یادی از سهراب سپهری در استانه زادروز وی
سهراب سپهری و شعر
پانزدهم مهرماه زادروز سهراب سپهری است؛ شاعری که در دوران پرالتهاب دهه 40 که شاعران بسیاری به سرودن شعرهای سیاسی مشغول بودند، اعتنایی به سیاست نداشت و همین موضوع زمینه انتقادهای بسیار به او شد.
سهراب سپهری در میان عامه مردم یکی از محبوبترین شاعران نیمایی است. اقبال مردمی اما الزاما همیشه به معنای تأیید دیگر شاعران و منتقدان نیست. دست کم درباره سهراب سپهری انتقادهای تند کسانی همچون رضا براهنی، مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو نشان میدهد که محبوبیت این شاعر در میان مردم منجر به علاقهمندی دیگر شاعران به آثار او نبوده است. البته فروغ فرخزاد، سیروس شمیسا و شمس لنگرودی نظر دیگری داشته و قدرت شاعری سهراب را ستودهاند.
سپهری نیز خود در نامهای درباره انتقادهایی که به او شده، مینویسد: «من میدانستم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر ماندهام که از روشنی حرف بزنم.»
رضا براهنی: ما باید شاعر این دنیای آشفته باشیم
رضا براهنی در انتقاد از دنیای شعری سهراب سپهری میگوید: «ما باید شاعر این دنیای آشفته بههمریخته باشیم. پشت کردن به این دنیا کار درستی نیست و متأسفانه سپهری به این دنیای آشفته پشت کرده است. در یکی از شعرهایش به نام «مسافر»، سپهری از «بادهای همواره» خواسته است که «حضورِ هیچِ ملایم» را به او نشان بدهند. ولی این جهان آنچنان به خباثت آلوده است که هرگز نمیتوان حضور هیچِ ملایم را به سپهری نشان داد... موقعی که جهان بدل به چیزی خفقانآور شده است و دو سوم دنیا گرسنه است و ملتی سادهلوح جهانی را به مسلسل بسته است، هیچِ ملایم به چه درد من و امثال من میخورد؟»
اختلاف شاملو و سپهری در تعریف شعر
احمد شاملو هم معتقد است، تعریفش از شعر با تعریف سهراب از این مقوله متفاوت است: «باید فرصتی پیدا کنم یک بار دیگر شعرهایش را بخوانم، شاید نظرم درباره کارهایش تغییر پیدا کند. یعنی شاید بازخوانیاش بتواند آن عرفانی را که در شرایط اجتماعی سالهای پس از کودتای 32 در نظرم نامربوط جلوه میکرد، امروز به صورتی توجیه کند. سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که: «آب را گل نکنید!» تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم... آن شعرها گاهی بیش از حد زیباست، فوقالعاده است... دست کم برای من فقط زیبایی کافی نیست؛ چه کنم؟ اختلاف ما در موضوع کاربرد شعر است. شاید گناه از من است که ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی؛ یعنی بیدارکننده باشد نه خوابآور.»
فروغ فرخزاد: سپهری با همه فرق دارد
اما فروغ فرخزاد که از دوستان سهراب سپهری هم بوده است، نظر متفاوتی دارد: «سپهری از بخش آخر کتاب «آوار آفتاب» شروع میشود و به شکل خیلی تازه و مسحورکنندهای هم شروع میشود و همینطور ادامه دارد و پیش میرود. سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالبترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمیکند. او از انسان و زندگی حرف میزند و به همین دلیل وسیع است. در زمینه وزن راه خودش را پیدا کرده. اگر تمام نیروهایش را فقط صرف شعر میکرد، آنوقت میدیدید که به کجا خواهد رسید.»
مهدی اخوان ثالث: نقاشیهای سهراب از شعرهایش بهتر بود
مهدی اخوان ثالث معتقد است، نقاشیهای سهراب از شعرهایش بهتر است و میگوید: «از کارهای سهراب سپهری در این هشت کتاب چهار پنج شعر بدک نیست، بسیار نازکانه و لطیف است و به نظر من از بسیاری جهات تحت تأثیر شعرهای اخیر فروغ فرخزاد. او در ابتدا همه نوآوریها و اسلوببازیها را آزمود. این اواخر که راهش را پیدا کرد، متأسفانه اجل مهلتش نداد که بیشتر کار کند. ولی سهراب سپهری مرد نجیب و محجوبی بود و نقاش بسیار خوبی...
فقط این چند شعر اخیرش است که میتواند پیامی را به خوانندهاش ابلاغ کند، چون یکی از هدفهای شعر ابلاغ پیام است... او در اشعار قبلیاش بیهوده به این طرف و آن طرف میگشت و میخواست کاری را انجام بدهد که دیگران انجام نداده بودند. ولی همانطور که قبلا گفتم، نجیب بود و چون برای کارش اصالتی قائل بود، دوباره بر سر جای اولش سادگی برگشت و کوشید تا در این اشعار آخرینش به مردم نزدیک بشود. او جستوجوگر سرگردانی بود که نقاشیهایش را به مراتب بهتر از شعرهایش ارائه میداد. او شاید در جستوجوی راهی برای ارتباط با مردم بود و توانست که آن را در این چند شعر آخرش پیدا کند.»
سپهری: فاجعه آن طرف سکه بود
سهراب سپهری نیز که حتما انتقادهای دیگران را به بیاعتناییاش به سیاست شنیده است، خود در نامهای شاید در پاسخ به این انتقادها نوشته است: «وجود گرسنگی، شقایق را شدیدتر میکند... وقتی که پدرم مرد، نوشتم: پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود، وگرنه من میدانستم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر ماندهام که از روشنی حرف بزنم... ولی نخواهید که این آگاهی خودش را عریان نشان دهد... من هزارها گرسنه در خاک هند دیدهام و هیچوقت از گرسنگی حرف نزدهام، نه هیچوقت. ولی هر وقت رفتهام از گلی حرف بزنم، دهانم گس شده است.»
محمدرضا شفیعی کدکنی: سبکی که بلای جان سهراب شد
محمدرضا شفیعی کدکنی با اعتقاد به نبود ساخت شعری در آثار سهراب، از این موضوع انتقاد میکند: «شعر او در کل زنجیرهای است از مصراعهای مستقل که عامل وزن، بدون قافیه آنها را به هم پیوند میدهد و به ندرت دارای ساخت شعری (Structure) است... به همین مناسبت دورترین کس است از نیما و اخوان و شاملو... و به نظرم میتوان گفت نوعی شعر سبک هندی جدید است که مجازهای زبانی بیشترین سهم را در ایجاد آن دارند... سپهری تمام عمرش بیش از آنکه صرف شعر گفتن شود، صرف کوشیدن در راه رسیدن به سبک شعری شد و با «صدای پای آب» به سبک شعری موفقی رسید و همان سبک در «ما هیچ ما نگاه» بلای جان او شد و مشتش را در برابر خواننده هوشیار باز کرد...»
سیروس شمیسا: عظمت سپهری بیشتر آشکار میشود
سیروس شمیسا هم که نظر تعدادی از شاعران برجسته را درباره سهراب سپهری در کتاب «راهنمای ادبیات معاصر» گرد آورده، خود درباره این شاعر مینویسد: «سپهری همانقدر که در میان مردم و ادبدوستان شیفتگان بیشتری یافت، در نزد برخی از شاعران طرد شد و آنان عمدتا بنا بر دو محور یکی اینکه شعرهای او مردمی و سیاسی نیست و دیگر اینکه ساختار ندارد، او را رد کردند و به نظر من این ردیهها مبنای علمی درستی ندارند و باید آنها را از باب منافسات شاعران همعصر محسوب داشت.
سپهری یکی از بزرگترین شاعران معاصر است و هرچه زمان بیشتر میگذرد، عظمت او (و فروغ) بیشتر آشکار میشود و برعکس از اهمیت شاعران ایدئولوژیک کاسته میشود. به نظر بسیاری از دوستداران شعر، سپهری هم به لحاظ زبان و ساخت و هم به لحاظ بینش و محتوا، یک سر و گردن از دیگران فراتر رفته است. او در هر دو جنبه فلسفی هستیشناسی و معرفتشناسی به اوجهایی دست یافته است که برای معاصران او دست نداده است... به نظر میرسد که شهرت و محبوبیت سپهری در میان مردم برای آن دسته از ادیبانی که این توفیق را منوط به شعر سیاسی و اجتماعی میدانستند، پدیدهای غیرقابل هضم بوده است و لذا هر یک با طرح مسألهای به ظاهر موجه و علمی شگفتی خود را اظهار کردهاند.»
شمس لنگرودی: قدرت مسحورکننده و خلق آثار نیرومند
شمس لنگرودی نیز معتقد است، سهراب سپهری توانسته است علیرغم همه انتقادهای غیرهنری با ایستادگی، صبر و هوشیاری به قله شعر نو دست یابد: «در جامعهای که نقد هنر بستگی مستقیم به ناتوانی و تواناییهای غیرهنری خالق اثر هنری دارد، لازمه ایستادگی و دوام در برابر تخطئهها و تنگنظریها و بیاعتناییها، فقط خلق آثاری نیرومند است، و سپهری از چنین قدرت مسحورکنندهای برخوردار بود.
او با استعدادی ژرف و شناخت و اعتماد به نفس فراوان، در سایه تلاشی طاقتفرسا و دقتی حوصلهسوز، در توفان انواع توطئهها و دیگر ابتلائات فرهنگی جوامع استبدادی، با صبر و هوشیاری کافی کار کرد، قدم به قدم پیش آمد، تا نیمه اول دهه 40 که با انتشار آثاری چون «صدای پای آب» و «مسافرم و «حجم سبز» به قله شعر نو دست یافت.»
«زندگی خوابها»، «آوار آفتاب»، «صدای پای آب»، «شرق اندوه»، «حجم سبز»، «ما هیچ، ما نگاه»، «در کنار چمن» و «هشت کتاب» از آثار این شاعرند.
پاسخ : یادی از سهراب سپهری در استانه زادروز وی
سهراب سپهری و نقاشی
سهراب سپهری وقت نقاشی شعر میگفت و حالا همه او را با شعرهایش میشناسند؛ اتفاقی که باعث شد وجه هنری این شاعر در زمینهی نقاشی پس از گذشت سالها، برای بسیاری ناشناخته باقی بماند.
پس از 40 سال که از فعالیت او در حوزهی نقاشی میگذرد، هنوز هم آثار او در معتبرترین نمایشگاههای هنری به نمایش در میآیند و با قیمتهای بالا به فروش میرسند. سبک نقاشی او که وامدار طبع شاعرانگی و لطیفش بوده است در میان هنرمندان مورد توجه قرار میگیرد و باعث میشود بسیاری از علاقهمندان به این هنر برای به دست آوردن تابلوهای او سر و دست بشکنند.
سپهری دورهی ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش، شهر کاشان گذراند و تحت تاثیر پدرش که دستی در این هنر داشت، به نقاشی علاقهمند شد و به گفتهی خودش این پدرش بود که او را به نقاشی عادت داد. با شروع تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای تهران شعر هم وارد زندگیاش شد. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به عنوان مدرس در هنرستان هنرهای زیبا مشغول فعالیت شد.
همه سهراب سپهری را با شعرهایش میشناسند؛ زمانی اولین مجموعههای شعر خود را منتشر کرد که موفق به دریافت نشان درجهی یک علمی از دانشکده هنرهای زیبا شده بود و چندین نمایشگاه مختلف از آثارش در تهران برگزار کرده بود. هنر نقاشی تا پایان عمر سهراب، حتی زمانی که او به شاعر معروفی تبدیل شده بود ادامه داشت و حضور در نمایشگاههای نقاشی از عمده فعالیتهای هنری او محسوب میشد.
سبک آثار سپهری متاثر از سفرهای او به کشورهای شرقی و آشنایی با فرهنگ و هنر این سرزمینها بود. بیشتر نقاشیهای سهراب مربوط به مناظری از طبیعت هستند. گذراندن دوران کودکی در کاشان و منطقهای که دارای طبیعتی چهار فصل بوده و همچنین طبع شاعرانگی سهراب در نگاه به طبیعت پیرامونش در انتخاب سوژههای نقاشی این هنرمند تاثیرگذار بوده است.
تابلوهای نقاشی سهراب همانند شهرهایش مملو از عناصر طبیعت هستند. در آثار آبسترهاش هم این عناصر حضور خود را با سبک تازهای حفظ میکنند؛ درختان به خطوط تیرهای تبدیل میشوند که طول صفحه نقاشی را میگذرند و لکههای رنگ به رنگ میان آنها یادآور گل و ماهی و سبزه است. سپهری در سفرهایش به اروپا و نیویورک، سبکهای مختلف نقاشی مدرن را تجربه و در نمایشگاههایی شرکت میکند.
سپهری با بورس تحصیلی در هنرستان هنرهای زیبای پاریس به همراه حسین زندهرودی در رشتهی لیتوگرافی مشغول به تحصیل شد، اما با قطع شدن بورساش برای ادامهی تحصیل مجبور شد شیشهی آپارتمانها را پاک کند و از برجهای چند طبقه آویزان شود. سفرهای او به کشورهای مختلف جهان و دیدن آثار نقاشان بزرگ غرب او را با تحولات عمیق این هنر آشنا میکند. تابلوهای سبک کوبیسم او در موزه هنرهای معاصر که با موضوع چهره و طبیعت بیجان نقاشی شدهاند، حاصل آشنایی او با نقاشیهای پیکاسو و سبک کوبیسم هستند.
با اینکه سهراب سپهری را بیشتر با اشعار احساسی و بدیعش میشناسند، هنوز هم تابلوهای نقاشی او در معتبرترین نمایشگاهها و حراجیهای داخل و خارج از کشور در معرض دید عموم قرار میگیرد و مورد استقبال هنرمندان و علاقهمندان به هنر نقاشی واقع میشود. در نمایشگاه «صد اثر، صد هنرمند» که امسال در گالری گلستان برگزار شد، دو تابلوی نقاشی از سهراب به نمایش درآمده بود که 200 و 250 میلیون تومان قیمتگذاری شده بودند.
همچنین در دورهای از حراج «ساتبی» لندن که با حضور معروفترین هنرمندان ایرانی و عرب برگزار شده بود، تابلویی از نقاشیهای سهراب سپهری به عنوان گرانترین اثر این حراجی و با قیمت پایهی 325 هزار دلار چکش خورده بود که نشاندهندهی اهمیت و زیبایی این اثر در بین هنرمندان حاضر در این حراجی بود.
از معروفترین تابلوهای این شاعر و نقاش میتوان به «طبیعت بیجان»، «علفها و تنه درخت»، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» و «منظره کویری» اشاره کرد.
همچنین نمایشگاههای بسیاری از آثار او برپا شد که از آنها حضور در دوسالانهی ونیز، دوسالانهی تهران، دوسالانهی سن پائولو، جشنوارهی بینالمللی نقاشی در فرانسه و نگارخانههای مختلف تهران را میتوان برشمرد.
سهراب سپهری در غروب اول اردیبهشتماه سال 1359 در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی این شاعر و نقاش است.
منابع و ماخذ:
-«راهنمای ادبیات معاصر» (شرح و تحلیل گزیده شعر نو فارسی) نوشته سیروس شمیسا (نشر میترا) .
-«تاریخ تحلیلی شعر نو» اثر شمس لنگرودی (نشر مرکز).
-ایسنا