داستان جالب عابد و سگ صاحبخانه نصرانی

داستان جالب عابد و سگ
روزی در زمانهای قدیم عابدی بود که روی یه کوهی زندگی می کرد. شبها عبادت میکرد و روزهاش رو روزه بود. اون پایین کوه نمی رفت و بین مردم شهر نمی گشت. هر روز برای این عابد ما یه قرص نون میومد. نصفش رو برای افطار می خورد و نصف دیگرش رو هم برای سحر نگه می داشت. روزها به همین منوال می گذشت تا اینکه یه شب نونی برای افطار عابد نرسید و برای سحر هم خبری از اون نون همیشگی نبود. گرسنگی امان عابد رو بریده بود. برای همین هم به روستایی که پایین کوه بود رفت. مردم اون روستا نصرانی بودند. عابد به یکی از خونه ها رفت و تقاضای غذا کرد. صاحبخانه دو قرص نون به عابد داد. وقتی عابد خواست خونه رو ترک کنه، سگ لاغر و لاجونی که جلوی در خونه اون فرد بود، دامن عابد رو کشید و عابد یکی از اون نان ها رو برای سگ انداخت. تا می خواست بره سگ دوباره دامن عابد رو گرفت و عابد قرص بعدی نون رو هم به سگ داد. داشت می رفت که دوباره سگ دامن عابد رو کشید و عابد برگشت و به سگ گفت:
ای بی حیا صاحب تو دو قرص نون به من داده، منم جفتش رو به تو دادم دیگه چی می خوای؟ سگ به اذن خدا به حرف اومد و گفت من از این خونه حفاظت می کنم و کارایی رو که به من مربوط میشه رو انجام میدم. اما صاحب این خونه وضع مالیه خوبی نداره. برای همین هم هر وفت که داشته باشن به من هم چیزی میدن تا بخورم. اما گاهاً میشه که چند روز به من غذا نمیدن، اما من هیچ وقت در این خونه رو رها نکردم. حالا من بی حیام یا تو که طاقت یه روز گرسنگی رو نداشتی و یه روز که قرص نونت نرسیده از خدا دل کندی و به دشمنت رو آوردی؟
مرد عابد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.

شما خودت متوجهی چی نوشتی؟مسیحیا از کی تا حالا دشمن حساب میشن؟ موقع کپی کردن مطالب، یه دور متنش رو بخون. ضمنا لینک منبع رو هم ذکر کنید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ab.bb

شما خودت متوجهی چی نوشتی؟مسیحیا از کی تا حالا دشمن حساب میشن؟ موقع کپی کردن مطالب، یه دور متنش رو بخون. ضمنا لینک منبع رو هم ذکر کنید.

---

دوست عزیز اگر شما درست داستان رو میخوندید متوجه میشدید که در ابتدای داستان زمان داستان بیان شده!

(روزی در زمانهای قدیم عابدی ....)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ab.bb

شما خودت متوجهی چی نوشتی؟مسیحیا از کی تا حالا دشمن حساب میشن؟ موقع کپی کردن مطالب، یه دور متنش رو بخون. ضمنا لینک منبع رو هم ذکر کنید.

---

وهمینطور در داستان گفته شده عابدی،دین عابد مشخص نشده که شما موضع میگیرید...عابد میتونه مسلمان ،مسیحی و یا یهودی باشه و یا از ادیان دیگر......
مهم پیام داستان است که تنها از خدا باید مدد جست...در اصطلاح وعرف اینگونه ایرادات ،به ایرادات بنی اسرایئلی تشبیه میشود!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahnaz174

وهمینطور در داستان گفته شده عابدی،دین عابد مشخص نشده که شما موضع میگیرید...عابد میتونه مسلمان ،مسیحی و یا یهودی باشه و یا از ادیان دیگر......
مهم پیام داستان است که تنها از خدا باید مدد جست...در اصطلاح وعرف اینگونه ایرادات ،به ایرادات بنی اسرایئلی تشبیه میشود!

---

پیام داستان مهمه، منتها شیوه بیان هم مهمه.منم الان میتونم یه داستان براتون تعریف کنم؛ضمن اینکه پیام آموزنده داشت باشه؛ چندتا فحش هم توش باشه.بعد اونوقت شما هم طبق همین حرفتون، حق اعتراض ندارید. چون پیام داستانم آموزنده بوده.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ab.bb

پیام داستان مهمه، منتها شیوه بیان هم مهمه.منم الان میتونم یه داستان براتون تعریف کنم؛ضمن اینکه پیام آموزنده داشت باشه؛ چندتا فحش هم توش باشه.بعد اونوقت شما هم طبق همین حرفتون، حق اعتراض ندارید. چون پیام داستانم آموزنده بوده.

---

خیلی خوبه که اینقدر استعداد دارید حتما ازش استفاده کنید[khanderiz]