نالم از دست تو اي ناله كه تاثير نكردي
گر چه او كرد دل از سنگ توتقصير نكردي
نمایش نسخه قابل چاپ
نالم از دست تو اي ناله كه تاثير نكردي
گر چه او كرد دل از سنگ توتقصير نكردي
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینیx_x
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شیاری کشیدند
میان سرب یخ زده
و داغی جاده
یک قطره از ابتدای تو
برای پر کردنش کافیست
تا تو نگاه ميكني كار من آه كردن است
اي بفداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تو چون لبخندی هستی
که بر هر دیواری نقش بسته
یا چون کلامی هستی
که ناآمدگان
خواهند گفت
گرمای خورشید بی رحم تن خیسمو سوزونده
برای دریا و جنگل دیگه قطره ای نمونده
وجود سفید و نرمم شده تاریک مثل مردن
دیگه حتی جون ندارم برای لحظه شمردن
نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد
در چشمانم جز صید سایه بختی کسی دایره نمی زند...
دستان پژمرده ای که خار هم زحمت نوازش نمی دهد...
نفس غم دوخته ای که هر دم مهر خاموشی فریاد میزند...