گفت : بگو ضمایر را ؟
گفتم : من ، من ، من ، من ، من ، من !
گفت : فقط من ؟
گفتم : بقیه رفته اند !
نمایش نسخه قابل چاپ
گفت : بگو ضمایر را ؟
گفتم : من ، من ، من ، من ، من ، من !
گفت : فقط من ؟
گفتم : بقیه رفته اند !
آدمهای احساساتی را باید کشت...
راست میگویم...
آدمهای احساساتی به درد این زندگی آهنی امروز نمیخورند...
کم سرمایه ای نیست ؛
داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند!
ولی،از آن بهتر داشتن آدمهاییست ،
که وقتی حالت را میپرسند؛
بتوانی بگویی:
خوب نیستم ...!
دلم نه دوست داشتن می خواهد ،نه دروغ های قشنگ ،نه ادعاهای بزرگ ،نه بزرگ های پرادعا ،دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد و یک دوست واقعی ،که بشود با او حرف زد و پشیمان نشد!!!
دلتنگ که باشی
ادم دیگری می شوی
خشن تر...
عصبی تر....
کلافه تر و تلخ تر
و جالب اینکه به اطرافیان هم کاری نداری....
همه اش را نگه می داری!
و دقیقا سر کسی خالی می کنی که
که دلتنگ اش بودی
خدایا...
خدایا راضیم به رضای تو...
اشتباهم این بود هر جا رنجیدم خندیدم!فکر کردند درد ندارم و ضربه ها را محکم تر زدند.و...!!!
وقتی اولین حس مادرم به من حالت تهوع بود دیگر از دیگران چه انتظاری می توان داشت!؟
اگر قرار بود...
با هر شعرم...
به تو يك قدم نزديك شوم...
با يك حساب سر انگشتي...
بايد الان از تو گذشته باشم
شعر ..
کلاهی ست که بر سرم میگذارم .
تا روزهای سرد بی تو ..
سرم را گرم کنم