آسمانی نیست یکسان با زمینی ( قسمت اول )
آسمانی نیست یکسان با زمینی
قصههای آسمانی ، داستانهای علمی ـ تخیّلی، اسطورهها ...
http://img.tebyan.net/big/1388/12/11...1012407239.jpg
بر هیچكس پوشیده نیست كه خداوند متعال برای آشكار كردن حقیقت و ارشاد و هدایت قومها و ملل گوناگون جهان، در گذر زمان، پیامبرانی را برگزیده است. پیامبران او، گاه و بیگاه، برای بیان مقصود به توصیف داستان و حكایت مبادرت ورزیدهاند. آنان غالباً حوادثی را كه در گذشته بر قومهای مختلف رفته است، در قالب داستان برای مردم توضیح میدادند، تا بدینترتیب، تأثیر لازم و مورد نظر خود را بر مردم بگذارند. مهمترین خصیصه و ویژگی اینگونه داستانهای روایتی، مطرح كردن بنمایهها و مضامین اخلاقی و معنوی بوده است. معدود محققان و پژوهشگرانی در عرصههای مختلف بر روی مقوله ی فوق كار كردهاند اما آنچنان كه شاید و باید، اینگونه آثار داستانی به بوته ی نقد سپرده نشده است.
در همین راستا، برخی مغرضان عرصه ی ادبیات در سطح جهانی كه بیشتر بر اساس ضوابط و معیارهای ادبیات استعمار نو فعالیت میكنند، برآنند تا داستانهای كتب الهی را با افسانهها و اساطیر ملّی و قومی تلفیق كنند تا در این جریان، این داستانها رفتهرفته فراموش شوند. آنان بهطور كلی داستانهای الهی را نشئت گرفته از تجربیات بشر میدانند و بر این مسئله پافشاری میكنند كه پیش از طرح در كتب الهی، اینگونه داستانها توسّط مردم و بر اساس اندیشه و باور آنها مطرح گشتهاند ـ در حقیقت، هدف اصلی ادبیات استعماری از چنین عمل و رویكردی، كمرنگ جلوه دادن جنبه ی الهی و ملكوتی داستانهاست.
آنان برای پیشبرد اهداف شوم خود، به قیاس میان عناصر داستانهای آسمانی و داستانهای علمی و تخیّلی، حكایات، اسطورهها و... مبادرت میورزند. دُرشتنمایی عناصر «جادو» و «خیال» كه بیشك از مهمترین سازههای داستانهای علمی و تخیّلی است و تطبیق و همسو كردن موارد فوق با عناصر داستانهای آسمانی ازجمله برنامهها و اهداف طولانیمدّت غربیان سیاستباز به حساب میآید. با وجود وجوه مشترك دیگر در این داستانها چون هیجان، حادثه، حالت تعلیق و تصاویر خارقالعاده و اعجاببرانگیزی كه نشانه ی قدرت و نیروی فوق بشری است، اما بیشترِ تأكید پژوهشگران استعماری بر حضور و نقشآفرینی دو عنصر «جادو و خیال» در داستانهای آسمانی همچون سایر داستانهای ساختهشده توسّط بشر است.
این افراد بهمنظور پوشش دادن به جریانسازیها و تحرّكات استعماری خود و برای اغفال جامعه ی ادبی، در مرحله ی آغازین، به تمجید از دو سازه یادشده میپردازند و در پی آن حضور دو عنصر سرنوشتساز فوق را در زیرساخت و اسكلتبندی داستانهای مطرح در كُتب آسمانی بهاصطلاح ثابت میكنند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13...6881882757.jpg
از سویی دیگر، با طرح مسئله ی حضور مضامین اخلاقی و معنوی در بافت و ساختار حكایات و اسطورهها و یكی دانستن آن با مضامین كتب الهی، بهنوعی سعی شده است تا منبع و منشأ تولید این قبیل آثار، ذهن فعال و پوینده ی بشر معرفی شود. آنان در این ارتباط نتوانستهاند نمادی سنجیده و باورپذیر از تشابه عناصر و اسكلتبندی این قبیل داستانها ارائه دهند. بههمین دلیل به سفسطه روی آوردند و متون تحلیلی خود را با پندارهای بیبنیاد و بیاساس انباشتند. از جانب دیگر، آنها بیشتر دوست دارند تا داستانهای آسمانی را زیرگروه داستانهای علمی ـ تخیّلی قرار دهند و به منفیبافیهای خود پیرامون كتب الهی دامن بزنند. درواقع نیّت اصلی آنها تقدسزدایی، بیاعتبار ساختن معجزات پیامبران و ایجاد جامعهای غیر مذهبی و ضدّ دینی است.
این افراد، پایانپذیری معجزات و حضور نداشتن پیامبران معاصر را دلیلی برقطعیّت نداشتن داستانهای مطرحشده در كتب آسمانی برمیشمارند. جدا از این، اسطورهشناسان و محقّقین استعماری در تلاشند تا برخی منابع باستانی را بر كتب آسمانی مقدّّم بشمارند. آنان بهطور مثال اسطوره سومری را منبع اصلی بسیاری از داستانهای مطرحشده در كتب الهی میپندارند و چنین وانمود میكنند كه اندوختهها و تجارب سومریها در طرح داستانهای مذكور وارد شده است. بر این اساس، محقّقین غرضورز، چنین اظهار داشتند كه برای تحلیل داستانهای كتب آسمانی باید از دانش و فن اسطورهشناسی بهره جست. از اینرو، اسطورهشناسان یكسویهاندیش، خود را محقّ دانسته و با دیدگاهی یكطرفه به مصاف داستانهای آسمانی رفتهاند. آنان برای اثبات صحت و سقم برداشتهای خود به نمونههایی چون مار بزرگی كه زیر درخت افسانهای زندگی میكند، اشاره میكنند و بر این باورند كه این مار به طرق مختلف در داستانهای الهی وارد شده است. آنچنان كه در كتاب آسمانی یهودیان، مار دانایی به درخت زندگی پیچیده و از آن بالا رفته است. سومریها معتقد بودند كه مار به انسانی كه بتواند از درخت بالا برود، قدرت و شوكت فراوان اعطا میكند. جادوگران قبایل آمریكای جنوبی نیز از چنین ماری صحبت میكنند. مار آنها نیز به دور درختی پیچیده و از آن بالا رفته است.
باید این مسئله را پذیرفت كه تجارب، اندوختهها و باورهای ملل مختلف همواره در حال تبادل بودهاند.
بسیاری از افسانهها، حكایات و داستانهای تخیّلی مشابه اما با عناوین مختلف و شخصیّتهای داستانی متفاوت، در سرزمینهای مختلف از زبانی به زبان دیگر نقل و روایت میشدند. داستان «ماهپیشانی» كه در غرب بهنام «سیندرلا» روایت میشود، در غالب سرزمینهای مطرح، وجود داشته است و تنها در برخی عناصر و رویدادها با هم تمایز دارند. وجود تشابه میان داستانها یا بهطور كلی نقل مكان داستانها و پخش شدن آنها در سرزمینهای گوناگون، امر بدیعی است و علل و عوامل مختلفی چون سفرهای طولانی بازرگانان و تجّار در آن سهیماند. تمامی موارد یادشده هیچ دلیلی بر یكسان بودن این داستانها با داستانهای آسمانی ندارد. محقّقین بهدرستی قادر به ریشهیابی داستانها نیستند و نمیدانند افسانهها و حكایاتی كه در سرزمینهای مختلف روایت میشوند، در كدام سرزمین برای اولینبار خلق شدند و سپس مراحل تكوینی خود را چگونه گذراندند و به چه سرزمینهایی سفر كردهاند. آنها حتّی در شناخت نمادها و سمبلهای ساختهشده و ریشهیابی آنان عاجزند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/20...5482230229.jpg
خداوند متعال انسان را بسیار پیچیده آفریده است، این موجود متفكر بهراحتی میتواند در طبیعت دخل و تصرّف كند. پس جای تعجّب نیست كه او پس از مشاهده ی رویدادهای غریبی كه بهوقوع پیوسته و در داستانهای آسمانی نیز به آن اشاره شده است، دخل و تصرّف و سعی كند از منظر و دیدگاه خود آن را تفسیر و تأویل و روایت كند.
در اینجا بهتر است نوع تفسیر و تأویل كتب آسمانی، بهخصوص قرآن كریم كه كاملترین دین الهی است، با تفسیر و تأویل بشر از داستانها و حكایاتی كه در سراسر جهان گسترده شدند، مقایسه گردد: در كتب آسمانی همواره حوادثی كه در گذشته روی داده، بازگو شده است و همانطور كه گفته شد این رویدادها با زبان داستانی نقل شدهاند باید به این مسئله توجّه كرد كه كتب آسمانی صرفاً روایتگر یك داستان و ماجرا نیستند. آنها ورای داستان خود قصد دارند تا مفاهیم ارزشمند و مهمّی را مانند بسیاری از معجزات پیامبران، خطاها و كارهای ناشایست قومهای مختلف، نوع مجازاتهای آنها، اعمال شایستهای كه درخور مقام انسان است،عملكرد پادشاهان و غیره را به مردم منتقل سازند تا حقیقت مطلق برای انسانها آشكار گردد و آنان بهراه راست هدایت شوند.
جای هیچ شكّی نیست كه كتب آسمانی روایتگر مطلق تاریخ و پیشینه ی انسان نیستند؛ هرچند كه پیشینه ی انسان را در مقاطع مختلف مطرح میسازند. آنجایی كه خداوند متعال خطاب به انسانها سخن میگوید، نثر ، ساختار و بافت واژگان و جملات بهكار گرفته شده، خود، گواه بر آن است كه انسان بههیچ عنوان توان لازم برای خلق اثری مشابه را ندارد. باید به این مسئله مهمّ توجّه داشت كه كتب آسمانی مطرح ـ بهجز قرآن كریم ـ در گذر زمان تحریف شدهاند و در آن تغییرات عمدهای ایجاد گشته است. همین مسئله میتواند بهانه ی لازم برای اسطورهشناسان و پژوهشگران استعماری را فراهم سازد، درصورتیكه قرآن كریم بهعنوان معجزه ی پیامبر مطرح میگردد و هیچكس توان مقابله با قرآن را ندارد و نخواهد داشت.
برخی اسطورهشناسان بهطور كلی منكر وجود شخصیّتهایی چون نوح و عیسی(ع) شدهاند اما همان آدمها نتوانستند منكر ظهور پیامبر اسلام شوند چرا كه شواهد و مستندات بسیاری در این ارتباط وجود دارد. متأسّفانه اسطورهشناسان، برخی شخصیّتهای اسطورهای را با برخی پیامبران یكی دانسته و بهطور كلی منكر نقش اصلی پیامبران در هدایت انسانها شدهاند.
در بررسی و پژوهش مورّخین، تمامی رویدادهای مطرحشده در كتب آسمانی تأیید شده است. این رویدادها آنچنان بزرگ و عظیم بودند كه نمیتوان منكر تأثیرگذاری عمیق آن بر ملل و جوامع مختلف شد. حادثهای كه بر قوم نوح، لوط، ثمود، صالح و دیگر اقوام وارد شد، آنچنان عظیم و تكاندهنده است كه انسانها را واداشته تا از منظر خود به تشریح و توصیف آن مبادرت ورزند. بههمین دلیل، بهترین راه قیاس و اثبات این مسئله كه داستانهای كتب آسمانی، خاصه قرآن كریم، با افسانهها و اسطورهها تمایز بسیار دارد، بررسی مضامین مطرحشده، شیوه روایت و نوع استنتاج و پیامهایی است كه در كتب آسمانی آمده است. در بسیاری مواقع، در پی توصیف رویدادها، مسائل بهگونهای بررسی شدهاند كه بر همگان ناتوانی انسان در چنین برداشت و استنتاجی آشكار میشود.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13...1988611080.jpg
متأسّفانه در ایران نیز برخی روشنفكران ظاهراً اسطورهشناس برآنند تا عامل پیدایش طرح داستانهای قرآنی را افسانهها و اسطورهها معرفی كنند. بهطور مثال یكی از كارگردانان سینما كه ظاهراً مطالعاتی هم در زمینه ی اساطیر ایرانی داشته است، چنین ادّعا میكند كه رنگ سبز پیش از ورود اسلام به ایران در میان ایرانیان عزیز بوده است و آنها بر سر مزارع خود، پرچم سبز آویزان میكردند تا محصول خوبی را بهدست آورند. طبق نظر او، بعد از ورود اسلام به ایران، ایرانیان برای حفظ و نگهداری این رنگ كه برای آنها بركت و حاصلخیزی را بههمراه داشت، بر آن شدند تا رنگ مذكور را به ائمه و پیامبراكرم نسبت بدهند و بدینترتیب به خواسته ی خود دست یابند. فرد مذكور از این ماجرا اینگونه استنباط میكند كه رنگ سبز برای ایرانیان مهمّ بوده است و برای حفظ آن سنت قدیم به تلفیق میان عناصر مذهبی و ملّی مبادرت ورزیدند. این كارگردان همچنین با توصیف اله ی ایرانی ( آناهیتا ) كه نماد عشق، محبّت و پاكدامنی است، قصد دارد تا چهره حضرت فاطمه(س) را خدشهدار كند و اینگونه وانمود كند كه مردم برای حفظ این الهه و نمادهایی كه با خود بههمراه دارد، خصوصیات و ویژگیهایش را به یكی از درخشندهترین چهرههای دنیای اسلام منتقل ساختهاند تا بدینترتیب آن الهه خیالی را زنده نگاه دارند! (قابل ذكر است كه فرد مذكور حاضر به انتشار مباحث یادشده نیست و تنها در یكی از دانشگاههای كشور حاضر به بیان دیدگاههای خود شد چرا كه مسئولین دانشگاه شرط او را مبنی بر محفوظ داشتن سخنانش و جلوگیری از پخش آن پذیرفتند.)
این كارگردان حتّی شخصیّت حضرت عیسی مسیح را خدشهدار و با طرح یكی از سنن مردم باستانی یعنی قربانی كردن یك انسان در هر سال برای دوری از بلایا و حوادث ناگوار، سعی كرده است تا منكر شخصیّت او بهعنوان پیامبر باشد. طبق نظر كارگردان اسطورهشناس(!) مسیح تنها فردی ساده بود كه بخت یارش نبود و برای از میان رفتن بلا و حوادث ناگوار قربانی گشت.
كامران پارسینژاد
پاسخ : آسمانی نیست یکسان با زمینی ( قسمت اول )
آسمانی نیست یکسان با زمینی (2)
قصههای آسمانی ، داستانهای علمی ـ تخیّلی، اسطورهها ...
بخش دوم :
http://img.tebyan.net/big/1388/12/24...4033218179.jpg
در قرن حاضر، متأسّفانه دولتها و سیاستمداران بینالمللی همه ی توجّه خود را معطوف تكنولوژی سرمایهاندوزی، جهانیسازی و تلفیق ادیان و فرقههای مختلف با یكدیگر كردهاند. از اینرو، تمامی داستانهای كتب الهی با توجّه به سیاست فوق تفسیر و تأویل میگردد. منتقدین ، زیر سیطره ی ابرقدرتها، همواره در تلاشاند تا تمامی رویدادهای فراحسی و شگفتانگیزی را كه بیانگر قدرت و توانمندی خداوند متعال در آفرینش هستی با تمامی رمز و رازهایش است، با زبان علم و دانش توصیف كنند. آنان معتقدند كه اینگونه آثار در مراحل تكوینی خود، در گروه افسانهها و اسطورهها قرار گرفتند امّا بعدها با پیشرفت علم و دانش به وادی داستانهای علمی ـ تخیّلی وارد شدند. بههمین دلیل بهتر است تا آثار یادشده یكبار دیگر بازبینی و با زبان علمی بازنویسی شوند.
باید به این مسئله ی مهمّ توجّه داشت كه بسیاری از داستانهای نقلشده پیامبران در طول تاریخ بشر بهصورت مكتوب جمعآوری نشد و این داستانها زبان به زبان نقل گشتند. چهبسا داستان حضرت آدم و حوا(ع)، بیرون راندن آنان از بهشت و اغفالشان توسّط ماری كه در كنار درختی چمبره زده است و از آن بالا میرود، خیلی پیش از تمدّن سوم، توسّط پیامبران مختلف نقل شده و به تمدّنهای ملل مختلف رسوخ كرده باشد. اصولاً هر پدیده مهمّ و اعجابانگیزی چون ماجرای هابیل و قابیل، طوفان نوح، ماجرای قوم ثمود، ماجرای حضرت یونس و خضر و... انعكاس زیادی در جهان داشته و بشر بیدرنگ به نقل حادثه پرداخته است. بررسی دقیق و موشكافانه تلفیق تمدّنها، ادیان و باورهای مردم در طول تاریخ، كاری ظاهراً غیر ممكن است.
بسیاری از كتب الهی هم كه بهصورت مكتوب بهدست مردم رسیدند، در گذر زمان نابود شدند. در اینجاست كه معجزه قرآن كریم بهعنوان تنها كتاب آسمانی كه از خطر تحریف و دستخوردگی در امان ماند، مشخّص میگردد. انسان همواره در فهم رویدادهای فراحسی كه بیانگر قدرت و توانمندی خدای متعال است، وامانده و درصدد تفسیر رویدادهای فوق از منظر مادی و جسمانی خود است. بسیاری از انسانها كه خود شاهد معجزات عظیم خداوند بودند، باز هم رضایت ندادند و بهراه راست هدایت نشدند. پس، جای تعجّب نیست اگر انسان غرضورز امروزی بخواهد به تلیفق داستانهای آسمانی با افسانهها و حكایات خلقشده توسّط بشر بپردازد.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/92...8101230121.jpg
برخی از منتقدین میانهرو در پی تحقیقات خود پیرامون داستانهای الهی و پس از مواجه شدن با حضور شخصیّتهایی چون «فرشتگان خداوند»، چنین ادّّعا كردهاند كه شاید بسیاری از رویدادهای مطرح در داستانهای آسمانی غیر قابل پذیرش باشند و بشر در قبول آنها دچار شك و تردید شود امّا وجود فرشتگان و نقشآفرینی آنها در جهان هستی بسیار ملموس و باورپذیرتر از برخی اعمال و رفتارهای فراحسی است. طبق نظر آنها، فرشتگان وجود عینیتری دارند و بهعنوان یكی از موجودات خلقشده در جهان هستی شناخته میشوند. آنها بهطور كلی با موجودات تخیّلی افسانهها و اسطورههای ملّی و قومی تفاوت دارند و نباید این موجودات را با خدایان و اسطورههای غربی و شرقی یكسان دانست.
در خصوص كلیّه مسائل مطرحشده جا دارد محقّقین و پژوهشگران معتقد و خداجوی به بررسی عمیق داستانهای كتب آسمانی و سایر داستانهای تولیدشده توسّط انسان بپردازند، تفاوتهای آنها را مشخّص سازند و به ریشهیابی داستانهایی كه از داستانهای الهی الهام گرفتهاند بپردازند. بهطور مثال در بررسی تطبیقی میان اینگونه آثار، مشخّص شده است كه در افسانهها، حكایات، اسطورهها و داستانهای علمی ـ تخیّلی، مقوله مرگ بهصورت كاملاً اسرارآمیز و تفكیكناپذیر مطرح شده است. در این قبیل آثار «مرگ» با چهرهای وحشتناك و اسرارآمیز ظاهر میشود كه بهعنوان پایان ناخوشایند شخصیّتها قلمداد میگردد. درصورتیكه در كتب الهی و در داستانهای آن با مقوله مرگ بهگونهای دیگر برخورد شده است. مرگ در اینگونه آثار پایان زندگی نیست. حتّی در این قبیل آثار، برخوردی طبیعی و علمی با مقوله مرگ و توصیفاتی از عالم پس از مرگ ارائه شده است. حال، اگر انسان قادر به درك برخی توصیفات نیست، به این خاطر است كه پیرامون انسان در جهان هستی پوششی وجود دارد كه اجازه نمیدهد انسان به مسائل ورای جهان مادی دست یابد و بهدرستی آن را درك كند.
«هركسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اسرار من»
اصولاً انسان در برابر مقوله مرگ كنجكاو بوده است و دوست دارد اطلاعاتی از آن عالم بهدست آورد. از اینرو در افسانهها و اسطورههای خلقشده بر این مسئله تأكید فراوان شده است و بهعنوان جزء مهمّی از این قبیل آثار معرّفی میگردد.
انسان همواره تمایل داشته است تا با عالم مردگان و ارواح ارتباط برقرار و بهنوعی مسائل استنباط كرده را درج كند. نویسندگان در این راستا تلاش بسیار زیادی در ثبت اطلاعات مربوط به مردگان و عالم برزخ داشتهاند. در افسانه و اسطورههای قدیم، پهلوانان و مردان قدرتمند، گاه، به دنیای مردگان سفر كرده و پس از جنگ و گریز فراوان برخی انسانهای مورد علاقه خود را بهدنیای مادی بازگرداندهاند همچون هركول كه برای بازگرداندن دختری به سرزمین مردگان سفر میكند و حتّی در مقطعی با فرشته مرگ كُشتی میگیرد.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/14...3641210140.jpg
در این میان برخی نویسندگان برای طبیعی جلوه دادن عالم مردگان همه همّ خود را برای ارائه آمار و اطلاعات علمی صرف كردهاند. آنها حتّی برای طبیعی جلوه دادن این دنیا از عنصر جادو و سحر نیز سود جسته و با بهرهوری از این دو عنصر، ارتباط میان انسان و عالم پس از مرگ را منطقی جلوه دادهاند.
تمامی موارد یادشده نشان از این مسئله دارد كه شیوه برخورد انسان با مقوله مرگ و توصیفاتی كه خداوند متعال در كتب الهی بهویژه قرآن كریم در این ارتباط دارد با هم بسیار متفاوت است. بررسی مطلب فوق نیازمند زمان و فرصت مناسبی است كه در مقاله كوتاه فعلی نمیگنجد.
در میان تمامی پژوهشگران غربی كه به مضامین یادشده علاقه نشان دادند میتوان به «آلیستر كرولی (Aleister Crowley)» اشاره داشت كه جانب انصاف و عدالت را نسبتاً حفظ كرده است. او به تاریخچه ادیان مختلف و نحوه شكلگیری دیدگاههای مذهبی علاقه داشته و بخشی از تحقیقاتش به بررسی تطبیقی داستانهای مذهبی با سایر داستانهای كهن اختصاص یافته است. او همچنین به بررسی داستانهای علمی ـ تخیّلی پرداخته و ادّعاهای برخی محقّقین را كه به یكسان بودن تمامی داستانها معتقد بودند بررسی كرده است. وی پس از بررسی دقیق خود، چنین ادّعا كرد كه داستانهای مذهبی هیچ ارتباطی با داستانهای علمی ـ تخیّلی نداشته و باعث توسعه و پیشرفت آن نشدهاند. آلیستر كرولی بهصراحت بیان كرد كه عقاید و نظریات مطرحشده در كتب الهی همواره ثابت بوده است و نیازمند هیچگونه تحوّل و دخل و تصرّفی نیستند. درصورتیكه داستانهای ساختهشده توسّط انسان همواره دچار دگرگونی شده و تغییر یافته است. او همچنین به مسئله اخلاق و معنویت اشاره داشته و معتقد است داستانهای مذهبی، تنها، به چنین مسائلی توجّه دارند و روح یكتاپرستی در لابهلای جملات و كلمات آنها مشهود است.
در ابتدای قرن بیستم، بسیاری از مبلّغان غربی سعی كردند تا به مردم جهان اینگونه بقبولانند كه انسان باید بهدنبال تجربیات فردگرایانه خود باشد و از پذیرش اصول اعتقادی دینی پرهیز كند. آنها كسب تجربیات فردی و بهكارگیری آن در زندگی روزمره مادی (بدون توجّه به عوامل غیر مادی و معنوی) را بهعنوان عامل اصلی هدایت بشر دانستهاند و شیوه تفحّص علمی را كه بر اساس فلسفه شكگرایی بنا شده است، توصیه میكردند. این افراد حتّی به حدّی گستاخ بودند كه نام گروه خود را «نئوكافر»(neo-pagan) نهادند. آنها ویژگی قرن بیست را ظهور نئوكافرها دانستند و بر طرح دیدگاههای این گروه پافشاری كردند.
كرولی تلاش زیادی در شناسایی این جریان ادبی و فلسفی خطرناك انجام داد. بسیاری از رقیبان سعی داشتند تا اندوختههای او را بربایند یا به اسم خود مسائل كشفشده را مطرح سازند.
در سال 1904 كرولی ادّعا كرد كه با فردی بهنام «آیواس» (Aiwass) آشنا شده است كه برای او حكم یك فرشته نجات را داشته است. كرولی گفت: «آیواس كتابی را كه فرشته خداوند، جبرئیل (Gabriel)، بر محمّد رسول خدا(ص) آشكار داشته است به من معرفی كرد تا بررسی كنم.»
http://img.tebyan.net/big/1388/12/20...0425265133.jpg
او چنین اظهار داشت كه خداوند از طریق جبرئیل دستورات و تعالیم خود را بر محمد(ص)، پیامبر خدا، آشكار ساخت تا او به مردم منتقل سازد. كرولی در ابتدا از خواندن قرآن كریم اجتناب ورزید اما بعدها پس از مطالعه و بررسی عمیق كتاب بر اشتباهات پیشین خود واقف شد و تمامی مندرجات كتاب را تأیید كرد.
كرولی از قرآن كریم بهعنوان باارزشترین و مهمترین منبع اصلی هدایت بشر یاد و بر این مسئله پافشاری كرد كه این كتاب، تنها كتابی است كه برای رشد، پیشرفت و ایجاد تحوّل عظیم فكری و روحی انسان تا ابدیت مفید بوده است و انسانها همواره باید به اصول و مبانی مطرحشده در آن پایبند باشند.
كرولی همچنین به مطالعه افسانهها و حكایات شرقی مشغول گشت و استنباطهای فردی خود را بهصورت مدوّن و مكتوب مطرح ساخت.
«آدولف هیتلر» پس از به قدرت رسیدن با كتابهای كرولی آشنا گشت. او تجارب زیادی از فرهنگ ملل شرق بهدست آورد و متوجّه شد برای دست یازیدن به آرمانها و اهداف خود باید فرهنگ مردم جهان را آموخت. هیتلر در شكلگیری اصول اعتقادی خود از دیدگاهها و باورهای مردم شرق بسیار سود برد اما هیچگاه نخواست تا از این اطلاعات ارزشمند در راه درست و اصولی استفاده كند. درواقع، هیتلر پس از مطالعه داستانها و حكایات شرقی، در جهت عكس گام برداشت و از تجارب نهفته در این آثار كه تمامی در جهت ارتقا و رشد فكری و اخلاقی انسانها خلق شده بود، سوءاستفاده كرد.
در پی این حادثه، دشمنان قسمخورده كرولی كه از طرح دیدگاههای او، خاصّه موارد گفتهشده در خصوص قرآن كریم ناراحت بودند دست به كار شدند و چنین شایع كردند كه كرولی عضو فعّال حزب نازی هیتلری است و او را «رهبر شیطان» لقب دادند.
با تمامی این اوصاف، نویسندگان و اندیشمندان بسیاری از طریق كرولی با دنیای شرق آشنا شدند و از داستانها و افسانههای شرقی الهام گرفتند، همچون جورج لوكاس (George Lucas) كه برای خلق افسانه جنگ ستارگان خود از داستانهای شرقی الهام گرفت.
او در این اثر عناصر شرقی و غربی را در هم تلفیق كرد و در پی آن، همین شیوه، مورد استفاده بسیاری از نویسندگان غربی قرار گرفت.
جان وایدساید پارسونز (John wide side parsons) از دیگر شاگردان كرولی به حساب میآید. او پس از مطالعه افسانهها و داستانهای شرقی، ایده اصلی برای ساخت نوعی راكت را كه در جنگ جهانی دوم استفاده شد و تأثیر بسیار زیادی در روند جنگ داشت، پیدا كرد.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/84...9202247168.jpg
اصولاً آشنایی نویسندگان داستان با مردم، محیط، فرهنگ و بافت اجتماعی باعث میگردد تا حوادث و رویدادهای داستانی، باورپذیر و قانعكننده به نظر برسند. شیوه بهكارگیری اصولی عناصر داستان، ایجاد نظام منطقی در بنای داستان، آرایش صحنهها، جلوگیری از اطاله كلام و توجّه و آشنایی با ساختار نحوی و شیوه روایی داستان باعث میگردند تا منتقدین و مخاطبان آثار داستانی، گاه، میان حقیقت و داستان دچار اشتباه و شك گردند. آنها همچنین در درك این مسئله كه كدامیك تحت تأثیر دیگری قرار میگیرند، عاجز ماندهاند. آیا حقیقت از داستان الهام گرفته است یا برعكس؟ برخی از صاحبنظران، متوجّه این مسئله شدهاند كه داستانهای كتب آسمانی بیش از سایر داستانها بر رویدادهای حقیقی، مخصوصاً رویدادهای تاریخی، تأثیر بسیار زیادی دارند. درحقیقت، داستانهای فوق در طول تاریخ توانستهاند به بسیاری از جریانها و حركتهای تاریخی سمت و سو بدهند.
در بررسی تطبیقی رویدادهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و... و حوادث داستانهای الهی، مشخّص شده است كه انسان در هردو موقعیت، تجارب یكسانی را بهدست آورده است. بدینترتیب است كه بسیاری از تجارب یكسان بشری در فرهنگهای ملل مختلف تلفیق شدهاند.
پس از داستانهای آسمانی، حكایات عارفانه، بیشترین تأثیر را بر جریانها و رویدادهای اجتماعی، تاریخی و... گذاشتند. گروهی از منتقدین میگویند كه داستانهای عرفانی باید در گروه داستانهای مذهبی و كتب الهی قرار گیرند. منتقدین چنین اظهار میكنند كه داستانهای عرفانی از سویی قصد دارند تا شیوه و مراحل عرفانی را به تصویر كشند و از سویی میخواهند بر جریان زندگی بشر و نوع دیدگاه او به زندگی تأثیرگذار باشند. با این حال بسیاری از رمز و رازهای صوفیگری و عرفانی بدین طریق مشهود میگردند. در داستانهای عرفانی، نماد و تمثیل، بیش از سایر داستانها مورد توجّه و عنایت قرار گرفته است. بسیاری از نمادهای مطرحشده در اینگونه داستانها از نوع جمعیاند و برای غالب مردم قابل درك میباشند. با این حال، گاه، دیده شده است كه برخی مخاطبان اینگونه آثار بهدلیل نبود درك صحیح نمادها به بیراهه رفته و از داستانها آموزش نادرستی گرفتهاند. در غالب داستانهای عرفانی، سعی شده است تا سطح آگاهی و اشراف انسان نسبت به جهان هستی مشخّص گردد آنچنان كه در داستانهای اساطیری نیز چنین هدفی دنبال میشود.
در داستانهای آسمانی، خواننده با چنین وضعی مواجه نیست. هیچگاه دیده نشده است كه داستانهای آسمانی، انسان را به بیراهه بكشاند یا در آنها جستوجوی انسان و سیر تفكر و برداشت او از ساحت سیّال هستی از منظر مادّی باشد. اندیشه و كلام نهفته در داستانهای الهی از جنس و نوع دیگری است. نویسنده اصلی داستانهای آسمانی، خود، بر حقیقت مطلق اشراف دارد و امری بر او پوشیده نیست. قصد و نیّت او از بازگویی حوادث و رویدادهای گذشتگان، آن هم در قالب داستان، مشخّصسازی و آشكار كردن برخی حقایق بر بشر خاكی است. درصورتیكه نویسندگان افسانه و داستانهای علمی و تخیّلی همواره برآنند تا به گوشههای تاریك جهان هستی دست یابند، حقایق زندگی را دریابند و به تجربیات جدیدی دست یازند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/11...2142725211.jpg
در این ارتباط میان عناصر داستانی و موضوعهای داستانی موجود در افسانهها، اسطورهها، حكایات و داستانهای علمی و تخیّلی، تشابه و همسویی وجود دارد. برخی از منتقدین اصولگرای ادبی بهجای قیاسهای بیمورد و هدفمند میان داستانهای آسمانی و سایر داستانها تمامی توجّه خود را معطوف قیاس میان سایر انواع داستانی میكنند و به نتایجی هم دست یافتهاند. بهطور مثال، منتقدین راستین به تشابهاتی میان داستانهای علمی ـ تخیّلی و حكایات عرفانی دست یافتهاند و متوجه شدهاند كه در هردو نوع داستان به كشف دنیای ناشناخته و اسرارآمیز توجّه شده است. در داستانهای علمی ـ تخیّلی همواره شخصیّتهای داستانی در پی كشف سرزمینهای دور و اسرارآمیزند. در داستانهای عرفانی نیز شخصیّتها در پی كشف دنیای اسرارآمیز درونیاند. دنیای درون به همان اسرارآمیزیای است كه دنیای بیرون. آنها همچنین میان عناصر داستانهای عرفانی و اسطورهای نیز به نقاط مشتركی دست یافتهاند. سفرهای طولانی، كشف دنیاهای ناشناخته، پردهبرداری از رازها و اسرارهای پیچیده و سخت و مبارزه و تلاش برای رسیدن به حقیقت، همگی، در داستانهای علمی ـ تخیّلی نیز وجود دارند و تنها، شیوه روایت و نوع زندگی در اینگونه داستانها متفاوت است. در داستانهای علمی ـ تخیّلی، نویسندگان، حتّی به عنصر نماد نیز پایبندند. بهطور مثال، شخصیّت یكی از داستانهای علمی ـ تخیّلی پس از رسیدن به مكان ناشناختهای بیدرنگ در هالهای از نور قرار میگیرد. نور ساطعشده در این اثر نمادین است و نویسنده از طرح آن مقصود و غرض خاصی دارد. پس بهطور كلی كشف رمز و رازها و دستیابی به دنیای ناشناخته، مهمترین هدف داستانهای علمی تخیّلی، اسطورهای و... میباشد، درصورتیكه داستانهای آسمانی به مسائل دیگری توجّه دارند.
ودیك (Vedic)، فیلسوف هندی، بر این باور است كه دنیا پر از رمز و راز و حجاب است و انسان بهراحتی نمیتواند در آن غور كند مگر از طریق عرفان. كانت در غرب نیز چنین بیان كرد كه عقلانیت و حواس انسان هرگز نمیتواند حقیقت نهفته در پدیدههای جهانی را مشخّص سازد، كانت بر این اصل پافشاری میكند كه ناتوانی انسان در استفاده از حواس خود باعث میگردد تا جهان هستی بهدرستی درك نشود. درصورتیكه عرفا به توانمندی حواس بشر و شیوه استفاده بهینه از حواس پنجگانه دست یافتهاند و درنتیجه این بخش از سخنان كانت را نمیپذیرند. عرفا بر این باورند كه تمامی انسانها دارای چنین قدرتهاییاند اما شیوه استفاده و به فعلیّت درآوردن نیروهای درون خود را نمیدانند. چیرگی بر بیماریهای علاجناپذیر همچون سرطان یا امور دور از عادتی چون بر روی آب راه رفتن و... ، تمامی، توسّط عرفای مختلف در گذر زمان انجام پذیرفته است.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/57...3113921329.jpg
غربیان تمامی تجارب مهمّ و ارزشمند شرق را بهتدریج استخراج كرده و از آنها سود بردهاند. آنها بعضاً حتّی بیشتر از شرقیان به مسائل فرهنگی، اعتقادی و مذهبی ملت شرق اشراف دارند و درحقیقت، قدرت فعلی خود را از شرق بهدست آوردند. بههمین دلیل آنها دیگر نمیخواهند ملّت شرق، پایبند سنن، باورها و تجاربی كه از زمان باستان تاكنون بهدست آوردند، باشند چرا كه ممكن است ملل شرق نیز روزی و روزگاری به رمز موفّقیّت غربیان دست یابند. از اینرو، تمامی اندوختههای ناب ملّت شرقی با حربه روشنفكری و مدرنیسم نابود میگردد و بهجایش فرهنگ بیهویت غربی جایگزین میگردد. غربیان همین طرح و نقشه را با داستانهای آسمانی دارند. آنها بهخوبی میدانند كه در اینگونه آثار، نكات بسیار مهمّ و سرنوشتسازی وجود دارد كه اگر مردم تحت سیطره جهان به آنها واقف شوند به خواستههای مشروع خود میرسند.
استعمارگران در میان كتب آسمانی بیش از همه از قرآن مجید در هراساند چرا كه میدانند این كتاب آسمانی تنها كتابی است كه در طول تاریخ تحریف نشده و بسیار كامل و بینقص است. از اینرو سعی دارند با هر ترفند و نیرنگی مردم را از توجّه به قرآن بازدارند. آفرینش كتاب آیات شیطانی و تهاجم به اعتقادات مسلمین ازجمله هدفهای مهمّ استعماری بهشمار میآید. داستانهای قرآنی نیز در فهرست سیاه ادبیات استعمار نو وجود دارد تا به شیوههای گوناگون و با یاری گرفتن از فنّ تبلیغات وسیع به نابودی كشانده شوند. در حقیقت ادبیات استعمار نو بیش از آنكه از افسانهها و داستانهای ملّی و قومی شرق بترسند از داستانهای آسمانی و الهی وحشت دارند. خاصّه اینكه، این داستانها متعلق به شرق و از همه مهمّتر داستانهای قرآنی باشند. بههمین دلیل به عمل تلفیق و یكسانسازی میان داستانهای گوناگون مبادرت میورزند تا اطلاعات ارزشمند نهفته در این قبیل آثار را تغییر دهند و اجازه ندهند تا اطلاعات ناب و ارزشمند بهدست مردم برسند.
كامران پارسینژاد