داستان پیرمرد قفل ساز و ملاقات امام زمان(سلام الله علیه)
امام (علیهالسلام) از آن پیرمرد خداحافظی كرده و رو به سوی ایشان میآیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، میفرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از كنارش میگذرند.
استاد بزرگوار حضرت آیتالله حاج آقا حسن صافی اصفهانی قدّسسره داستانی را نقل می کردند كه بسیار شنیدنی و عبرت آموز است:
در كربلای معلّا یكی از علما كه به علوم غریبه آگاهی داشته است، تصمیم میگیرد كه به وسیله علم جفر خود را به امام عصر (سلاماللهعلیه) برساند. در نتیجه در داخل یكی ازغرفه های صحن امام حسین (سلاماللهعلیه) به محاسبات این علم میپردازد. پاسخی كه دریافت میدارد این بوده است كه امام داخل صحن با پیرمردی قفلساز در حال صحبت هستند و گل میگویند و گل میشنوند. تردید میكند مبادا فلان قسمت از برنامه را اشتباه كرده باشم. بار دوم و سوم نیز حساب میكند و نتیجه همان میشود. در این هنگام عزم خود را بر دیدار جزم میكند كه هر چه بادا باد. میبیند آری امام (علیهالسلام) در همان زاویة صحن كه به وسیله آن علم درك كرده است، با آن مرد قفلساز مشغول گفتگو هستند. چون میبیند كه آقا در حال خداحافظی هستند، رو به امام به سرعت حركت میكند. امام (علیهالسلام) از آن پیرمرد خداحافظی كرده و رو به سوی ایشان میآیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، میفرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از كنارش میگذرند.
این عالم میگوید: همان وقت به سراغ این پیرمرد قفلساز رفتم تا او و رفتار و روحیاتش را شناسایی كنم. از او پرسیدم: این آقایی كه با ایشان صحبت داشتی، كه بود؟ در پاسخ گفت: تا آن جا كه می دانم آقا سیدمهدی، فرزند مرحوم آقا سیدحسن، هستند كه پدرشان هم به رحمت خداوند رفته است. از نوع جواب او به زودی متوجه شدم كه آقا خود را به او معرفی كردهاند، ولی این بنده خدا متوجه نشده است كه ایشان امامعصر (سلاماللهعلیه) هستند. نزدیك بود او را از حقیقت امر آگاه سازم، ولی به خود آمدم كه اگر این كار صلاح این بندة خدا بود، خود آقا به او توجه میدادند. ازحالات آقا و زمان آشنایی او با آقا و غیره پرسیدم... دقت كردم ببینم كه این پیرمرد چه ویژگی خاصی دارد كه امام مرا به آن دعوت فرمودهاند: عاقبت دریافتم كه در کنار تقید ایشان به مسائل شرعی و کسب حلال؛ بارزترین ویژگی اخلاقی او این است كه سخت به قول و قرارش با مردم پایبند است و اگر میگوید قفل شما فلان موقع آماده است، آن را حتماً سر وقت و شاید زودتر آماده كرده است.1
مراعات ظرافتهای اخلاقی بیتردید در تكامل انسان سالك، نقشی جدی و اساسی دارد. چنانچه سهلانگاری در امور اخلاقی نیز تنزلآور و دوركننده از مقام قرب الهی است.
----------------
1. این داستان را در اصفهان، حدود 10/3/ 1367 در منزل آیتالله صافی اعلیاللهمقامهالشریف از ایشان شنیدهام.
منبع : سودای روی دوست، ص149، آقاتهرانی
دوستان عزیزم میدونم این یک داستان است و باید در بخش ادبیات میگذاشتم ولی به دلیل مذهبی بودن این داستان و ارزش دیگرش،ترجیح دادم در اینجا بگذارم،مدیر محترم لطفا حذف نکنید.
مرسی
پاسخ : داستان پیرمرد قفل ساز و ملاقات امام زمان(سلام الله علیه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بلدرچین
امام (علیهالسلام) از آن پیرمرد خداحافظی كرده و رو به سوی ایشان میآیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، میفرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از كنارش میگذرند.
.
.
.
استاد بزرگوار حضرت آیتالله ....
.
.
--------------
1. این داستان را در اصفهان، حدود 10/3/ 1367 در منزل آیتالله صافی اعلیاللهمقامهالشریف از ایشان شنیدهام.
منبع : سودای روی دوست، ص149، آقاتهرانی
دوستان عزیزم میدونم این یک داستان است و باید در بخش ادبیات میگذاشتم ولی به دلیل مذهبی بودن این داستان و ارزش دیگرش،ترجیح دادم در اینجا بگذارم،مدیر محترم لطفا حذف نکنید.
مرسی
[golrooz][golrooz]
این مطلب به این صورت هم نقل شده
↓
رعایت حلال و حرام در زندگی
یکی دیگر از نگرانی های امام زمان (عج) بی توجهی مردم به حلال و حرام است. یکی از دانشمندان مدت ها در آرزوی زیارت حضرت مهدی (عج) بود، برای رسیدن به این هدف زحمت های فراوان کشید از جمله علم جفر آموخته و چلّه نشینی کرده و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بود. اما هر چه می کوشید راه به جایی نمی برد تا به او گفتند: دیدار امام زمان (عج) برای تو ممکن نیست مگر در فلان شهر. او حدود 37 روز در آن شهر می ماند تا در بازار آهنگرها کنار دکان پیرمردی قفل ساز هنگامی به محضر امام زمان (عج) شرفیاب می شود که آن حضرت در کنار پیرمرد قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند. در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.»
پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.» پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.» سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (عج) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید. در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم.»
(ملاقات با امام عصر(عج) ، ص 268.)