...
نمایش نسخه قابل چاپ
...
...
...
تا زمين با آن فراخي بر تو تنگ آمد پس حتي از خودت هم به تنگ آمدي و يقين كردي كه
هيچ پناهي جز من نداري، پس من به سوي تو بازگشتم تا تو نيز به سوي من بازگردي ،
كه من مهربانترينم در بازگشتن.
(توبه 118)
من همانم كه وقتي مي ترسي به تو امنيت ميدهم.(قريش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا يك بار ديگر با هم باشيم.(فجر 28-29)
تا يك بار ديگه دوست داشتن همديگر را تجربه كنيم.(مائده 54)
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم...
ای خداوند مجیـــــــــــب!
کدام دوست،هرگاه که بخواهیم حاضر است؟کدام محبوب ،هرگاه که بخواهیم پاسخگوست؟
اگر تو هیچ نگفته بودی جز همین کلام که:
"اجیب دعوه الداع اذا دعان:هرگاه مرا بخوانند پاسخ می گویم"،
برای آتش زدن به جان عاشقانت کفایت می کرد.
تو عین اجابتی!به ما خواندن بیاموز!
...
...
غمگینم…
همانند جوانی که لحظه ی اعدام
به گریه مادرش می خندد
خاطرش آمد که بچه گی اش گفته بود
خنده ات آرامم می کنه پسرم...
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum//motah/9.jpg
دستانت را دربرابرم مشت میکنیمیپرسی گل یا پوچ؟در دلم میگویم فقط دستان تو....
دل من
... در آن پر شور لحظه
دل من با چه اصراري ترا خواست،
و من ميدانم چرا خواست،
و مي دانم كه پوچ هستي و اين لحظه هاي پژمرنده
كه نامش عمر و دنياست ،
اگر باشي تو با من، خوب و جاويدان و زيباست
خندان نگه داشتن لب ها در زمان گريستن قلب ها
و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني
و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهاي تنهايي و بي ياوري
درحالي که تظاهر مي کني هيچ چيز برايت اهميت ندارد
اما چه شيرين است درخاموشي وتنهايي به حال خود گريستن
و باز هم نفرين به تو اي سرنوشت.
.. دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبريز است
صدايم خيس و باراني است نمي دانم چرا در قلب من
پاييز
طولاني است....
گلزار را پرخنده كن وان مردگان را زنده كنhttp://www.rsepahvandi.com/wp-conten...13/09/fall.jpg
مر حشر را تابنده كن هين العيان هين العيان
مولانا
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریزhttp://www.rsepahvandi.com/wp-conten.../09/fall-2.jpg
شب است و باغ گلستان خزان ریاخیز
ستاره، گرچه به گوش فلک شود آویز
به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
گشوده پردهی پائیز خاطراتانگیز
به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
بهار عشق و شبابست این شب پائیز
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
شهریار
گاهی
عمیقا مایلم ماهی باشم !ماهی حافظه اش هشت ثانیه استبی هیچخاطره ای!
خدا، انسان و عشق
این است "امانتی" که بر دوش آدمی سنگینی می کندو این است آن "پیمانی" که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم.و "خلافت" او را در کویر زمین تعهد کردیمما برای همین "هبوط" کردیم، و این چنین است که به سوی او باز می گردیم."دکتر علی شریعتی
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد ،
بدون اینکه مجبورش کنی...
- - - به روز رسانی شده - - -
هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود. هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت. بيشتر فراق خواهيم کشيد و تنهایی هايمان بيشتر خواهد شد. شادی ها لحظه ای و گذرا هستند
شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند اما رنجها داستانش فرق ميکند تا عمق وجود آدم رخنه ميکند و ما هر روز با آنها زندگی ميکنيم. انگار که اين خاصيت انسان بودن است!
" نامه به کودکی که هرگز زاده نشد __ اوریانا فالاچی "
صورتم را در دستهام گذاشتم و به این فکر کردم که نباید بیش از حد دست و پا بزنم. دانستم که خیلی چیزها به اختیار آدم نیست،
زندگی خوابهای گذشتهای است که تعبیر میشود.
زندگی تاب خوردن خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمیرسد.
زندگی آغاز ماجراست.
میخواستم فکرم را جمع کنم و یکبار گذشتهام را یا آیندهام را مرور کنم. میدانستم که آدمی وقتی راه میرود یک پا پس است و یک پا پیش،
وقتی که ایستاده انگار مثل پروانه در جعبه آینهای به دیوار دوخته شده است. اما گیج شده بودم. نمیدانستم به گذشته برگردم یا به آینده فکر کنم.
" پیکر فرهاد ___ عباس معروفی "
گاهي اويي را كه دوست ميداري احتياجي به تو ندارد زيرا تو او را كامل نميكني ،
تو قطعه گمشده او نيستي ،
تو قدرت تملک او را نداري....
گاه نيز چنين كسي تو را رها ميكند و گاهي نيز چنين كسي به تو مي آموزد كه خود نيز كامل باشي ،
خود نيز بي نياز از قطعه هاي گم شده...
او شايد به تو بياموزد كه خود به تنهايي سفر را آغاز كني ،
راه بيفتي ،
حركت كني ،
او به تو مي آموزد و تو را ترک ميكند...
اما پيش از خداحافظي ميگويد" شايد روزي به هم برسيم"...
ميگويد و ميرود و آغاز راه برايت دشوار است...
اين آغاز،
اين زايش،
برايت سخت دردناک است.
بلوغ دردناک است،
وداع با دوران كودكي دردناك است،
كامل شدن دردناك است،
اما گريزي نيست و تو آهسته آهسته بلند ميشوی و راه مي افتي و ميروی و در اين راه رفتن دست و بالت بارها زخمي ميشود اما آبدیده ميشوي و مي آموزي كه از جاده هاي ناشناس نهراسی ،
از مقصد بي انتها نهراسی ،
از نرسيدن نهراسي و تنها بروی و بروی و بروی...
اگر مثل آدم خداحافظی كنی ،
غصه می خوری اما خيالت راحت است.
اما جدايی بدون خداحافظی بد است ،
خيلی بد .
يك ديدار ناتمام است ،
ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست يك ذره مانده به آخر متوقف بشود...
انگار بروی به سينما و آخر فيلم را نديده باشی..[gerye][gerye][gerye][gerye][gerye]
تـمام و ناتـمام من با تـو تـمام میشود یا رب
http://persian-star.net/1392/8/17/god.jpg
خداوندا ...
گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.
از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.
وقتی که می خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، فرمان می برند؛
و وقتی نمی خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، از کار می ایستند.
وقت دشواری ها،
آن که صدایش می کنند،
تویی
و وقت گرفتاری ها، آن که دنبال پناهش می گردند،
تویی.
برای من اتفاقی افتاده
که زیر سنگینی اش شکسته ام؛
گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم.
آن چه تو فرستاده ای، کس دیگری برنمی گرداند.
آن چه تو آورده ای، کس دیگری نمی برد.
دری را که تو بسته ای، کس دیگری باز نمی کند
و دری را که باز کرده ای، کسی نمی بندد.
پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم.
نیایشی از صحیفه سجادیه
...................
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" میشویم؟!
پس چرا حالا "من" اینقدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
میبینی
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است!!!
http://ghasedak-ashegh.persiangig.co...0860349822.jpg
من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "
ولی نمی دانم چرا ...
خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ...
می گویند :
... ... " این روز ها ...
دوست داشتن
دلیل می خواهد ... "
و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده
دنبال گودالی از تعفن می گردند...
اما
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
" عشق " همین است ...
به همین سادگی ...
کاش دنیا بی صدا و آرام
با شرم و با حیا
بی تشویش و بی خستگی
خوابش می برد
کاش دمی عقربه ها با هم گپ می زدند
شاید فرصتی این بین از خواب صد هزار ساله بیدار می شد
نفسی تازه می کرد و ما
زنده می شدیم ....[golrooz]
گاهگاهی که دلم میگیرد با خودم می گویم به کجا باید رفت به که باید پیوست به که باید دل بست
به دیاری که پر از دیوار است!
به امینی که امانت خوار است!
یا به افسانه دوست...!
گریه ام می گیرد...
این روزها …
بیشتر از قبل حال همه را می پرسم…
سنگ صبور غم هایشان میشوم….
اشک های روی گونه هایشان را پاک می کنم….
اما…
یک نفر پیدا نمیشود که دست زیر چانه م بگذارد
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تو برام بگو
چی شده...............!!!!! ؟؟؟
http://aksup.ir/images/i5e9comjic3cw2mb972m.jpg
خسته ام
خسته تر از هر روز
خسته تر از همیشه
خسته از تکرار مکررها
خسته از بودنهای بی دلبل
خسته از حسهای غریب
کاش می شد فریاد بزنم
خدایا
خستـــــــــــه ام
فردا بیدارم نکن . . . .!!!
کاش می شنید . . .
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی .. . . .!!
اشکی که بی دلیل است ..
اشک دلتنگی نیست ..
اشک بی کسی ست ..
دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه کمی دور از انتظار
میشکند بغضت را .......
سخت است میدانی….؟
اینهمه دل در دنیا هست,
که هیچ کدام برایم تنگ نمی شود…
کاش دنیا فقط چند ثانیه خفه میشد . . .
تا من با خودم گپی بزنم . . .
به هر عاشقی که مینگرم در شکایت است . . .
و من در حیرتم که لذت این دنیا به کام کیست ؟؟؟[taajob]
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که بودن و نبودنش مهم باشد …
حوصلـه ام سر رفتـه است !
کآش مـی شد . . .
بـﮧ جای دست روی دست گذاشتن دست توی دستت مـی گذاشتم !!!
برای عشق گریه کن ولی کسی را بخاطر عشق به گریه ننداز !
با عشق بازی کن ولی کسی را با عشق بازی نده !!
گفته ام خدا ...
دلی برایم بسازد ... تمامش شیشه ای .
همین که ...
تا تهِ توی ِ آن معلوم باشد ...
عشق است .
گور ِ پدر ِ شکسته شدن .
اگر عشق " دَ ل ی ل " نمی خواهد ...
به خاطر این است که ...
عاشق " دِ ل ِ یَ ل " دارد و ...
پهلوان ...
از شکست نمی هراسد ...
می خوآهی بـــــــروی؟
بـَهآنه می خــــــواهی؟
بگذار مـَن بهانه رآ دستت بدهم
برو و هر کس پرسید چــــــــــــرآ
بگو : لجــــــوج بود , همیشـــــه سـَرسختآنه عآشــــــقم بود
بگو : فـَریآد می کرد , همه جآ فریـاد می کرد که مرآ می خوآهد
بگو : درگیر بود , همیشــــــه درگیر افســــــون نگــــآهـَم بود
بگو : بی احساس بود , به همه توهین ها و اخم هآیم لـَبخند میزد
بگو : او نخواست , نخواست کســــی جز مـَن در دلش خآنه کند