تاپيك هاي ماندگار : " ديوان اشعار نيما يوشيج "
يكي از تاپيك هايي ماندگار تالار ادبيات، تاپيك " ديوان اشعار نيما يوشيج " مي باشد كه در آذر ماه 1391 توسط كاربر گرامي و فعال سايت سركار خانم *FATIMA* راه اندازي شد و در طي اين مدت به تناوب و در بازه هاي زماني مختلف توسط ايشان و با اشعار نيما يوشيج، پست گذاري مي شود.
علي اسفندياري متخلص به نيما يوشيج ( آبان 1276 - دي 1338 ) فردي آزاد انديش بود كه عليرغم مخالفت هاي فراوان از سوي شاعران سنت گراي زمان خود، به شعر نو پرداخت به گونه اي كه وي را پدر شعر نو ناميده اند. اين آزاد انديشي نيما در سراسر زنگي وي حكمفرما بود كما اينكه هيچ گاه زير بار كار اداري با محدويت و قيد هاي خاص آن نرفت و حتي افكار وي باعث شد تا طعم زندان را نيز تجربه كند. همين اتفاقات و دو عشق نا فرجامي كه نيما قبل از ازدواج با " عاليه " همسرش داشت نيز بي تأثير در شعر گفتن نيما نبود، به خصوص وقتي عاشق دختري روستايي به نام " صفورا " شد و چون آن دختر هيچ گاه حاضر به شهر آمدن همراه با نيما نشد، اين وصال نيز ميسر نشد.
از نيما علاوه بر شعر هايش به زبان پارسي، مجموعه اي از اشعار طبري و نيز نامه هايي به برادرش رضا (لادبن)، خواهرانش و مادرش نيز به جاي مانده كه انشاءالله به زودي اشعار و نامه هاي فوق در تاپيك هايي جداگانه در تالار قرار داده خواهد شد.
با سپاس از سركار خانم *FATIMA* كه به تنهايي زحمت پيشبرد اين تاپيك رو متقبل شدند و با آرزوي كاميابي براي ايشان در تمامي مراحل زندگي.
پاسخ : تاپيك هاي ماندگار : " ديوان اشعار نيما يوشيج "
آي آدم ها
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید،
می زند فریاد و امّید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید:
-"آی آدمها"...
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
-"آی آدمها"...
پاسخ : تاپيك هاي ماندگار : " ديوان اشعار نيما يوشيج "
در كوچه هاي يوش
خسته ام از این خیابان های شیک
پارک های خشک خالی از تلیک*
هیچ دستی در خیابان های شهر
توی مشت من نمی ریزد ولیک*
لهجه گنجشک ها ماشینی است
فرق دارد با صدای جیک جیک
هیچ می دانی چه می خواهد دلم؟
آه مادر، آه مادر، بشته زیک*
تو مرا با خود ببر یک جای دنج
که فقط من باشم وبوی برنــــج
من دلم در یوش، توی کوچه هاست
تا بپرسد: خانه نیما کجاست؟
من دلم در پشت آن کوهی است ،که
گله ی مهدی قلی آنجا رهاست
من خودم اینجایم اما این دلم
توی ده، در خانه خیرالنساست
کاش می شد ساده تر صحبت کنید
من دلم از بچه های روستاست
دوست دارم گم شوم در دره ها
دوست باشم با تمام بره ها
افشين اعلاء
*تليك : نمدهای کوچک مدور یا مستطیل شکل که به آسانی قابل جا به جا شدن است و موارد استفاده گوناگون دارد
* وليك : ميوه اي خودرو شبيه به زالزالك كه در قديم جزء اصلي سبد غدايي بوده
*بشته زيك : نوعي شريني محلي كه به آن سوهان كنجدي نيز مي گوند