رؤیاهایم
دیگر عتیقه اند
بس که چشمانم
به راه آمدنت
خاک خورده اند...
- - - به روز رسانی شده - - -
جــایِ خــالیــــِ تــــو را
آنقـدر بـــا چـشم هایـــَم آب خواهم داد
کـ ه بـــــاز کـنــارم ســبز شــوی...
نمایش نسخه قابل چاپ
رؤیاهایم
دیگر عتیقه اند
بس که چشمانم
به راه آمدنت
خاک خورده اند...
- - - به روز رسانی شده - - -
جــایِ خــالیــــِ تــــو را
آنقـدر بـــا چـشم هایـــَم آب خواهم داد
کـ ه بـــــاز کـنــارم ســبز شــوی...
ما هـرچـی کشـیدیـم از خـودی بـود !
از هـمونـآیـی که مـیگفـتن کــُل دنیـا هـم جـُـلوت باشـه مـا پـشتـتـیم !
پشـتـمونـم بـودن !
آره . . . پشـتمـون بـودن که از پشـت خـنجـر زدن!
مـُدتــهاسـت مـنـتـظــرَم که " ایـــن روزهــا " بـگــذرنــ !!!
من از نسل لیلی ام...
من از جنس شیرینم...
در وجود مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد خواهد کرد...
من دخترم...
با تمام حساسیت های دخترانه ام...
با تلنگری بارانی میشوم...
با جمله ای رام میشوم...
با کلمه ای عاشق میشوم...
با فریادی میشکنم...
با پشت کردنی ویران میشوم...
ب راحتی وابسته میشوم...
با پیروزی به اوج میرسم...
هنوز هم با عروسکهایم حرف میزنم...
هنوزم هم برایشان لالایی میخوانم...
هنوزم هم با مدادرنگی خانه رویاهایم را به تصویر میکشم...
هنوزم هم برای شکلات جان میدهم...
هنوزم هم با وعده شکلات داروهایم را میخورم...
من دخترم...
پر از راز...
هرگز مرا نخواهی دانست...
هرگز سرچشمه اشکهایم را نمی یابی...
هرگز مرا نمیفهمی...
مگر از نسلم باشی...
مگر از جنسم باشی...
من دخترم...
از نسل لیلی...
از جنس شیرین............
http://www.hammihan.com/users/status...09553.9635.jpg
ای مـَـــرد ای عــَــقل کـــامل
مَـــن بــِـ جــرم اِحسآسَم بــِـ چشمَت نـــاقصُ الــعَقل آمدم...
در حـــیرتم
چـــگونـــهـ اَز دامان نــاقص الــعقــلی اَز جِــنسِ مـــَــن
عاقلی چون تو برخواسته ؟؟؟
تــَــعَجُّب میـکُنم اِی قُدرَتــ و جـِــنس -به ظــاهر- بَــرتَــر!
تَمامِ اُبُهــــت تــُــو محتاج احساس من است !!...
و شک میکنم به مهر پدری! تو
آنجــــا کــِــه جگــَــر گوشه ات را
به نـــاقص الــعقلی چون من سپردی...!!!
و تو ای مرد ،
همسرم ، برادرم
"تــــُـــــو"یی که مرا همراه خود میدانی
احساس پاکم تا اَبد برای توست...
http://www.hammihan.com/users/status...31905.5826.jpg
دلم به بهانه ی همیشگی گریست
بگذار بگرید و بداندآنچه میخواهد همیشه نیست....
از خدا پرسید:
اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن چه سود دارد؟
خداوند خندید و گفت:شاید در سرنوشتت نوشته باشم
"هرچه آرزو کرد... "
به همین بغض لعنتی قسم
نوبت گریه ی تو هم میرسد...
شک نکن !!
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم
چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت نبودن منه …