بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
با عرض سلام و خیر مقدم خدمت دوستان عزیزم
هدف از ایجاد این بخش طرح مشکلات ، مسائل هر چند ساده که هر کدام از مارو به نوعی مشغول کرده است تا با ارائه راهکار هایی بتوانیم توانمند تر از گذشت در کنار یکدیگر به بهبود زندگی خودمان پراداخته و در دنیای مجازی نیز دست یاری را صمیمانه تر محکم تر بفشاریم .
دوستان خوب شما می توانید به طرح مشکل خود یا درخواست راهنمایی از زبان خود یا سوم شخص پرداخته و ما را در پررنگ تر شدن این بخش همراهی فرمایید .
در پایان از زحمات دستان فعالم باستان شناس گرامی و ایزنگارد و سایر بزرگواران صمیمانه قدردانی می نمایم .
پاسخ : سلام .به بخش مشاوره خوش امدید .
اولین کیس رو با اجازه ی بزرگواران من مطرح می کنم .
برای فردی که به خانواده ی خود وابستگی بسیار شدید دارد و این مسئله مانع از ایجاد زندگی مستقل برایش میشه چه پیشنهادی دارید ؟
اگر کیس دختر باشد ؟
اگر کیس پسر باشد ؟
در عین حال که از تنها ماندن بسیار می ترسد ؟
پاسخ : سلام .به بخش مشاوره خوش امدید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
roksana65
اولین کیس رو با اجازه ی بزرگواران من مطرح می کنم .
برای فردی که به خانواده ی خود وابستگی بسیار شدید دارد و این مسئله مانع از ایجاد زندگی مستقل برایش میشه چه پیشنهادی دارید ؟
اگر کیس دختر باشد ؟
اگر کیس پسر باشد ؟
در عین حال که از تنها ماندن بسیار می ترسد ؟
به نظرم چه دختر و چه پسر اگر اينجور باشن تنها راه حلش اينه كه توي گروههاي اجتماعي و گردشگري عضو بشن تا وقتي درون اين گروهها قرار ميگيرن و با اين گروهها به جاهاي مختلف ميرن كم كم اين حس درون فرد محو ميشه
پاسخ : سلام .به بخش مشاوره خوش امدید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
roksana65
اولین کیس رو با اجازه ی بزرگواران من مطرح می کنم .
برای فردی که به خانواده ی خود وابستگی بسیار شدید دارد و این مسئله مانع از ایجاد زندگی مستقل برایش میشه چه پیشنهادی دارید ؟
اگر کیس دختر باشد ؟
اگر کیس پسر باشد ؟
در عین حال که از تنها ماندن بسیار می ترسد ؟
این وظیفه خانوده است که فرزند را به اجتماع تحویل بده
در این صئرت خانواده نیز علاوه بر گفته های آقا مهدی یک نقشی را برای جبران کمکاری گذشته بر عهده گرفته و با ایجاد انگیزه در دختر یا پسر اون را به اجتماعی بودن دعوت کنه
پاسخ : سلام .به بخش مشاوره خوش امدید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
این وظیفه خانوده است که فرزند را به اجتماع تحویل بده
در این صئرت خانواده نیز علاوه بر گفته های آقا مهدی یک نقشی را برای جبران کمکاری گذشته بر عهده گرفته و با ایجاد انگیزه در دختر یا پسر اون را به اجتماعی بودن دعوت کنه
تمامي حرفاي شما درسته و کاملا متين[tashvigh]
فقط اينجاست که گفته ميشه که خانواده اي که خودش در انزوا و تنهايي زندگي ميکنه مطمنا بچه هايي که در اين محيط متولد و بزرگ ميشن همون رفتار انزوا رو مد نظر دارن ولي خب موارد استثا هم وجود داره و البته با روان کاوي و روانشناسي مي توان اين رفتارا رو تغيير داد و البته اينکه فرزندان اين خانواده ها اغلب در دوست يابي با مشکل بزرگ مواجه هستن حالا فرقي نميکنه مرد يا زن باشه چون هر دو به يک اندازه در تنهايي رشد کرده اند....
ولي اگر خانواده هم منزوي باشن ميشود در سن مهد کودک اونو با اين محيط اشنا کرد و قدمي هر چند کوتاه براي رشدش برداشت و در اين محيط کودکان مختلفي هستن با انديشه هاي مختلفي رشد کرده اند و کودک ها ميتونن با اين محيط خو بگيرن و در اخر ي الگوي مناسب پيدا کنن که خود اين هم محتاج موارد زياد هست و در پست هاي بعدي با کمک دوستان بيان ميشود
پاسخ : بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
سلام دوستان اولا من با جناب باستان شناس بخاطر mbc موافقم و خلیج فارس هستش, خب میخواهم موضوعی رو بگم من هم همین مشکلات رو دارم, ای کاش پدرم یه کم اجتماعی بود تا این همه معذل پیش نمیومد, ببینید دوستان من الان 20 سالمه و دانشجو هستم درسم خوبه, ولی متاسفانه چون از بچگی آروم و کم حرف بودم مورد توجه شدید دیگران قرار گرفته ام که چرا اینطوری هستم و این مسئله همیشه خیلی منو اذیت میکرد, بچه های دیگه شلوغی میکردند ولی تا میخواستم کاری کنم پدرم جلومو میگرفت, از وقتی که چشم توی این دنیا باز کردم پدرم کم حرف و عصبی بوده و اصلا اهل تفریح نیست و اصلا هیچ اعضایی از خانواده باهاش راحت نیستند, و از بچگی همیشه بین پدر و مادرم جروبحث و دعوا بوده و اصلا پیش نیومده که پدرم یه بار با مادرم شوخی کرده باشه, اصلا پیش نیومده که یه خاطره خوب از پدرم داشته باشم, دوستان نمیدونم چرا هیچکی نیست منو درک کنه, مردم همیشه به دنبال کسی راه میوفتند که شاد و پولدار و بی غم باشه, به محض اینکه کسی مثل من باشه زیاد بهش اهمیت نمیدن, نمیگن فلانی چه مشکلی داره که اینطوریه, هیچکس درک نمیکنه چون واقعا میگم شرایطی که من داشتم و دارم به ندرت تو جامعه پیدا میشه, به اندازه کافی هم سر چیزای هیچ از پدرم کتک خورده ام( دوران بچگی), واقعا دوستان اگه منو درک میکنید من به هیچ وجه دل خوشی از پدرم ندارم, چون همیشه دعا میکنیم که بره بیرون تا ما تو خونه راحت باشیم, ولی مادرم مهربونه اجتماعیه و کاملا برعکس پدرمه, من خیلی پیش مادرم راحتم, خلاصه من بدجور گرفتار شدم, پیش روانشناس هم میرم ولی دوست دارم اینو هم اینجا مطرح کنم, ببینید دوستان من الان هرجا میرم بهم میگن کم حرف, یه دوستس بهم گفته بود که پیش دکتر, دکتر باش, پیش کسی که خیلی خودمانیه مانند اون باش, یعنی انعطاف داشته باشم, ولی به همین سادگی نیست, چون من نمیدونم که چی بگم, خیلی از دوستان من دختربازی میکنند ولی من نکردم, احساس میکنم همه کس چیزیهایی رو ازم پنهان میکنند, چون از دور میبینم کلی با هم شوخی میکنند و میگن و میخندن ولی تا من بهشون میرسم, حرفهای عادی و رسمی و کسل کننده میشه, نمیدونم اینها چی به هم میگن که اینطوری میشه, همه مشکلات من مربوط به سابقه ی منه( سابقه کم حرفی), الان 20 سالمه دیگه نمیشه که زیاد راحت باشم چون میترسم بهم بگن این دیگه چرا یدفعه عوض شد, حرف زیاده ولی فعلا به اینی که هست جواب بدید ممنون میشم.
پاسخ : بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
شما وارد مرحله ایی شدی که دارید شخصیت خودتون رو ارزیابی می کنید .
در این مرحله با تصمیم ، تلاش ، صبر و.. می تونید راهتون رو تغییر داده یا همین طور بمونید .در سن حساسی قرار دارید که شخصیت شما در حال شکل گیری نهایی و تثبیته .
ویزگی هایی رو که الان دارید روی کاغذ بیارید و روبه روی هر ویزگی بخشی رو که می خواهید باشید .
سپس فکر کنید چرا . چه طور و چگونه می خواهید این جوانب از زندگیتون رو تغییر بدید .
به خاطر داشته باشید تنها بخشی از وجودتان را می تونید تغییر بدید و اینکه اگر رفتار پدرتون رو درست نمی دونید پس خودتون طبق عادت از خودتون خرده نگیرید ..
کم حرف بودن برای مثال اگر براتون ناراحت کننده است .شروع کنید به صحبت اما برای اینکه هول نشید براش برنامه ریزی کنید شاید خنده دار باشه اولش اما تمام سخنرانان خوب قبل از شروع یک متن خوب دارند .
با موقعیت های کوچک شروع کنید یه اجتماع چند نفره .
با توجه به شناختی که دور را دور از شما دارم و پست هایی که خواندم از شما ، وضع شما این قدر که فکر می کنید بد نیست چرا که احساسات و عواطف خود را به راحتی ابراز می کنید .
و در دنیای واقعی چون بار ها در ابراز رفتار و اعمال بار ها با شما برخورد شده شما یه سد ذهنی دارید که باید اون رو بشکونید .
البته دوستان عزیز دیگر هم ما رو بی بهره نگذارند .ممنون .
پاسخ : بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
با تشکر از شما خانم, شما درک بالایی دارید, مسئله دیگری که هست اینه که من 5 ساله که درست نخندیدم, همیشه در حالت نرمالم, درحالی که قبلا( دوران ابتدایی) هر روز روده بر میشدیم از خنده با همکلاسیها, ولی خیلی دوست دارم که بخندم, نه جک, نه کمدی, هیچی منو به خنده درنمیاره, نمیدونم چیکار کنم؟
پاسخ : بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
5 سال پیش شما در سن نوجوانی قرار داشتید درسته ؟
الان هر کدام از ما حتی برای اعمال ساده ترین رفتار فکر می کنیم .و عمل می کنیم ..
براداشت شخصی من از فرمایش شما تینه که از ته دل خوشحال نیستید و ابراز شادی نمی کنید چرا که ادم ممکنه بنا بر ضرورت لبخند بزنه اما شاد نباشه .
به نظر شخصی من شادی منشا درونیداره و کسب لذت واقعی از آنچه که انجام می دید می تونه برای شما مسرت بخش باشه .
در عین حال ساده ترین روشی که خودم امتحان کردم بغل گرفتن یه کوچولوی نازه که شما رو وادار به خنددیدن می کنه !!
پاسخ : بخش مشاوره - نظرات خود را ارسال فرمایید
خب من فکر میکنم که اولا باید کارهای نیمه تموم, تموم بشه, احساس من اینه که من وابسته به گذشته شدم و همین فکرهای تکراری و کسل کننده و نیمه تمومه که من اینطوری هستم, چیزی تغییر نکرده, این چیزی دیگری هم هست که باعث عدم خنده میشه, کاری که من به نظرم درسته انجام بدم اینه که توجه به چیزهایی کنم که علاقه دارم, مثلا 1_من دوست دارم اجتماعی باشم ولی شرایط محیط این رو برام محیا نکرده و چیزی از درونم جلو منو میگیره 2_علاقه زیادی به درس و ادامه تحصیل دارم ولی تمرکز برای مطالعه ندارم و فوری حواسم پرت میشه 3_دوست دارم که برنامه بچینم و طبق برنامه برم جلو ولی متاسفانه فقط 1 روز اجراش میکنم و بی حوصله میشم, میدونم وقتی 1 هفته برنامه ای رو درست انجام بدم, انگیزه زیادی برای صبح روز بعد دارم ولی اجرای برنامه خیلی مهمه که نمیدونم چرا انجامش نمیدم و فکر و خیال زیاد میکنم, جواب اینها رو هم بدید ممنون میشم.