پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 5)
سپس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته، چنين مىگويد: «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظلم و جنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى) خود را به سراغ شما مىفرستيم» تا به كيفر اعمالتان شما را درهم بكوبند (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ).
اين قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مىبرند كه حتى براى يافتن نفراتتان «هر خانه و ديارى را جستجو مىكنند» (فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ).
«و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود» (وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا).
(آيه 6)
«سپس (الطاف الهى بار ديگر به سراغ شما مىآيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم) چيره مىكنيم» (ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ).
«و شما را به وسيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد» (وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ).
«و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار مىدهيم» (وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً).
(آيه 7)
اين گونه الطاف الهى شامل حال شما مىشود شايد به خود آييد و به اصلاح خويشتن بپردازيد دست از زشتيها برداريد و به نيكيها رو آريد، چرا كه:
«اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مىكنيد» (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها).
اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سر انجام به خود انسان باز مىگردد. ولى مع الاسف نه آن مجازات شما را بيدار مىكند و نه اين نعمت و رحمت مجدد الهى، باز هم به طغيان مىپرازيد و راه ظلم و ستم و تعدى و تجاوز را پيش مىگيريد و «فساد كبير» در زمين ايجاد مىكنيد و برترى جويى را از حد مىگذرانيد.
سپس وعده دوم الهى فرا مىرسد: «و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (باز گروهى جنگجو و پيكارگر بر شما چيره مىشوند، آن چنان بلايى به سرتان مىآورند كه) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مىشود» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ).
آنها حتى بزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مىگيرند «و داخل مسجد (الأقصى) مىشوند همانگونه كه بار اول وارد شدند» (وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
آنها به اين هم قناعت نمىكنند «و آنچه را زير سلطه خود مىگيرند، درهم مىكوبند» (وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 8)
با اين حال باز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست باز هم «اميد است پروردگارتان به شما رحم كند» (عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ).
«و هرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم باز مىگرديم» (وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا).
و لطف و رحمت خود را به شما باز مىگردانيم، و اگر به فساد و برترى جويى گراييد باز هم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت.
و تازه اين مجازات دنياست «و جهنم را براى كافران زندان سختى قرار داديم» (وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً).
دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل: در آيات فوق، سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائيل كه منجر به فساد و برترى جويى مىگردد به ميان آمده است، كه به دنبال هر يك از اين دو، خداوند مردانى نيرومند و پيكارجو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند.
آنچه از تاريخ بنى اسرائيل استفاده مىشود اين است كه نخستين كسى كه بر آنها هجوم آورد و «بيت المقدس» را ويران كرد، بخت نصّر پادشاه بابل بود، و هفتاد سال بيت المقدس به همان حال باقى ماند، تا يهود قيام كردند و آن را نوسازى نمودند، دومين كسى كه بر آنها هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كه وزيرش «طرطوز» را مأمور اين كار كرد، او به تخريب بيت المقدس و تضعيف و قتل بنى اسرائيل كمر بست، و اين حدود يكصد سال قبل از ميلاد بود.
بنابراين ممكن است دو حادثهاى كه قرآن به آن اشاره مىكند همان باشد كه در تاريخ بنى اسرائيل نيز آمده است.
(آيه 9)
مستقيمترين راه خوشبختى! در آيات گذشته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان از اين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه در ميان بود.
از اين بحث به «قرآن مجيد» كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل شده، مىگويد: «اين قرآن مردم را به آيينى كه مستقيمترين و پابرجاترين آيينهاست هدايت مىكند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ).
يعنى «قرآن به طريقهاى كه مستقيمترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مىكند».
صافتر و مستقيمتر، از نظر عقائدى كه عرضه مىكند. صافتر و مستقيمتر، از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن، عقيده و عمل، تفكر و برنامه، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «اللّه» دعوت مىكند.
صافتر و مستقيمتر، از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما مىسازد.
و بالاخره صافتر و مستقيمتر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران.
سپس از آنجا كه موضع گيريهاى مردم در برابر اين برنامه مستقيم الهى مختلف است، به دو نوع موضع گيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده، مىفرمايد:
«و اين قرآن به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مىدهند مژده مىدهد كه براى آنان پاداش بزرگى است» (وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 10)
«و (به) آنها كه ايمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نيز انجام نمىدهند نيز بشارت مىدهد كه) عذاب دردناكى براى آنها آماده كردهايم» (وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
تعبير به «بشارت» در مورد مؤمنان دليلش روشن است، ولى در مورد افراد بىايمان و طغيانگر در حقيقت يك نوع استهزاء است.
(آيه 11)
در اين آيه به تناسب بحث گذشته به يكى از علل مهم بىايمانى كه عدم مطالعه كافى در امور است اشاره كرده، چنين مىفرمايد: «و انسان همان گونه كه نيكيها را طلب مىكند (به خاطر دستپاچگى و عدم مطالعه كافى) به طلب بديها برمىخيزد» (وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ).
«چرا كه انسان ذاتا عجول است» (وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا).
در حقيقت «عجول» بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او در تحصيل «خير» و منفعت سبب مىشود كه تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسيار كه با اين عجله، نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد، بلكه هوى و هوسهاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شرّ برود.
و در اين حال همان گونه كه انسان، از خدا تقاضاى نيكى مىكند، بر اثر سوء تشخيص خود، بديها را از او تقاضا مىكند، و همان گونه كه براى نيكى تلاش مىكند، به دنبال شر و بدى مىرود، و اين بلاى بزرگى است براى نوع انسانها و مانع عجيبى است در طريق سعادت، و موجب ندامت و خسران! در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «مردم را عجله هلاك مىكند، اگر مردم با تأمل كارها را انجام مىدادند كسى هلاك نمىشد».
البته در روايات اسلامى بابى در زمينه «تعجيل (و سرعت) در كار خير داريم» از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «خداوند كار نيكى را دوست دارد كه در آن شتاب شود».
به هر حال عجله مذموم آن است كه به هنگام بررسى و مطالعه در جوانب كار و شناخت صورت گيرد، اما سرعت و عجله ممدوح آن است كه بعد از تصميم گيرى لازم، در اجرا درنگ نشود، و لذا در روايات مىخوانيم: «در كار خير، عجله كنيد» يعنى بعد از آن كه خير بودن كارى ثابت شد ديگر جاى مسامحه نيست.
(آيه 12)
در اين آيه از آفرينش شب و روز و منافع و بركات اين دو و وجود حساب و كتاب در عالم سخن مىگويد تا هم دليلى باشد بر توحيد و شناخت خدا و بحث گذشته معاد را تكميل كند و هم شاهدى باشد بر لزوم دقت در عواقب كارها و عدم شتابزدگى مىفرمايد: «ما شب و روز را دو نشانه (توحيد و عظمت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ).
«سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى بخش (به جاى آن) قرار داديم» (فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً).
و از اين كار دو هدف داشتيم، نخست اين كه « (در پرتو آن) فضل پروردگارتان را بطلبيد» و به تلاش زندگى برخيزيد (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).
هدف ديگر اين كه: «عدد سالها و حساب (كارهاى زمان بندى شده خود) را بدانيد» (وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).
تمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مىگردد و هيچ يك از نظامات اين عالم بدون حساب نيست، طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمىتواند بىحساب و كتاب زندگى كند.
«و ما هر چيز را مشخص و روشن ساختيم» (وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 13)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسائل مربوط به «معاد» و «حساب» در ميان بود، در اينجا به مسأله «حساب اعمال انسانها» و چگونگى آن در روز قيامت پرداخته، مىگويد: «و هر انسانى اعمالش را به گردنش آويختهايم»! (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ).
«طائر» به معنى پرنده است، ولى در اينجا اشاره به چيزى است كه در ميان عرب معمول بوده كه به وسيله پرندگان، فال نيك و بد مىزدند. مثلا اگر پرندهاى از طرف راست آنها حركت مىكرد آن را به فال نيك مىگرفتند، و اگر از طرف چپ حركت مىكرد آن را به فال بد مىگرفتند.
قرآن در حقيقت مىگويد: فال نيك و بد، و طالع سعد و نحس، چيزى جز اعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته است و نتائج آن در دنيا و آخرت از شما جدا نمىشود! قرآن سپس اضافه مىكند: «و ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مىآوريم كه آن را در برابر خود گشوده مىبيند» (وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً).
روشن است كه منظور از «كتاب» چيزى جز كارنامه عمل انسان نيست، همان كارنامهاى كه در اين دنيا وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مىشود، منتها در اينجا پوشيده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز.
(آيه 14)
در اين هنگام به او گفته مىشود: «نامه اعمالت را خودت بخوان»! (اقْرَأْ كِتابَكَ).
«كافى است كه خودت امروز حسابگر خويش باشى»! (كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً). يعنى آنقدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نيست. و به اين ترتيب چيزى نيست كه بتوان آن را حاشا كرد.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر مىآورد گويى همان ساعت آن را انجام داده است! لذا فرياد مجرمان بلند مىشود و مىگويند: اين چه نامهاى است كه هيچ صغير و كبيرهاى را فروگذار نكرده است»؟
(آيه 15)
اين آيه، چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مسأله حساب و جزاى اعمال بيان مىكند.
1- نخست مىگويد: «هر كسى هدايت شود براى خود هدايت يافته» و نيجهاش عائد خود او مىشود (مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ).
2- «و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است» و عواقب شومش دامن خودش را مىگيرد (وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
3- «و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد» و كسى را به جرم ديگرى مجازات نمىكنند (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
البته اين قانون كلى كه «هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد» هيچ گونه منافاتى با آنچه در آيه سوره نحل گذشت كه مىگويد: «گمراه كنندگان بار مسؤوليت كسانى را كه گمراه كردهاند نيز بر دوش مىكشند» ندارد. زيرا آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن ديگران، فاعل آن گناه محسوب مىشوند، و در حقيقت اين بار گناهان خودشان است كه بر دوش دارند.
4- سر انجام چهارمين حكم را به اين صورت بيان مىكند كه: «و ما (هيچ شخص و قومى را) مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم» تا وظائفشان را كاملا تشريح و اتمام حجت كند (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 16)
مراحل چهارگانه مجازات الهى: در تعقيب آيه قبل كه خاطر نشان مىكرد «هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دستورات خود مجازات نمىكنيم» در اين آيه همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده است، مىگويد: «و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى مترفين (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را به شدت درهم مىكوبيم» و هلاك مىكنيم (وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً).
بنابراين خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمىكند، بلكه نخست به بيان فرمانهايش مىپردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند اينجاست كه فرمان عذاب در باره آنها تحقق مىپذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
از آيه استفاده مىشود كه سر چشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدا بىخبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند.
(آيه 17)
اين آيه به نمونههايى از مسأله فوق به صورت يك اصل كلى اشاره كرده، مىگويد: «و چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مىكردند (و طبق همين سنت) هلاك و نابودشان كرديم» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ).
سپس اضافه مىكند: چنان نيست كه ظلم و ستم و گناه فرد يا جمعيتى از ديده تيزبين علم خدا مخفى بماند، «همين مقدار كافى است كه خدا از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بيناست» (وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).
اين كه مخصوصا روى «قرون بعد از نوح» تكيه شده، ممكن است به خاطر آن باشد كه زندگى انسانها قبل از نوح بسيار ساده بود و اين همه اختلافات مخصوصا تقسيم جوامع به «مترف» و «مستضعف» كمتر وجود داشت و به همين دليل كمتر گرفتار مجازاتهاى الهى شدند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 18)
خطوط زندگى طالبان دنيا و آخرت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از مخالفت گردنكشان در برابر اوامر الهى و سپس هلاكت آنها بود در اينجا به علت واقعى اين تمرّد و عصيان كه همان حب دنياست اشاره كرده، مىگويد:
«كسانى كه تنها هدفشان همين زندگى زود گذر دنياى مادى باشد، ما آن مقدار را كه بخواهيم به هر كس صلاح بدانيم در همين زندگى زود گذر مىدهيم سپس جهنّم را براى او قرار خواهيم داد كه در آتش سوزانش مىسوزد در حالى كه مورد سرزنش و دورى از رحمت خداست» (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً).
قابل توجه اينكه نمىگويد هر كس به دنبال دنيا برود، به هرچه بخواهد مىرسد، بلكه دو قيد براى آن قائل مىشود، اول اين كه تنها بخشى از آنچه را مىخواهد به آن مىرسد، همان مقدارى كه ما بخواهيم «ما نَشاءُ».
ديگر اين كه: همه افراد به همين مقدار نيز نمىرسند، بلكه تنها گروهى از آنها به بخشى از متاع دنيا خواهند رسيد، آنها كه ما بخواهيم «لِمَنْ نُرِيدُ».
و به اين ترتيب نه همه دنياپرستان به دنيا مىرسند و نه آنها كه مىرسند به همه آنچه مىخواهند مىرسند، زندگى روزمره نيز اين دو محدوديت را به وضوح به ما نشان مىدهد، چه بسيارند كسانى كه شب و روز مىدوند و به جايى نمىرسند، و چه بسيار كسانى كه آرزوهاى دور و دراز در اين دنيا دارند كه تنها بخش كوچكى از آن را به دست مىآورند.
قابل توجه اين كه كيفر اين گروه، ضمن اين كه آتش جهنم شمرده شده است، با دو تعبير «مَذْمُوماً» و «مَدْحُوراً» تأكيد گرديده، كه اولى به معنى مورد سرزنش و نكوهش قرار گرفتن و دومى به معنى دور ماندن از رحمت خداست.
در حقيقت آتش دوزخ، كيفر جسمانى آنهاست، و مذموم و مدحور بودن كيفر روحانى آنها، چرا كه معاد هم جسمانى است و هم روحانى و كيفر و پاداش آن نيز در هر دو جنبه است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَنْ أَرَادَ الْءَاخِرَةَ وَسَعَيٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُو۟لَٰٓئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا(19)
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براي آن بكند و مؤمن باشد آنانند كه تلاش آنها مورد حق شناسي واقع خواهد شد(19)
كُلًّا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا(20)
هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاي پروردگارت مدد مي بخشيم و عطاي پروردگارت [از كسي] منع نشده است(20)
انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ وَلَلْءَاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَٰتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا(21)
ببين چگونه بعضي از آنان را بر بعضي ديگر برتري داده ايم و قطعا درجات آخرت و برتري آن بزرگتر و بيشتر است(21)
لَّا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولًا(22)
معبود ديگري با خدا قرار مده تا نكوهيده و وامانده بنشيني(22)
۞ وَقَضَيٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِالْوَٰلِدَيْنِ إِحْسَٰنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا(23)
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگي رسيدند به آنها [حتي] اوف مگو و به آنان پ رخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي(23)
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا(24)
و از سر مهرباني بال فروتني بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردي پروردند(24)
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا۟ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّٰبِينَ غَفُورًا(25)
پروردگار شما به آنچه در دلهاي خود داريد آگاه تر است اگر شايسته باشيد قطعا او آمرزنده توبه كنندگان است(25)
وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَيٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا(26)
و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه مانده را [دستگيري كن] و ولخرجي و اسراف مكن(26)
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوٓا۟ إِخْوَٰنَ الشَّيَٰطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَٰنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا(27)
چرا كه اسرافكاران برادران شيطانهايند و شيطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است(27)
وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّيْسُورًا(28)
و اگر به اميد رحمتي كه از پروردگارت جوياي آني از ايشان روي مي گرداني پس با آنان سخني نرم بگوي(28)
وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَيٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا(29)
و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده دستي منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جاي ماني(29)
إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(30)
بي گمان پروردگار تو براي هر كه بخواهد روزي را گشاده يا تنگ مي گرداند در حقيقت او به [حال] بندگانش آگاه بيناست(30)
وَلَا تَقْتُلُوٓا۟ أَوْلَٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطًْٔا كَبِيرًا(31)
و از بيم تنگدستي فرزندان خود را مكشيد ماييم كه به آنها و شما روزي مي بخشيم آري كشتن آنان همواره خطايي بزرگ است(31)
وَلَا تَقْرَبُوا۟ الزِّنَيٰٓ إِنَّهُ كَانَ فَٰحِشَةً وَسَآءَ سَبِيلًا(32)
و به زنا نزديك مشويد چرا كه آن همواره زشت و بد راهي است(32)
وَلَا تَقْتُلُوا۟ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَٰنًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا(33)
و نفسي را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشيد و هر كس مظلوم كشته شود به سرپرست وي قدرتي داده ايم پس [او] نبايد در قتل زياده روي كند زيرا او [از طرف شرع] ياري شده است(33)
وَلَا تَقْرَبُوا۟ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّيٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا۟ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسُْٔولًا(34)
و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديك مشويد تا به رشد برسد و به پيمان [خود] وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد(34)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 19)
سپس به شرح حال گروه دوم مىپردازد، با قرينه مقابله، آنچنانكه روش قرآن است، مطلب آشكارتر شود، مىفرمايد: «اما كسى كه آخرت را بطلبد و سعى و كوشش خود را در اين راه به كار بندد، در حالى كه ايمان داشته باشد، اين سعى و تلاش او مورد قبول الهى خواهد بود» (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً).
بنابراين براى رسيدن به سعادت جاويدان سه امر اساسى شرط است:
1- اراده انسان آن هم ارادهاى كه تعلق به حيات ابدى گيرد، و به لذات زود گذر و نعمتهاى ناپايدار و هدفهاى صرفا مادى تعلق نگيرد.
2- اين اراده به صورت ضعيف و ناتوان در محيط فكر و انديشه و روح نباشد بلكه تمام ذرات وجود انسان را به حركت وادارد و آخرين سعى و تلاش خود را در اين راه به كار بندد.
3- همه اينها توأم با «ايمان» باشد، ايمانى ثابت و استوار، چرا كه تصميم و تلاش هنگامى به ثمر مىرسد كه از انگيزه صحيحى، سر چشمه گيرد و آن انگيزه چيزى جز ايمان به خدا نمىتواند باشد.
(آيه 20)
در اينجا ممكن است اين توهّم پيش آيد كه نعمتهاى دنيا، تنها سهم دنيا پرستان خواهد شد و آخرت طلبان از آن محروم مىگردند، آيه به اين توهّم پاسخ مىگويد كه: «ما هر يك از اين گروه و آن گروه را از اعطاى پروردگارت مىدهيم و امداد مىكنيم» (كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ).
«چرا كه بخشش پروردگارت از هيچ كس ممنوع نيست» و گبر و ترسا و مؤمن و مسلم همه از خان نعمتش وظيفه مىخورند (وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 21)
اين آيه يك اصل اساسى را در همين رابطه بازگو مىكند و آن اينكه: همان گونه كه تفاوت تلاشها در اين دنيا باعث تفاوت در بهره گيريهاست، در كارهاى آخرت نيز همين اصل كاملا حاكم است، با اين تفاوت كه اين دنيا محدود است و تفاوتهايش هم محدود، ولى آخرت نامحدود، و تفاوتهايش نيز نامحدود است، مىگويد: «بنگر! چگونه بعضى از آنها را بر بعضى ديگر (بخاطر تفاوت در سعى و كوششان) برترى داديم، اما آخرت درجاتش بزرگتر و برتريش بيشتر است»! (انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلًا).
آيا دنيا و آخرت با هم تضاد دارند؟
در آيات بسيارى، مدح و تمجيد از دنيا يا امكانات مادى آن شده است. ولى با اين همه اهميتى كه به مواهب و نعمتهاى مادى داده شده، تعبيراتى كه قويّا آن را تحقير مىكند در آيات قرآن به چشم مىخورد.
اين تعبيرات دوگانه عينا در روايات اسلامى نيز ديده مىشود.
پاسخ اين سؤال را با مراجعه به خود قرآن اين چنين مىتوان گفت كه:
مواهب جهان مادى كه همه از نعمتهاى خداست و حتما وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى انسان مورد بهرهبردارى قرار گيرد از هر نظر قابل تحسين است.
و اما اگر به عنوان يك هدف و نه وسيله مورد توجه قرار گيرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بريده شود كه در اين هنگام طبعا مايه غرور و غفلت و طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى خواهد بود، درخور هرگونه نكوهش و مذمت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 22)
توحيد و نيكى به پدر و مادر، سر آغاز يك رشته احكام مهم اسلامى: اين آيه سر آغازى است براى بيان يك سلسله از احكام اساسى اسلام كه با مسأله توحيد و ايمان، شروع مىشود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك سازنده است.
نخست مىگويد: «هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نمىگويد معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن، بلكه مىگويد: «قرار مده» تا معنى وسيعترى داشته باشد، يعنى نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده.
سپس به بيان نتيجه مرگبار شرك پرداخته، مىگويد: اگر شريكى براى او قائل شوى «نكوهيده و بىيار و ياور خواهى نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).
از جمله بالا استفاده مىشود كه شرك سه اثر بسيار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرك مايه ضعف و ناتوانى و زبونى و ذلت است.
2- شرك، مايه مذمت و نكوهش است، چرا كه يك خط و روش انحرافى است در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار در مقابل نعمت پروردگار.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند مشرك را به معبودهاى ساختگيش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. در نتيجه «مخذول» يعنى بدون يار و ياور خواهد شد.
(آيه 23)
بعد از اصل توحيد به يكى از اساسىترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده، مىگويد: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد»! (وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
قرار دادن توحيد يعنى اساسىترين اصل اسلامى در كنار نيكى به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.
سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته، مىگويد:
«هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو آنها، نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آن چنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دريغ مدار، و كمترين اهانتى به آنان مكن، حتى) سبكترين تعبير نامؤدبانه يعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).
«و بر سر آنها فرياد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).
بلكه «با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html