جای سوره ای به نام "عشق " در قرآنت خالی ست...
که اینگونه آغاز میگردد :
و
قسم به روزی که قلبت را می شکنند
و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
جای سوره ای به نام "عشق " در قرآنت خالی ست...
که اینگونه آغاز میگردد :
و
قسم به روزی که قلبت را می شکنند
و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...!!!
یكی بـــود ، یكی . .
مـــن میروم قصّـــه باید آغــــاز شود . . . !
بیا با من، مدارا کن / که من مجنونمو مستم
اگر از عاشقی پرسی / بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من، مدارا کن /که دل غمگین و جان خستماگر از درد من پرسی / بدان لب را فرو بستمبیا از غم شکایت کن / که من همدردِ تو هستمبیا شکوه از دل کن / که من نازک دلی خستمجدایی رو حکایت کن / که من زخمیه آن هستماگر از زخمه دل پرسی / برایش مرحمی بستممجنونم و مستم / به پای تو نشستمآخر زِ بدی هات ، بیچاره شکستممجنونم و مستم ، به پای تو نشستمآخر زِ بدی هات ، بیچاره شکستمبرو راهه وفا آموز / که من بار سفر بستمدگر اینجا نمی مانم / رهایی از وفات هستمبرو عشق از خدا آموز / که من دل را بر او بستمنمیخواهم تو را دیگر / بدان از دام تو رستممجنونم و مستم / به پای تو نشستمآخر زِ بدی هات / بیچاره شکستممجنونم و دل را / به چشمانه تو بستمهشیار شدم آخر/ از دامه تو جستممجنووووونمو مستم / عاشــــــــــــقمو خستم
دور باش اما نزدیک !
من از نزدیک بودن های دور می ترسم...
و مهربانیت از دور چه نزدیک است!
عجیب حس می کنم که جغرافیا ،
دروغِ تاریخ است .
یه روز بهم گفت: میخوام باهات دوست باشم؛ آخه میدونی؟!… من اینجا خیلی
تنهام
بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم! فکر خوبیه!من هم خیلی تنهام
یه روز دیگه بهم گفت: میخوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه میدونی؟!… من اینجا
خیلی تنهام
بهش لبخند زدم و گقتم: آره میدونم! فکر خوبیه! من هم خیلی تنهام
یه روز دیگه گفت: می خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه
بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا… آخه میدونی؟ …من اینجا خیلی تنهام
بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه! من هم خیلی تنهام
یه روز تو نامهش نوشت:من اینجا یه دوست پیدا کردم !اخه میدونی؟!…من اینجا
خیلی تنهام
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:آره میدونم فکر خوبیه! من هم خیلی تنهام
روز بعد نوشت: من این دوستمو خیلی دوسش دارم …آخه میدونی؟!… من اینجا
خیلی تنهام
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه!من هم خیلی
تنهام
یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم!
آخه میدونی؟!… من اینجا خیلی تنهام
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:آره میدونم! فکر خوبیه! من هم خیلی
تنهام
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
ولی چیزی که نمی دونه اینه که
من هنوزم ……..خیلی تنهام
معشوقه ای پیدا کردم بنام روزگار.این روزها سخت مرا در اغوش خویش به بازی گرفته است...
بی خودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود .
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود .
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم وقسم ها خوردیم.
ما به هم بد کردیم وبه هم بد گفتیم .
ما حقیقتها را زیر پا لح کردیم.
وچقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم.
از شما میپرسم ما که را گول زدیم ؟
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
http://mehdidadjoo.persiangig.com/image/89/mahtab.jpg
نمیدانم این روزها باید از خاطراتم گورستانی بسازم
یا از گورستان خاطراتم را
ای خدااااااااااا........
سیب نیست تا گاز زنم؟؟؟؟
میخواهم رانده شوم از دنیای آدم هایت.......