّال محفوظ خواهد ماند.»
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: كسى كه در هر شب جمعه سوره كهف را بخواند شهيد از دنيا مىرود، و با شهدا مبعوث مىشود و در روز قيامت در صف شهدا قرار مىگيرد.
بارها گفتهايم عظمت سورههاى قرآن و آثار معنوى و بركات اخلاقيش به خاطر محتواى آن يعنى ايمان و عمل به آن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
آغاز با حمد و ستايش خدا: سوره كهف همچون بعضى ديگر از سورههاى قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است، و از آنجا كه حمد و ستايش بخاطر كار يا صفت مهم و شايستهاى است در اينجا ستايش را در برابر نزول قرآن كه خالى از هر گونه اعوجاج و كژى است بيان كرده، مىگويد: «حمد خدائى را كه اين كتاب آسمانى را بر بنده (بر گزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً).
(آيه 2)
«در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان (كتابهاى آسمانى ديگر) است» (قَيِّماً).
اين كلمه كه به عنوان وصفى براى قرآن آمده، هم تأكيدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بودن از هر گونه ضد و نقيض، و هم اشارهاى است به جاودانى بودن اين كتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح كژيها و پاسدارى از احكام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.
اين صفت «قيّم» در واقع اشتقاقى است از صفت قيوميت پروردگار كه به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشياء جهان است.
سپس مىافزايد: «تا (بد كاران را» از عذاب او بترساند» (لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ).
«و مؤمنانى را كه (پيوسته) كارهاى شايسته انجام مىدهند بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست» (وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً).
(آيه 3)
همان بهشت برين «كه جاودانه در آن خواهند ماند» (ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً).
(آيه 4)
سپس به يكى از انحرافات عمومى مخالفان، اعم از نصارى و يهود و مشركان، اشاره كرده، مىگويد: «و (نيز) آنها را كه گفتند: خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است، بيم دهد» (وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
هم مسيحيان را به خاطر اعتقاد به اين كه «مسيح» فرزند خداست، و هم يهود را به خاطر اعتقاد به فرزندى «عزير» و هم مشركان را به خاطر اين كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند هشدار دهد.
(آيه 5)
سپس به يك اصل اساسى براى ابطال اين گونه ادعاهاى پوچ و بىاساس پرداخته، مىگويد: «نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان!» (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ).
اما «سخن بسيار بزرگى از دهانشان خارج مىشود» (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نيازهاى مادى؟ و بالاخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناكى؟! ...
آرى! «آنها فقط دروغ مىگويند» (إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
(آيه 6)
غصه مخور جهان ميدان آزمايش است: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رسالت و رهبرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، در اين آيه به يكى از مهمترين شرايط رهبرى كه همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره كرده، مىگويد: «گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند» (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً).
(آيه 7)
اين آيه ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها، و توضيحى براى خط سير انسان در اين مسير است.
نخست مىگويد: «ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم» (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها).
جهانى پر زرق و برق ساختيم كه هر گوشهاى از آن دل را مىبرد، ديدگان را به خود مشغول مىدارد، و انگيزههاى مختلف را در درون آدمى بيدار مىكند، تا در كشاكش اين انگيزهها و درخشش اين زرق و برقها و چهرههاى دلانگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مىكند: «تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مىكنند»؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق و برقها و كثرت عمل را نخورند بلكه بيشتر به حسن عمل بينديشند.
(آيه 8)
سپس مىگويد: ولى اين زرق و برقها پايدار نيست «و ما (سر انجام) قشر روى زمين را خاك بىگياهى قرار مىدهيم»! (وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً).
آرى! اين منظره زيبا كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مىبينيم به همين حال باقى نمىماند، فصل خزان فرا مىرسد برگها پژمرده مىشوند، شاخهها عريان مىشوند، و آواى حيات به خاموشى مىگرايد.
زندگى پر زرق و برق انسانها نيز همين گونه است. اين نعمتهاى گوناگون، اين پستها و مقامها و مانند آن نيز جاودانى نيستند، روزى فرا مىرسد كه به جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين جامعهها چيزى باقى نمىماند و اين درس عبرت بزرگى است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
(آيه 9)
شأن نزول:
جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت پيامبر اسلام عليه السّلام به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى در اين زمينه يافت مىشود؟
آنها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند علماء يهود به آنها گفتند:
شما سه مسأله را از محمّد صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا و گر نه مرد كذّابى است كه شما هر تصميمى در باره او مىتوانيد بگيريد.
نخست از او سؤال كنيد: داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند چه بود؟ زيرا آنها سر گذشت عجيبى داشتند! و نيز از او سؤال كنيد: مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و داستانش چه بود؟
و نيز سؤال كنيد: حقيقت روح چيست؟
آنها خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت- ولى انشاء اللّه نفرمود- پانزده شبانه روز گذشت كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد، اين امر بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گران آمد، ولى سر انجام جبرئيل فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنيا گرد بود، به علاوه آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ...» را نيز بر پيامبر نازل كرد.
تفسير:
آغاز ماجراى اصحاب كهف: در آيات گذشته ترسيمى از زندگى اين جهان، و چگونگى اين ميدان آزمايش انسانها و مسير زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا كه قرآن مسائل كلى حساس را غالبا در ضمن مثال و يا مثالها و يا نمونههايى از تاريخ گذشته مجسّم مىسازد، در اينجا نيز نخست به بيان داستان اصحاب كهف پرداخته و از آنها به عنوان يك «الگو» و «اسوه» ياد مىكند.
گروهى از جوانان باهوش و با ايمان كه در يك زندگى پر زرق و برق در ميان انواع ناز و نعمت به سر مىبردند، براى حفظ عقيده خود و مبارزه با طاغوت عصر خويش به همه اينها پشت پا زدند، و به غارى از كوه كه از همه چيز تهى بود پناه بردند، و از اين راه استقامت و پايمردى خود را در راه ايمان نشان دادند.
نخست مىگويد: «آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند»؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً).
ما آيات عجيبترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنها نمونهاى است از عظمت و بزرگى آفرينش، و همچنين در اين كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب كهف از آنها شگفتانگيزتر نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html
پاسخ : صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف
(آيه 10)
سپس مىگويد: «زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند» (إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ).
دستشان از همه جا كوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً).
«و راه نجاتى براى ما فراهم ساز» (وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).
راهى كه ما را از اين تنگنا برهاند، به رضايت و خشنودى تو نزديك سازد، راهى كه در آن خير و سعادت و انجام وظيفه بوده باشد.
(آيه 11)
ما دعاى آنها را به اجابت رسانديم «پس ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم و سالها در خواب فرو رفتند» (فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً).
(آيه 12)
«سپس آنها را بر انگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كردهاند» (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً).
(آيه 13)
سر گذشت مشروح اصحاب كهف: بعد از بيان اجمالى اين داستان، قرآن مجيد به شرح تفصيلى آن ضمن چهارده آيه پرداخته و سخن را در اين زمينه چنين آغاز مىكند: «ما داستان آنها را بحق براى تو باز گو مىكنيم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).
«آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم» (إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً).
از آيات قرآن بطور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مىشود كه اصحاب كهف در محيط و زمانى مىزيستند كه بت پرستى و كفر، آنها را احاطه كرده بود و يك حكومت جبّار و ستمگر كه معمولا حافظ و پاسدار شرك و كفر و جهل و غارتگرى و جنايت است بر سر آنها سايه شوم افكنده بود.
اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافى بر خوردار بودند به فساد اين آيين پى بردند و تصميم بر قيام گرفتند و در صورت عدم توانايى مهاجرت كردن از آن محيط آلوده.
http://www.qurangloss.ir/thread326.html