پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
تقدير الهى براى مؤمن
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
عجباً للمؤمن لايقضي اللّه عليه قضاءً إلا كان خيراً له، سرّه او ساءه. إن ابتلاه كان كفّارةً لذنبه، وإن اعطاه وأكرمه كان قد حباه.
(تحف العقول صفحه 48)
هرچه را خداوند براى مؤمن، مقدّر فرمايد، خير او است، خواه حوادثى كه او را ناراحت مىكند مثل بيمارى و خواه امورى كه او را خوشحال مىكند.
حوادث محزون كننده، كفاره گناهان و حوادث خوشحال كننده عطاياى الهى است.
اين مضمون در اشعار حافظ هم آمده «در طريقت هرچه پيش سالك آيد خير او است» لكن حافظ اين معنا را مختص به سالك دانسته ولى اين روايت، آن را درباره مطلق مؤمن بيان فرموده است.
جلسه بيست و ششم 30/8/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
دوستى و دشمنى براى خدا
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
ودّ المؤمن المؤمن فياللّه من أعظم شعب الإيمان ومن أحب فياللّه وأبغض فياللّه وأعطى فياللّه ومنع فياللّه فهو من الأصفياء.
(تحف العقول صفحه 48)
دوستى و دشمنى و بخشش و نبخشيدن (در مواردى كه عدم بخشش مطلوب است) اگر براى خدا باشد، انسان را جزء اصفياء (برگزيدگان) كه مقامى بالاتر از مؤمنين و اتقياء دارند، قرارمىدهد.
جلسه بيست و هشتم 2/9/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
خصلتهاى ايمان
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
ثلاثٌ من كنّ فيه استكمل خصال الإيمان:
الذي إذا رضي، لم يُدْخِله رضاه في باطلٍ وإذا غَضِبَ لم يخرجه الغضب من الحقّ وإذا قدر لم يتعاط ما ليس له.
(تحف العقول صفحه 43)
معناى روايت، اين نيست كه ايمان در اين سه خصلت منحصر است، بلكه مراد اين است كه در هر كس، اين سه خصلت وجود داشته باشد، حاكى از اين است كه همه خصال ايمان، در او جمع است. چون هر يك از اينها متوقّف بر مجموعهاى از صفات نيك و كاشف از آنها است.
خشنودى و محبت كسى او را به باطل نكشاند كه موجب شود به ناحق از آن شخص دفاع كند و همچنين غضب، او را به برخوردهاى غلط و خروج از حق نكشاند، و در هنگام قدرت، كارهايى را كه حق او نيست مرتكب نشود.
جلسه بيستم و يكم 17/8/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
رساندن حاجت مؤمن به صاحبان قدرت
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
أبلغوني حاجة من لايستطيع إبلاغي حاجته، فإنه من أبلغ سلطاناً حاجة من لايستطيع إبلاغها ثبت اللّه قدميه على الصراط يوم القيامة.
(تحف العقول صفحه 47)
مراد از سلطان در روايات، شخص صاحب قدرت است. يعنى هركس كه در حوزهاى، مسئول كارى است و در حد خود قدرتى دارد مثل رئيس يك اداره يا قاضى يك دادگاه يا مسئول يك نهاد و غيره. بهرحال يك فرد صاحب قدرت در هر مرتبهاى كه باشد، همه افرادى كه حاجت و كارى با او دارند دستشان به وى نمىرسد و هركس كه مىتواند حوائج و مطالب مردم را به آن مسئول برساند پيامبر چنين ثواب بزرگى را به او وعده داده است.
جلسه سى و دوم 26/10/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
اهتمام به امور مسلمين
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
من أصبح من أمتي وهمّته غيراللّه فليس من اللّه ومن لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس منهم ومن أقرّ بالذل طائعاً فليس منّا أهل البيت.
(تحف العقول صفحه 47)
هر كس كه صبح كند درحالى كه در انگيزهها و نيتهايش رضاى الهى نقش و تأثير نداشته باشد، جزء جنداللّه و عاملان للّه، محسوب نمىشود و هركس كه صبح كند و نسبت به مصالح و مفاسد مردم و جامعه مسلمين بىتفاوت باشد در زمره مسلمين واقعى، به حساب نمىآيد.
اهتمام به امور مسلمين مصاديق مختلفى دارد. مصداق اعلايش اهتمام به امور امت اسلامى و عزت و اقتدار و حكومت مسلمين است و مصداق ديگرش رسيدگى به حوائج ضعفاء و مستمندان است. هركس كه با رغبت تن به ذلت دهد از ما اهل بيت نيست. بايد دانست كه تسليم با ذلت، تنها در مقابل قدرتمندان سياسى نيست بلكه ذلت در مقابل ثروتمندان و سرمايهداران را نيز شامل مىشود. انسان نبايد براى حرص و طمع و حطام دنيوى، خود را ذليل كند. در روايتى وارد شده است كه مؤمن همه چيز را مىپذيرد جز ذلت را.
جلسه سى و يكم 21/10/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
استفاده از نعمتها
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
وجاءَهُ رجل بِلَبَن وعسل لِيَشربُهُ، فقال صلى الله عليه وآله وسلّم: شرابان يُكتَفى بأحدهما عن صاحبه لا أَشربُهُ ولا اُحرّمُه ولكنّي أتواضَعُ للّه، فانّه مَن تواضع للّه رفعهُ اللّه ومن تَكبّر وضعَهُ اللّه ومَنِ اقْتصد في معيشته رزقَهُ اللّه ومن بَذّر حرمهُ اللّه ومن أكثر ذِكْر اللّهِ آجرهُ اللّه.
(تحف العقول صفحه 46)
چون ممكن است برخى اينطور فكركنند كه عدم استفاده معصوم «عليه السلام» از بعضى نعمتها به معناى تحريم است و لذا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: من خود نمىخورم ولى تحريم هم نمىكنم، چون نمىخواهم از همه نعم حلال استفاده نمايم. و مراد از «رفعت» هم، رفعت معنوى است گرچه ممكن است رفعت ظاهرى هم باشد ولى قدر مسلم رفعت روحى و معنوى است، يعنى اگر كسى براى خدا تواضع كند، خداوند روحاً و خُلقاً او را بالا برده و مشمول كرامات خود قرار مىدهد. همچنين قدر مسلم از «وضع»، تنزّل معنوى است، گرچه ممكن است تنزّل اجتماعى و موقعيتى هم منظور باشد.
جلسه بيست و چهارم 24/8/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
حاجت خواستن از خدا
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
الحوائجُ الى اللّه وأسبابها فَاطْلُبوها الى اللّه بهم فمن أعطاكموها فخذوها عن اللّه بصبر.
(تحف العقول صفحه 48)
در اين حديث نقش اسباب و علل طبيعى در مورد حوائج انسان به طور برجستهاى مورد توجه قرار گرفته است.
كلمه «بهم» با ضمير جمع ذوىالعقول اشاره به اين دارد كه بسيارى از حوائج ما توسط انسانها برآورده مىشود. لكن در عين آن كه انسان نيازهاى خود را از اسباب طبيعى (كه اكثراً انسانها هستند) بدست مىآورد بايد در وراء آنها ذات اقدس الهى را ببيند و از او بداند.
رفتن سراغ اسباب بىتوجه به خدا، كار ناقصى است و رفتن در خانه خدا بىاعتناء به اسباب هم، كار ناقصى است، هر دو را بايد با هم جمع كرد و براى رسيدن به حوائج بايد از صبر كمك گرفت.
جلسه بيست و هفتم 1/9/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
حسن خلق
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
خياركم أحسنكم أخلاقاً، الذين يَألفون ويُؤلفون.
(تحف العقول صفحه 45)
بهترين شما، كسانى هستند كه برخوردشان با مردم، از همه بهتر است. چهرهاى گشاده دارند كه مردم رغبت مىكنند با آنان انس و الفت بگيرند.
معناى روايت، اين نيست كه اگر كسى پاىبندِ عمل به تكليف شرعى نيست ولى خوشبرخورد است بر كسى كه وظائف دينى خود را انجام مىدهد ولى گشادهرو نيست، ترجيح دارد.
بلكه مراد اين است فرد مؤمنى كه وظائف خود را انجام مىدهد و حسن خلق هم دارد بر مؤمنى كه خوش اخلاق نيست برترى دارد.
جلسه بيست و سوم 23/8/78
پاسخ : شرح حديث توسط مرجع تشيع
حيا
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم:
الحياءُ حياءان، حياءُ عقلٍ وحياء حُمْقٍ، وحياء العقل العلم وحياءُ الحُمقِ الجهل.
(تحف العقول صفحه 45)
حياءِ عقل آن است كه انسان از روى عقل احساس حياء كند، مثل حياء در هنگام ارتكاب گناه، و يا حياء در مقابل كسانى كه احترامشان لازم است و اين حياء، علم است يعنى رفتارى عالمانه مىباشد.
و حياء جهل آن است كه از پرسيدن و يادگرفتن يا از عبادتكردن و امثال آن، حياء كند (مثل كسانى كه در بعضى محيطها، از نماز خواندن، خجالت مىكشند) و اين حياء، رفتارى جاهلانه است.
جلسه بيست و دوم 18/8/78