شنیدم کرمک شب تاب میگفت
نه آن مورم که کس نالد ز نیشم
توان بی منت بیگانگان سوخت
مپنداری که من پروانه کیشم
اگر شب تیره تر از چشم آهوست
خود افروزم چراغ راه خویشم
نمایش نسخه قابل چاپ
شنیدم کرمک شب تاب میگفت
نه آن مورم که کس نالد ز نیشم
توان بی منت بیگانگان سوخت
مپنداری که من پروانه کیشم
اگر شب تیره تر از چشم آهوست
خود افروزم چراغ راه خویشم
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
دوش صحرا میکشد آه مرا
ناله های گاه و بیگاه مرا
از خدا جوييم توفيق ادب
بيادب محروم گشت از لطف رب
بشنو اين ني چون شکايت ميکند
از جداييها حکايت ميکند
در پی احمد علی آمد پدید
در کف او بود میزان و حدید
بوالعجب بین روح حق را در دو جسم
هر دو یک معنی ولیکن در دو اسم
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
یاد دارم روزگار پیش را
مردم نزدیک دور اندیش را
هر که بامش بیش سر در پیش داشت
یک گلیم کهنه ده درویش داشت
شیوه همسایگی در پیش بود
نوش در کام همه بی نیش بود
حرص مردم را اسیر خویش کرد
خلق را یکباره لا درویش کرد
آخ از تزویر خلق دلق پوش
این همه گندم نمای جو فروش
آخ از این گرگ های میش خوار
این همه مستغنی درویش خوار