پاسخ : فرق است________________
من پیر شدم دیر رسیدی خبری نیست
مانند من آسیمه سرو دربه دری نیست
بسیار برای تو نوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار تبر بر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست
پاسخ : فرق است________________
چای تلخ
چقدر این قفس تنگ است من تاب تنگنا ندارم
دیر آمدی غریبه
دیر آمدی غریبه،کمی حسرت بود،
نگه داشته بودم تا باهم بخوریم،
دیر آمدی، دیر،
من که تنها بودم از گلویم پایین نمیرفت،
آنقدر دیر آمدی که حسرتها را بر دلت گذاشتم،
دیر آمدی غریبه،
کمی لبخند تازه برایت، آن گوشه گذاشته بودم،
آنقدر دیر آمدی که از دهان افتاد،
دیر آمدی غریبه،
آنقدر دیر آمدی که اشکهایم خشکید،
نگاهم یخ بست،
دلم زمستانی شد،
دیر آمدی غریبه،
مدتهاست که امیدهایم در ته دلم ماند و بوی نا گرفت،
حالا دیگر نه تو را آرزو میکنم،
نه بهار را،
و نه عاشقانه های زیر باران را،
دیر آمدی غریبه،
دلم گرفت،
دلم تنها ماند،
دلم، مرد...
http://tangnaa.blogfa.com
پاسخ : فرق است________________
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
دکتر علی شریعتی
پاسخ : فرق است________________
پاسخ : فرق است________________