نمایش نسخه قابل چاپ
خودت را تصور کن
.
بی "او"
.
شاید بفهمی چه کشیدم
.
بی "تو"
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟
چه بگویم با تو ؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست
چه بگویم با تو ؟
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بودزیاد طول نمی کشد تا بفهمی
ورود به هر رابطه ای
نمی تواند تنهایی هایت را پر کند
دلا خو کن به تنهایی که .......
دل به این تنهایی عادت کن چون دیگر اویی نیست..
دلم بهانه ات را می گیرد ...
چقدر امشب حس می کنم نبود تو را ...
صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم
- هان مرا صدا کرد ی ؟
دلم تنگ است ...
صدایم کن ...
اااااااااااااااااااای روزگار
حس خوبیه داشتن کسی که یک نگاهشو با همه دنیا عوض نکنی
از اون بهتر اینه که بدونی یکی هست که نگاهتو با همه دنیاعوض نمیکنه[golrooz]
[tafakor]ببخشیدا،فکر نکنید خیلی بی احصاصم،نه اینطور نیست!منم گاهی اوقات حس میکنم عاشقم ولی وقتی بیشتر دقت میکنم میبینم خدا منو برای ناراحتی نیافریده بلکه منو آفریده تا از زندگی ام لذت ببرم و شاد باشم [nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand]پس سعی میکنم چیزی ناراحتم نکنه حتی اگه لازم باشه بقیه بهم بگن خشک و بی احساس.
واقعیت اینه که ما انسانیم و روح بزرگی داریم اگه اتفاقات کوچییک این دنیا این قدر رومون تاثیر بذارن که ناراحت بشیم یا به خاطر ناراحتی زیاد افسردگی بگیریم اونوقته که خودمونو کوچییک کردیم.
پس برای اینکه حس حقارت نکنم فکر کنم بهتره که عاشق این دنیای فانی و انسان های فانی نشم وگرنه من هم به فنا میرم
بي خيال است بي خيال آنكه همه خيال من است..