نقش معلم و مدرسه در پرورش تفکر
مدرسه جايى است که تعليم و تربيت رسمى در آن جريان دارد؛ از اين رو، بايد آنچنان محيطى باشد که موجب پرورش فکر و شکوفايى انديشهٔ شاگردان شود. محيط مدرسه يا به عبارت بهتر، فضا و جو يادگيرى (climate of learnong) از عوامل مختلفي- از مديريت ادارى و آموزشى گرفته تا سرايدار و خدمتگزار- تشکيل مىشود. اگر نظام آموزشى بخواهد تحولى اساسى در روشهاى آموزشى خود به وجود آورد، بايد به فکر دگرگونى و تجديد بناى تمام عواملى باشد که به طريقى در ايجاد فضا و جو يادگيرى مؤثرند؛ زيرا تغيير قسمتى از نظام بدون تغيير ساير قسمتها نمىتواند سبب بروز تغييرات مؤثر و چشمگير شود.
بسيار ديده شده است که در مجموع امکانات فيزيکى يک نظام تغييرى حاصل شده است، بدون اينکه تحولى در معلم و طرز تفکر او ايجاد شود؛ در نتيجه، بهرغم تغيير برنامهها، مواد و تشکيلات مدرسه، معلم تغيير نيافته، روشها و عادات قديم را بىکم و کاست در محيط آموزشى جديد به اجرا در مىآورد. وقتى برنامههاى جديد با روشهاى قديم در مىآميزد، تجديد بناى نظام روى کاغذ باقى خواهد ماند و فقط به درد مسؤولان تبليغاتى خواهد خورد.
بنابراين، يکى از مهمترين مسائلى که در تجديد و نوآورى نظام آموزشى بايد در نظر داشت، تجديد بناى انديشهها و باورهاى معلم است؛ زيرا بسيارى از معلمان پس از تغيير يافتن يا تجديد بناى نظام آموزشى نمىتوانند آنچه در زمينهٔ تعليم و تربيت و ارتباط آن با شرايط تغيير يافته آموختهاند، در کلاس درس اجرا کنند و در نتيجه دچار ناکامى مىشوند و پيوسته احساس بىلياقتى مىکنند. آنان در مورد اين ناکامى يا خود را سرزنش مىکنند يا شرايط تغيير يافته را مقصر مىدانند و مورد انتقاد قرار مىدهند و حتى ممکن است در مقابل نوآورىهاى مدرسه مقاومت کنند يا به طريقى آنها را به ريشخند بگيرند.
|
|
مدرسه بايد نمونهٔ کوچکى از زندگى واقعى شاگردان باشد؛ زيرا زندگى چيزى جز مواجه شدن با مسائل و حل آنها نيست. مشکلات زندگى بايد به صورت فعاليتهاى مختلف در کلاسهاى درس مطرح شود و به وسيلهٔ خود شاگردان، ولى با راهنمايى معلمان، حل شود. اگر شاگردان انديشيدن را در مدرسه نياموزند، در کجا خواهند آموخت؟ معلم بايد محيط آموزشى و امکانات يادگيرى را آنچنان سازماندهى کند که بصورتى زنده و منطقى با زندگى شاگردان ارتباط پيدا کند؛ زيرا روشهاى نو و ابتکارى منطبق با زندگى آنها ممکن است موقعيت کلاس را جذابتر کند و رغبت و تلاش آنان را در امر يادگيرى افزايش دهد.
بسيارى از معلمان براى واقعى جلوه دادن فعاليتهاى آموزشى و جذابيت بيشتر بخشيدن به کلاسهاى درس، اقدام به تجهيز تصنعى کلاس درس مىکنند. اگرچه تجهيز فضاهاى آموزشى از ارکان انفکاکناپذير نظامهاى آموزشى پويا و مترقى است، معلمان بايد بدانند براى واقعى جلوه دادن فعاليتهاى آموزشى احتياجى به وسايل مخصوص يا تجهيز تصنعى مدارس نيست. آنان بايد کار تدريس را امرى تلقى کنند که اساس آن را توجه به انديشه و عقايد شاگردان تشکيل دهد.
معلم بايد دائماً شاگردان را در برابر مسائل مختلف قرار دهد و آنان را به تلاش ذهنى وادار کند و خود در مقابل نظريات آنان نقش يک مخالف انديشمند را بازى کند. او نبايد از اينکه ممکن است شاگردان در فرايند تفکر اشتباه کنند بيم داشته باشد؛ زيرا هر جا تفکر جريان داشته باشد، احتمال خطا نيز وجود دارد. معلمان بايد موقعيت آموزشى را آنچنان فراهم کنند که شاگردان خود را در فعاليتهاى آموزشى سهيم و دخيل بدانند. در چنين وضعيتى است که ادامه جريان تفکر در محيط مدرسه امکانپذير مىشود و شاگردان احساس لياقت و شايستگى خواهند کرد. |
|
|
|
علت شکست و ناکامی معلمان در مقابل نوآوریهای آموزشی |
|
علت شکست و ناکامى اکثر معلمان در مقابل نوآورىهاى آموزشي، بويژه روشهاى پرورش تفکر، باورهاى غلط و از پيشساختهٔ آنان است که بر اثر تکرار، در طول سالهاى متمادي، در آنان تثبيت شده است؛ مثلاً اکثر معلمان به جاى اينکه روش آموختن و انديشيدن را به شاگردان بياموزند، آنان را در مقابل دانستهها و واقعيتهاى علمى قرار مىدهند. به عقيدهٔ برونر، مهم نيست که فراگير چه مىآموزد، بلکه مهم اين است که چگونه مىآموزد. چگونه آموختن با انتقال اطلاعات و حفظ و تکرار آنها حاصل نخواهد شد. اگر شرايط يادگيرى فراهم شود، شاگردان خود به يادگيرى خواهند پرداخت. |
|
تفکر و انديشه نيز مستلزم تحقق شرايطى است. تنها با گفتن فکر کنيد تفکر حاصل نخواهد شد. افراد جز در حالتى که با مسألهاى روبهرو مىشوند به فکر کردن نمىپردازند. اما تنها وجود مسأله کافى نيست. مسأله بايد به گونهاى مطرح شود که فرد، علاقهمند به حل کردنش باشد. معلم بايد عشق به انديشيدن را در شاگردان تقويت کند و شيوه انديشيدن را به آنان بياموزد. واقعيت اين است که اکثر معلمان از درگير شدن فکرى با شاگردان ترس دارند. آنان کلاسهاى آرام و ساکت را براى تدريس و کسب تجربه، مطلوبتر تصور مىکنند، در حاليکه اگر در فعاليتهاى آموزشى مسألهاى وجود نداشته باشد و پيچيدگى يا مشکل خاصى در جريان عادى تجربه ظاهر نشود، شاگردان فرصتى براى شرکت در فعاليتهاى فکرى پيدا نخواهند کرد. |
|
برخى از معلمان معتقدند که بررسى مسائل مهم از قدرت فهم کودکان، نوجوانان و جوانان خارج است و آنان نمىتوانند به چنين امر مهمى مبادرت ورزند. چنين تصورى اصولاً پايه علمى و منطقى ندارد؛ زيرا اين دسته از معلمان، کودکان و نوجوانان و جوانان را با سالمندان مقايسه مىکنند. نيازى نيست که کودکان مثل بزرگسالان بينديشند يا مسائلى را که با فهم و انديشهٔ سالمندان تناسب دارد درک کنند. آنان در حد خود مىتوانند انديشمندان خوبى باشند.
گروهى نيز بر اين باورند که چون تفکر نمىتواند در خلأ و بدون کسب اطلاعات جريان پيدا کند، بنابراين بايد حقايق را در اختيار شاگردان قرار داد تا بعداً آنها را در جريان تفکر به کار گيرند. بايد توجه داشت که اصولاً بحث اين نيست که کسب حقايق بدون تفکر يا تفکر جداى از حقايق امکانپذير است يا نه، بلکه سخن در اين است که چگونه مىتوان حقايق را در فرايند تفکر به بهترين وجه مطرح کرد. اگر قرار است که انسان عاقلانه زندگى کند و اين انسان عاقل را معلم در مدرسه تربيت کند، فعاليتهايى که در مدرسه حاکم است بايد تجارب يادگيرى را از طريق نظم فکرى در اختيار او قرار دهد. در فرايند نظم انديشه است که فهم گسترش مىيابد و انسان احساس مفيد بودن مىکند. |
پاسخ : نقش معلم و مدرسه در پرورش تفکر
يکى از مهمترين وظايف معلم بايد بازسازى انديشهٔ شاگرد باشد. او بايد قادر باشد که در روند فعاليتها، باورها و اطلاعات گذشته و مورد قبول شاگردان را مورد سؤال قرار دهد. شاگردان بايد در جريان تعليم و تربيت شهامت لازم را کسب کنند و استعداد خود را رشد دهند تا بتوانند در برخورد با امرى تازه، در باورها و اطلاعات خود تجديد نظر کنند و آنها را دوباره بسازند تا از اين راه وجود خود را بعنوان يک فرد تربيتشده تثبيت کنند. البته اين برخورد و تضاد فقط شرط لازم است، ولى کافى نيست.
|
|
ممکن است معلمان و گاهى روشنفکران جامعه اين تصور غلط را که رشد مستلزم پذيرش هر عقيدهٔ تازه يا مورد قبول عامه است، در ذهن خود بپرورانند، در حالى که معلم خوب بايد به عقايد مختلف به عنوان آنچه قابل بررسى است نگاه کند و همان گونه که افراد را محترم مىشمارد، به باورهايشان نيز احترام بگذارد، ولى هرگز نبايد عقيدهاى را تنها به اين دليل که نو است، چشم و گوش بسته بپذيرد. |
|
گاهى ممکن است شاگرد بپذيرد که عقيدهٔ معلم بر عقيدهٔ او برترى دارد، ولى از لحاظ عاطفى دچار اشکال شود. در اين صورت، اگر او تحتفشار قرار نگيرد، ممکن است بتدريج شخصيت جديدى براى خود کسب کند، اما اگر براى قبول باور تازه تحتفشار قرار گيرد، ممکن است حالت دفاعى به خود گرفته، براى اثبات عقايد خود به توجيه بپردازد يا ممکن است عقيدهٔ جديد را بدون دليل و برخلاف ميل باطنى خويش بپذيرد و در کلاس، حتى از آن حمايت کند.
|
|
هرگاه باورى جدا از تفکر و شناخت تشکيل شود، و در شرايط تازه ناکافى بودنش آشکار گردد، فرد در جريان رشد شخصى دچار شکست مىشود و اين امر براى او بسيار اسفناک خواهد بود. در افراد کمرشد، چنين وضعى موجب خودکمبينى و متکى بودن به ديگران خواهد شد. |
|
ايجاد حس اعتماد نيز از عواملى است که در ايجاد شرايط تفکر بايد مورد توجه ويژهٔ معلم قرار گيرد. معلم بايد شرايط آموزشى را به گونهاى ترتيب دهد که شاگردان مطمئن شوند که اختلافنظر آنان با معلم مشکلاتى را در پى نخواهد داشت. همهٔ معلمان مىدانند که اگر احساس طرد شدن در شاگرد بوجود آيد، او از مشارکت در فعاليتها کنارهگيرى خواهد کرد و بنابراين، به هيچوجه نبايد بدون دليل و بصورت غيرمنطقى انديشههاى شاگردان را طرد کند؛ زيرا طرد غيرمنطقى نظرهاى شاگردان در واقع طرد خود آنها است. در جايى که اعتماد وجود نداشته باشد، ممکن است شاگردان شرکت در فعاليت فکرى را جدى نگيرند. نوع طرح پرسش و انتظاراتى که معلم از پاسخ به يک پرسش دارد، در فرايند پرورش تفکر بسيار مهم است. در فعاليتهاى آموزشي، معلمان غالباً بيش از حد به خود سؤال توجه مىکنند و نتايج تربيتى حاصل از آن را از نظر دور مىدارند. دقت در طرح سؤال اهميت دارد، اما وقتى هدف پرورش فکر باشد، پاسخها را بايد وسيلهاى براى نيل به اين هدف تلقى کرد.
در اين صورت است که پاسخ صحيح و غلط شاگرد براى معلم ارزش يکسانى خواهد داشت؛ زيرا هر دو پاسخ او را به تفکر وادار مىکند. معلمى که در جريان تجربهٔ فکري، خود را راهنما و مشاور تلقى مىکند، نبايد بطور دلخواه پاسخى را رد کند يا بطور سطحى بپذيرد. او بايد تا آنجا که ممکن است روابط انسانى حاکم بر مدرسه را بر اساس اعتماد بنا کند. البته ايجاد چنين شرايطى براى انديشيدن کار آسانى نخواهد بود، همچنان که تشويق ديگران به ادامهٔ تفکر در موقعيتى که رغبتى براى حل مسأله وجود ندارد، آسان نيست؛ به عبارت ديگر، ايجاد شرايط مطلوب براى انديشيدن همراه با حس اعتماد، مهمتر و مشکلتر از انتقال و آموزش حقايق معين در فرايند آموزش و پرورش است. |
|
|
اکثر مربيان و معلمان واکنشهاى اسفانگيز و چه بسا اجتنابناپذير شاگردان را بر ضد مدارس و کلاسهاى درس، نتيجهٔ عدم علاقه و مهارت آنان مىدانند و آن را بزرگترين مانع فرايند آموزش تصور مىکنند، در حالى که رشد استعداد و پرورش تفکر در اين نکته نهفته است که آنان مسائل و تجربيات واقعى زندگى شاگردان را که وسيلهاى براى کار تدريس و پرورش تفکر است فراموش کردهاند و با وادار کردن شاگرد به حفظ و تکرارهاى نامفهوم و بىهدف هرگونه انرژى و رغبت را در آنان از ميان بردهاند. کلاسها به قدرى بىروحند که فرار از آنها به منظور کشف انگيزه- که عامل اساسى در ايجاد شرايط مساعد يادگيرى است- ضرورى به نظر مىرسد. براستى چرا شاگردان از کلاس درس بيزارند؟ آيا کلاس درس نمىتواند همچون محيط واقعى زندگى براى آنان جالب توجه باشد؟ |
|
عدهاى از مربيان و معلمان معتقدند که مىخواهند با فعاليتهاى بىروح و تکرارهاى بىمعنى شاگردان را براى زندگى آماده کنند! راستى زندگى کجاست؟! |
|
حقيقت امر اين است که زندگى جايى است که افراد در آنجا به تلاش و انديشه مىپردازند؛ بنابر اين، کلاس و محيط مدرسه جزء زندگى شاگرد است و هيچ نيازى نيست که براى جستجوى زندگي، کلاس و مدرسه را ترک کنيم. معلم نبايد دورهاى از بهترين دوران زندگى شاگرد را با فعاليتهاى غلط خود و با تصورى واهى تباه کند و جلو فعاليت و رشد انديشه او را با رفتار خشک و تکرارى خود مسدود نمايد. |
|
آيا تحميل نظر خود به کودکان و يک مرحله از زندگى شاگردان را فداى مرحله بعدى نمودن، آماده کردن شاگردان براى زندگى آينده است؟ اگر روزى شاگردان و معلمان از رسانههاى گروهى بشنوند که فردا مدرسه تعطيل است چه واکنشى نشان خواهند داد؟ لابد خواهيم گفت که خوشحال خواهند شد. آيا محيطى که بستن و تعطيل کردن آن براى معلم و شاگرد خوشحالکننده باشد، جاى تعليم و تربيت است؟ آيا لازم نيست در نگرشهاى خود تجديد نظر کنيم؟ آيا مدارس ما به زندان با اعمال شاقه تبديل نشدهاند؟ کودکان را در پشت نيمکتهاى نامناسب زندانى کردن و هرگونه فعاليت و تلاش فطرى و طبيعى را از آنان گرفتن و نظرها و خواستهاى خود را به آنان تحميل کردن مفهومى جز اين مىتواند داشته باشد؟ |
|
مدارس ما در اين برهه از زمان به آنچه بيش از همه توجه دارند، تعداد قبولى است. مدرسه و معلمى مورد تشويق قرار مىگيرد که تعداد قبول شدههاى آنها بيشتر باشد! |
|
آيا اين توجه فعاليتهاى آموزشى کورکورانه را در پى نخواهد داشت؟ نظام آموزشى ما همچون سوداگران اقتصادى به محصول نگاه مىکند و به فرايند فعاليتها چندان توجهى ندارد. آنچه در نظام آموزشى مهم است تعداد قبولى نيست، بلکه شرايط و موقعيت آموزشى است که معلم و شاگردان در آن به فعاليت اشتغال دارند. |
|
بياييم بيش از اين، شاگردان خود را دچار سوءهاضمهٔ علمي نکنيم و با برنامههاى فشرده و تکرارى فرصت انديشيدن را از آنان نگيريم. بياييم فضاى فيزيکي، عاطفى و علمى مدرسه را براى رشد علمي، اجتماعى و عاطفى کودکان خود مطلوب کنيم، به جاى تحقير و تنبيه به آنان شخصيت بدهيم و در کنار خانوادهها و با همکارى و هميارى آنان، چگونه آموختن، چگونه انديشيدن و چگونه زندگى کردن را به شاگردان خود بياموزيم. بياييم در فرايند تدريس، به رشد همهجانبهٔ آنان، يعنى رشد جسمي، عاطفي، اجتماعي، سياسي، اخلاقى و دينى آنان توجه داشته باشيم و مفاهيم علمى را بر اساس درک و شعور آنان ارائه دهيم و سرانجام، بياييم در محيطهاى آموزشى به شاگردان، به جاى تنفر از مدرسه و معلم، علاقه و ايمان به حرکت و پويايي، رشد و تعالى و نشاط زندگى را آموزش دهيم.
منبع : vista.ir/content/13545/%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%88-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1%28%DB%B2%29/
|