برای اونی که دوسش داشتم نوشتم
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
پاسخ : برای اونی که دوسش داشتم نوشتم
هیس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
صداشو در نیارین..!
هنوز هم دوستش دارم…
تقدیر را بهانه کرده اند برای نرسیدن تو به من…
باور کن که هیچ مانعی بینمان نیست…
به گمانم هنگام نگارش تقدیرمان خدا عطسه کرده است.
همین…
به صبر که اعتقاد داری؟!!
پاسخ : برای اونی که دوسش داشتم نوشتم
روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی
تکه نانی ، آبی
جمله ی کوتاهی
یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی
حبه قندی ، چائی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی ...
پاسخ : برای اونی که دوسش داشتم نوشتم
تقدیمش میکنم به کسی که خیییلی دوستش دارم
میگمــ خداحافظ
کهـ تو چشمــ تـَر کنی و بگـــی:
کجــآ؟ مگه دستــِ خودتهـ این اومدن و رفتن؟
کهـ سفت بغلمــ کنی و بــگی:
هیچ رفتــنی تو کار نیستــ
همین جـآ " به دلتـــ اشاره کنی" جاتهـ تا همیشه
آخرِ سرش محکمــ بگی: شیر فهم شد؟؟
و مَن، دل ضعفهـ بگیرم از این همه عاشقانهـ های ِ محکمت!!!