من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژهایش مترادف “دلتنگی” نمیشود…
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!!
درد دارد….
نمایش نسخه قابل چاپ
من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژهایش مترادف “دلتنگی” نمیشود…
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!!
درد دارد….
آنقدر خـــسته ام که حاضرم ســـرم را روی تکه سنگی بگذارم وبخوابم !
اما ... به دیوار وجودت که بارهــــا بر سرم آوار شد تکیه ندهم
ما اينجا پيغام دوست داشتنمان را با دود به هم مي رسانيم من العان جنگلي را به آتش كشيدم آيا آن طرف براي تو تكه چوبي هست ؟
دلتنگی احساسی که نبودش را نشانه بی احساسی یک شخص میدانند
اما گاهی از بس دلتنگی به سراغت آمده که دیگر دوری برایت عادی میشود عادی عادی
و دیگر با دلتنگی کنار میایی
و من در این حالم دلتنگ همه و دور از همه اما باز هم به تنهایی به زندگی ادامه میدهم و همیشه سختی به خودم میدهم تا دلتنگی هایم را فراموش کنم
دلتنگی ای که فراموش شدنی نیست و تنها روز و شب روحم را میازارد.
لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود.
من اسم این لحظه ها را �همیشه� گذاشته امدلم تنگ استدلم تنگ استدلم اندازه حجم قفس تنگ استسکوت از کوچه لبریز استصدایم خیس و بارانی استنمی دانمچرا در قلب منپاییزمنو ببخش که بی خبر تو خلوتت پا میزارمطولانی است
**************************************************
مقصرش دلتنگیه ، من که گناهی ندارم