و من
همچنان حیرتزده ماندهام
که با عاشقانهترین کلمات خود
به کجا بگریزم
نمایش نسخه قابل چاپ
و من
همچنان حیرتزده ماندهام
که با عاشقانهترین کلمات خود
به کجا بگریزم
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد بهزودی موفق میشود،
ولی او میخواهد خوشبختتر از دیگران باشد و این مشکل است.
زیرا او دیگران را خوشبختتر از آنچه هستند تصور می کند.
میان آنهمه الف وب دبستان ، آنچه در زندگی واقعیت داشت، خط فاصله بود...!
به دنبال واژه ها مباش، کلمات فریبمان میدهد.
وقتی اولین حرف حروف الفبا کلاه سرش برود،
فاتحه ی کلمات را باید خوان.....
بگو فهمیدی وقتی میرفتم نگران خودم نبودم
غم آینده بدجوری نشسته بود توی همه وجودم
اگه تصویری که ازم تو ذهنت بود و خرابش کردم
به خاطر خودت دیگه ازم نخواه که پیش تو برگردم.......!!!!
بعضی ها هستند که بودنشان به معنای حضورشان نیست!!!
ای کاش بفهمند...
که چه خوب...
چه بد....
باید باشند...
نمیخواهد حضور داشته باشند...
فقط باشند...
ای کاش میشد فهمید که در دل آسمان چه میگذرد
که امشب با ناله بغض آلود
بر دیار این دل خسته اشک می ریزد.
نمیدانم چرا امشب واژه هایم تر شده اند
مثل آسمان که امشب میبارد.....
و انکه باران بر لبه پنجرۀ احساسم
می نشیند و چشمانم را نوازش میدهد
تا شاید از لحظه های دل تنگی گذر کنم.
این شب ها چشم های من خسته است
گاهی اشک گاهی انتظار.....
این سهم چشم های من است.
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟