داستان صورت حساب مادر وبچه
داستان صورت حساب مادر وبچه صورتحساب
صورت حساب
پسر بچه ای یك كاغذ به مادرش داد.
مادر در حال آشپزی بود؛دست هایش را با حوله تمیز كرد و نوشته روی كاغذ را با صدای بلند خواند.او نوشته بود:
صورت حساب
كوتاه كردن چمن باغچه:20دلار
مراقبت از برادر كوچكم:2دلار
نمره ریاضی خوبی كه گرفتم:3دلار
بیرون بردن زباله:1دلار
جمع بدهی شما به من:12 دلار
مادر نگاهی به پسرش كرد،چند لحظه خاطراتش را مرور كردو سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری كه در وجودم رشد كردی ،هیچ
بابت تمام شب هایی كه به پایت نشستم و برایت دعا كردم،هیچ
بابت تمام زحمت هایی كه در این چند سال كشیدم تا تو بزرگ شوی،هیچ
بابت غذا،نظافت واسباب بازی هایت ،هیچ
و اگر تو اینها را جمع بزنی خواهی دید كه هزینه عشق واقعی من به تو،هیچ است.
وقتی پسر نوشته مادر را خواند،چشمانش پر از اشك شد و در حالی كه به چشمان مادرش نگاه می كرد،گفت:
مامان دوست دارم.
وقلم را برداشت و زیر صورت حساب نوشت:قبلا به طور كامل پرداخت شده است.