مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
کلبه
راهی خواهم ساخت
از مسیر نگاه خورشید
در انتظار آمدنت
خواهم ساخت ، کلبه ای از خاک رس
بارانی
چه نیازی به باران است ؟
تک گل باغچه ام از جنس کاکتوس
و من از جنس اهورا
زمین ترک خورده ، تنها منظره رو به پنجره ام
و درختی خشک
با کهنه پارچه ای آویزان
برای شفای اهالی روستای پشت کوه
چه نیازی به باران است ؟
نه شمعدانی در گلدان سفالی ایوانم
و نه ناودانی در گذر سقفم
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
کاکتوس
دیده ای میان مریم و سوسن و نسترن ، کاکتوس به ارمغان برده شود ؟!
پرورش آن در میان رز و گلایل و نیلوفر دیده ای ؟
خنده تمسخرآمیز اقاقیا به خارش
در حسرت دیدن خاری اش
دیده ای در بیابان ، در نزدیکی خورشید ، میان جابه جایی شن های وحشی ، سبزه ای را ؟
حایل میان سراب و سبزی
و توهم آدمی ، رفتن و نرفتن به سراغش
شاید روزی به دیدارت آمدم ، برایت کاکتوس خواهم آورد
بگذار کاکتوس تنها بماند
شاید بخت آن ، این باشد
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
نگاه
مسیر گذشته من
در حوالی خانه پدربزرگ
و روزنه ای از لابه لای شاخه های درخت خرمالو
پنجره ای چوبی ، آبی
پرده ای پر از نقش گل های وحشی
پناه دخترکی با گونه های سرخ
ناگهان
نگاهی بر یاد مانده ...
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
غریبه
جویباریست ، در شریان قلبم
سرخ
هیاهویش ، نه از تخته سنگی افتاده در مسیر
و نه از آبشاری در پی اش
فریادیست
از ناملایمتی غریبه ای به نام آشنا
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
قایم باشک
چشم هایم بسته
در انتظار قایم شدن رقیب
در قاعده بی رحمانه "قایم باشک"
دور شدنش ...
در تاریکی چشم های بسته من ؛
شتابان در جستجوی او
چه ناجوانمردانه برد بازی را ...
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
آشیانه
آشیانه ام
انبوهی از خار و خاشاک
سقفم
سایه بانی بازمانده از شالیزار
شومینه ام
اجاقی انباشته از سنگ سیاه
تاقچه ای
در منتها الیه دیوار
شرابی
بازمانده از نسل کهن
همچنان
در انتظار میهمانی گمنام ...
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
کویر
لخت
بی علف
و سروری گون
شن های بی صدا
اهنگ سکوت
و رقص ستاره ها
کویر را می گویم !
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
ده ما
کوچ کرده اند اهالی ده مان
پدر صادق هم رفت
برد دوست کودکی ام را
دیگر نزدیک است راه خانه مان
از خرابه ، میان بر می زنم
آخرین بار
دیدم
خشک می شود ، درخت گنجیشگک خانه صادق
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
قصه شاه پریون
دست های التماس من و دامن مادر
برای قصه شاه پریون
دور کرسی زمستانی گرم
زیر جاجیم مادربزرگ
آمیخته با رنگ های شتری ، قرمز مایل به خون
انگشتم فرو رفته در سوراخ جاجیم
و صدای ملایم مادر
چشم هایم خیره در روزنه کبود پستو
ناگهان ناتمام ماندن قصه ، با صدای بلند گلین باجی
هی هی !
افسوس افسوس !
از به پایان نرسیدن قصه شاه پریون
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مجموعه اشعار منوچهر عزیزی
هرج و مرج
گر نوشته هایت هرج و مرجی نیست
ریخته از خون من است
خط های دفتر شعر تو
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان