خدایا
دستم به اسمانت نمیرسد
اما تو که دستت به زمین میرسد....
بلندم کن
نمایش نسخه قابل چاپ
خدایا
دستم به اسمانت نمیرسد
اما تو که دستت به زمین میرسد....
بلندم کن
کلینیک خدا
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم،فهمیدم که بیمارم ............ ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،
تنهایی سرخرگهایم را مسدودکرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم وآنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراترببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم
خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و
زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدانعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان
لبخندی به ازای هر اشک
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه
و اجابتی نزدیک برای هر دعا
به صد مرگ سخت تر
به صد مرگ سخت تر
در زندگی لحظاتی هست
که به صد مرگ سخت تر می ارزند
خاطره ای شاید...
رویایی...
اتفاقی...
حسین پناهی
جاودان باد دوستانی که:
شادی را علتند نه شریک!
و غم را شریکند نه دلیل!
هنوز هم دلم تنگ می شود...
برای محض حرف زدنت...
و برای تکیه کلامهایت
که نمی دانستی
فقط کلام تو نبود
من هم به آنها
تکیه داده بودم ...
کمترین تصوير از يک زندگاني :
آب ،
نان ،
آواز ،
ور فزون تر خواهي از آن ،
گاه گاه ،
پرواز
ورفزون تر خواهي از آن شادي ِآغاز
بیا زیر باران برویم
پنجره ها خسته اند
نگاه ، باهارنزدیک است
خدا هم بیدار
چه فرقی می کند
اگر او هم منتظر ما بماند؟
ما هر دو از یک جنسیم
یکی نزدیک ِ زمین
یکی دور از آسمان
باران بارید......
باز ذکام شده است
سقف خانه مان........
از آرزو
فاصله ، حكم ديواريست براي نديدن ولي نديدن هرگز حكم فراموشي نيست
گـفـت : بـگـو ضـمـایـر را
گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن
گـفـت:فــقـط مــن ؟
گـفـتـم: بـقـیـه رفـتـه انـــد . . .