خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
با سلام خدمت دوستان پر نشاط و پر انرژی انجمن [golrooz]
عزیزان در راستای احیای تاپیکی که قبلا ایجاد کرده بودم و مورد استقبال قرار گرفته بود و شما قبول زحمت کرده بودید ومطالب مفیدی رو در مورد مشکلات و معضلات خوابگاه ها و خانه های دانشجویی ارسال کرده بودید این تاپیک رو ایجاد کردم تا هم مطالب دوباره بازیابی بشه و علاوه بر اون خاطرات تلخ و شیرین
این دوران رو به اشتراک بگذاریم
برای هدفمندی این فعالیتمون از دوستان میخوام علاوه بر اینکه خاطرات زیباشون رو عنوان میکنند
برای جذابیت و کیفیت مطالب و خاطراتشون نکات مهم و ضروری رو هم جهت اطلاع همه دوستانی که
مخاطب این تاپیک هستند ذکر کنند
تا چنانچه عزیزانی در شُرُف تصمیم گیری برای گزینش دوران تحصیل برای خوابگاه یا خانه دانشجویی
و انتخاب همخونه هستند
با مطالعه مطالب این تاپیک بتونند تصمیم صحیحی اتخاذ کرده و توصیه های شما عزیزان
رو بعنوان تجربه ای از یک دوست مطالعه و سر لوحه کار خودشون قرار بدن
در ضمن دوستان میتونند تصاویر و رویداد هایی که به نظرشون زیبا و جالب ازخوابگاه هاشون هست
رو برامون در این تاپیک ارسال و در موردش توضیح بدن
فقط توجه داشته باشید این تاپیک به منظور اطلاع رسانی به دانشجویان و ثبت خاطرات شخصی
بمنظور آشنایی با محیط های خوابگاه ها و خانه های دانشجویی ایجاد شده
و هدف تبلیغ دانشگاه خاصی نیست [cheshmak]
در پایان از دوستان تقاضا دارم در خصوص معایب و محاسن هر دو هم توضیحاتی رو عنوان کنند [golrooz]
مثل همیشه منتظر حضور سبز شما خوبان هستم [golrooz]
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
سلام!
با تشکر از الماس پارسی عزیز بابت تاپیک جالبی که ایجاد کردن![tashvigh]
والا توی زندگی دانشجویی اینقدر اتفاقات خوب و بد و شیرین و تلخ رخ میده که واقعا یه جایی واسه تعریف کردن اینجا لازم داشت!
من خودم حدودا 2ترمی میشه که خوابگاه هستم، اتفاقات خوابگاه های دخترونه رو واقعا نمیشه دسته بندی کرد، یه عالمه روز که وقتی از دانشگاه برمی گردی می بینی صمیمی ترین دوستت و هم اتاقیت داره گریه میکنه...smilee_new2 (18)
چه روزهایی که وقتی تا نیمه شب میخوای درس بخونی می بینی تولد یکی از بچه هاست و بزن و بکوب دارن...sh_varzeshi9
توی خوابگاهی که من هستم کمتر دختری هست که مسئله ی عشقی نداشته باشه...والا من با تلفن که میخوام حرف بزنم توی سوییت که نمیشه(بچه ها درس دارن خب[nishkhand]) پس باید بیام تو راهرو...
طبقه به طبقه میرم تا یه جای خلوت پیدا کنم و صدام به اونی که پشت خطه برسه، طبقه ی اول می بینم بععععععععله یه عاشق نشسته و دل می گیره و قلوه میدهsh_omomi51 و طبقه ی بعدی یکی داره دعوا میگیرهsmilee_new2 (29) بعدی یکی داره پشت تلفن گریه میکنه...sh_omomi37
خلاصه ماجرایی داریم ما...
فقط یه بار که داشتم تلفنی صحبت میکردم تولد یه نفر بود که صدای آهنگ کل خوابگاه رو برداشته بود...sh_omomi40
زندگی ما خوابگاهی ها با همین اتفاقات میگذره...باور میکنین اگه خوابگاه این چیزا رو نداشته باشه و همش ساکت باشه انتظار میره که باید خوشحال باشیم ولی برعکس دپرس میشیم...دنیای ما دخترا اینه...پر از شلوغی و هیجان...
این که بخوای با دوستت که عاشق شده همدردی کنی و بغلش کنی و یه آغوش باشی برای گریه هاش...sh_omomi63
این که وقتی وقت و بی وقت با عشقش دعوا میکنه و عصبانی میاد پیشت و غرغر میکنه...shgangi8
اینکه از عشقش دور شده و دلش تنگ شده...smilee_new2 (8)
اینکه بعد یه حرف زدن با عشقش میاد توی اتاق و میبینی که میخنده و تو دلت خدا رو شکر میکنی که اتفاق بدی نیفتاده...sh_omomi88
خلاصه...زندگی دانشجویی خیلی چیزا رو یاد آدم میده...
مسئولیت پذیری، تحمل شرایط سخت و درس خوندن توی یه همچین موقعیتیsh_omomi41، آشپزی های جدیدsh_omomi119 و کلی چیزای دیگه...برخلاف نظری که قبلا داشتم خوابگاه واقعا حال میده!sh_omomi36
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ستاره آسمون شب
سلام!
با تشکر از الماس پارسی عزیز بابت تاپیک جالبی که ایجاد کردن!
والا توی زندگی دانشجویی اینقدر اتفاقات خوب و بد و شیرین و تلخ رخ میده که واقعا یه جایی واسه تعریف کردن اینجا لازم داشت!
من خودم حدودا 2ترمی میشه که خوابگاه هستم، اتفاقات خوابگاه های دخترونه رو واقعا نمیشه دسته بندی کرد، یه عالمه روز که وقتی از دانشگاه برمی گردی می بینی صمیمی ترین دوستت و هم اتاقیت داره گریه میکنه...
چه روزهایی که وقتی تا نیمه شب میخوای درس بخونی می بینی تولد یکی از بچه هاست و بزن و بکوب دارن...
توی خوابگاهی که من هستم کمتر دختری هست که مسئله ی عشقی نداشته باشه...والا من با تلفن که میخوام حرف بزنم توی سوییت که نمیشه(بچه ها درس دارن خب) پس باید بیام تو راهرو...
طبقه به طبقه میرم تا یه جای خلوت پیدا کنم و صدام به اونی که پشت خطه برسه، طبقه ی اول می بینم بععععععععله یه عاشق نشسته و دل می گیره و قلوه میده و طبقه ی بعدی یکی داره دعوا میگیره بعدی یکی داره پشت تلفن گریه میکنه...
خلاصه ماجرایی داریم ما...
فقط یه بار که داشتم تلفنی صحبت میکردم تولد یه نفر بود که صدای آهنگ کل خوابگاه رو برداشته بود...
زندگی ما خوابگاهی ها با همین اتفاقات میگذره...باور میکنین اگه خوابگاه این چیزا رو نداشته باشه و همش ساکت باشه انتظار میره که باید خوشحال باشیم ولی برعکس دپرس میشیم...دنیای ما دخترا اینه...پر از شلوغی و هیجان...
این که بخوای با دوستت که عاشق شده همدردی کنی و بغلش کنی و یه آغوش باشی برای گریه هاش...
این که وقتی وقت و بی وقت با عشقش دعوا میکنه و عصبانی میاد پیشت و غرغر میکنه...
اینکه از عشقش دور شده و دلش تنگ شده...
اینکه بعد یه حرف زدن با عشقش میاد توی اتاق و میبینی که میخنده و تو دلت خدا رو شکر میکنی که اتفاق بدی نیفتاده...
خلاصه...زندگی دانشجویی خیلی چیزا رو یاد آدم میده...
مسئولیت پذیری، تحمل شرایط سخت و درس خوندن توی یه همچین موقعیتی، آشپزی های جدید و کلی چیزای دیگه...برخلاف نظری که قبلا داشتم خوابگاه واقعا حال میده!
بله دوست عزیز
درسته من هنوز تجربش نکردم اما کاملا باهات موافقم[cheshmak]
مخصوصا غذاهای متفاوت که هنر هرکدوم از پچه هاس[sootzadan]...گاهی هم ممکنه به خاطر این غذا های" من درآوردی" کارت به بیمارستان هم کشیده بشه[nishkhand]
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
سلام به همه دوستان و تشکر از خانم الماس پارسی برای ایجاد مجدد تاپیک
من قبلا قسمتی از خاطراتم را اینجا به صورت مصور گداشته بودم ولی متاسفانه...
قصد ندارم دوباره او حرفها را بازگو کنم.
خانم ستاره آسمون شب از ماجراهای عشقی گفتن. من کامل میکنم[nishkhand]
تقریبا واکنش همه دخترا برای عاشق شدن و دعوا و شکست عشقی یکسانه. ولی پسرا یکم متفاوت از هم عمل میکنن[nadidan]
ما یک دوستی داشتیم تو ماجرای عشقش شکست خودره بود. شبا میومد چراغ را خاموش میکرد و تا صبح اهنگهای غمگین مصرف میکرد[khande][khande][khande]
من هم اوایل درکش میکردیم ولی دیگه قبل تحمل نبود. تصمیم گرقتیم از این وضع بیاریمش بیرون. با روشهایی که بلد بودیم.[nishkhand][cheshmak]
یکی دیگه از دوستامون این شرایط براش پیش اومده بود ولی نرمال بود. از اون طرف خبر میومد که دختره تو خوابگاه دپرس شده.
کلا این ماجراها قسمتی از زندگی خوابگاهی هست. من هیچ نظری در مورش نمیتونم بدم.
نکته اخلاقی خاصی هم نداره
یکی از مهمترین مشکلاتی که توی خوابگاه پیش میاد مشکل دمپایی هست. همیشه کمتر از تعدادی هست که باید باشد.[nishkhand]
به رنگ دمپایی ها دقت کنید
http://uc-njavan.ir/images/qxdh4675n88stx6pfk6q.jpg
و اما نکته اخلاقی:
کلا هر دانشجویی (سوسول،پولدار و ساده و فشن و...) میره خوابگاه خاکی میشه و وقتی از خوابگاه میاد بیرون زیرخاکی میشه
زیاد حساس نباشید
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
سلام مجدد
قبلا در مورد مواردی چون تفریح در خوابگاه، جام حهانی در خوابگاه و ماجراهای عشقی و وضعیت عمومی ترین پوشاک(دمپایی) در خواب صحبت کردیم و دوستان هم نکات جالبی را اشاره کردند.
اینبار میخواهیم در مورد آشپزی در خوابگاه و حاشیه های اون صحبت کنیم.
یاد او حرف آقای سامان گلریز(آشپز برنامه بهونه) افتادم که گفت: امروز میخوام یک ساندویچ با گوشت بوقلمون را اموزش بدم که نیازی به فر و اجاق مخصوص نداره و دانشجوها روی همون شعله کوچک هم میتوانند درست کنند.
معمولا دانشجوها در ترم های 1 و 2 غدای سنگین مصرف نمیکنند. آشپزی بلد نیستند یا حوصله ندارند. املت و نیمرو اعیانی ترین غدای دانشجوی ترم 1 هست
http://www.uc-njavan.ir/images/oggcdxpglilmxbonlpe2.jpg
ما وقتی ترم 2 بودیم شروع به آشپزی تو خوابگاه کردیم و انصافا غذاهامون تک بود.انواع پلو و خورشت و ماکارونی و سالاد و ... داشتیم. تعدادی از دوستان مهمان همیشگی بودند.[nishkhand]
یادمه یکی از دوستان برای اینکه مهمان زیاد نشه، پشت در نوشته بود: از نور چشمان بعد از شام پذیرایی خواهد شد. البته اینکار فقط شوخی بود
از همه این مطالب گذشته:
پختن غدا در خوابگاه ظرف تمیز می طلبد[sootzadan]
http://www.uc-njavan.ir/images/nz7fttglw35uqym112cb.jpg
بعد از اینکه ظروف تمیز شسته شدن(!!!) مراحل پخت به صورت معمولا دسته جمعی ادامه پیدا میکند.
http://www.uc-njavan.ir/images/15dvjbahke7rvnb47als.jpg
انواع غداهایی که تو عمرتون ندیدین ممکنه ببینید.
البته همیشه به این آسونی نبوده. همیشه شعله گاز کن بوده و باید منتظر بمونید
ما که از ترم 3 به بعد همیشه خودمون آشپری میکردیم. غدای دانشگاه یا کم بوده یا کیفیتش ...
بگذریم
پی نوشت: این تصاویر تزیینی هستند و مانند تصاویر قبلی عکس شخصی نیست
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
با سلام مجدد
شاید آن روز که سهراب نوشت
"تا شقایق هست زندگی باید کرد"
خبر از دل پردرد گل یلس نداشت
باید اینگونه نوشت:
"چه شقایق باشی
چه گل پیچک و یاس
زندگی اجبار است"
این اولین شعری بود که روی در و دیوار و تخت و کمد خوابگاه خوندم.
معمولا در سالهای قبل از این حرکتها زیاد بود و چون فیس بوک و شبکه های اجتماعی نا شناخته بود دانشجوها شعر و خاطرات و استاتوسهاشون را روی در و دیوار و ... مینوشتند.
لایک نمیخورد ولی کامنتاش زیاد بودن.
[golrooz]
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
با تشکر از مهندس آزماینده که مطالبشون همراه با عکس بود چون منم الان عکس ندارم البته بیشتر خاطرات ما فیلم هست که ....[nishkhand]
مهمترین مسئله در ترم های یک و دو تقسیم وظایف و تغییر ترکیب بچه ها هست.اول همه ادعای نظم و مرام و معرفت میکنند به 100 روز نمیکشه ایرادا و تفاوتای فرهنگی همه دیده میشه ...یع دعوایی و جر و بحثی صورت میگیره که دیگه تمااام...همه چی بعدش درست میشه چون تمام حرفایی که پشت سر هم میگفتن رو رودر رو میگن :))
از همه مهمتر آشپزی هست...اینکه اقا محسن گفتن گروهی یه واقعیته ...ما 4 نفری میرفتیم تو آشپزخونه یکیمون فقط نمکدون میگرفت دستش میگفت بریزم؟:))
به جرات میشه گفت یجور سربازیه....فقط جالبه چیزایی که حرصشو میخورن اخر کار خاطراتشونه...باید با هم ساخت.باید کنار اومد.اینکه از کسی بخواید تغییر کنه و بهش فرصت ندید سخته....بعضیا واقعا شلخته ان...بعضیا مشکلی با بوی جوراب ندارن...بعضیا زیادی تمیزن....بعضیا میان خراب کن هستن [nishkhand] فقط با این میان خراب کن ها هر جور دلتون میخواد برخورد کنید ....[sootzadan]
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
زمانی که من برای اولین بار دانشجو شده بودم بهمون خوابگاه اجباری خورد
فردا شب پدر و مادر و یکی از دایی هام اومده بودن مثلا ملاقات :))
نگهبانی دم در راهشون نداده بود
ازشون شناسنامه میخواست چون نداشتن برشون گردونده بودن
این عمل سبب خیر شد
برگشتنی یه گونی متوسط خربزه ریز هم با خودشون آورده بودن به اضافه دو تا ساک خوراکی
از بیسکوییت بگیرید تا تن ماهی وکنسرو لوبیا وخرما و آجیل و ..
وقتی برگشتم بالا پیش بچه های دبیرستان مون و قضیه رو تعریف کردم یکی از بچه های شیطون وسرزبون مدرسه مون گفت بریم پایین فوتبال
گفتیم کو توپ؟
گفت حله شما بیایین
خوابگاه ما پسرونه بود و اون سال به ما تعلق گرفته بود. دور تا دور لبه حیاط رو فنس کشیده بودن اندازه 2-3 متر
هنوز تیرهای دروازه تو حیاط بود
داوودی و صادق از تو گونی خربزه ها رو یکی یکی در می آوردن و باهاشون بازی میکردیم هر جا میترکید همگی همون جا میشستیم و میخوردیم و با بعدی بازی میکردیم و ...
اون شب یادمه پاس بخش خوابگاه، نبات داغ و عرق نعنا بود که می ریخت تو شکم بچه ها
یادش بخیر
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
میگن پسرا میرن سربازی مرد میشن دخترا تو خوابگاه آشپز[cheshmak]
اینجانب سال90وارد خوابگاه شدم [eynaki]
جای شما سبز که چه گرسنگی هفته ی اول کشیدم smilee_new1 (11) از الویه وسوسیس کالباس بیرون هم متنفر بودم هفته ی اولم چون کارت دانشجوییم هنوز صادر نشده بود باید ژتون میگرفتیم منم دیر رسیده بودم همه ی ژتون ها تموم شده بودsmilee_new1 (13) این دخترا هم توی خوابگاه همش آشپزی میکردن آقا یه بو های خشمزه ای میومد[narahatishadid]جهاد کردم وبه آشپزخونه ی خوابگاه رفتم [tafakor][tafakor]میخواستم پلو عدس درست کنم عدسا رو با برنجا ریختم توی قابلمه با یک مقداری نمک وروغن میخواستم کته بشد در شو گذاشتمو رفتم اتاقsh_omomi36 تا اینکه صدای میومد از آشپز خونه غذای کیه سوخته من اولش گوش ندادم بعدش با چه سرعتی به آشپز خونه رفتم و دیدم که غذای منه که سوختهsmilee_new2 (18) اون شبو با نون پنیر سر کردم مث چن روز قبلش
جای خاطره یکی از دوستامم هست که دفعه ی اول که میخواسته ماکارانی درست کنه فکر کرده مث برنج باید خیس بزنی خلاصه که ماکارانی رو اول خیس زده بعد پخته[khandeshadid]
اینم تصویر اولین مرغی که من پختم تازه مهمونم دعوت کرده بودم اینجا مال ترم 3هست با کلی پیشرفت توی آشپزی[khanderiz][khanderiz][khanderiz]
به قول بچه ها رب سوختهبا طعم مرغ[nishkhand][nishkhand]
والبته الان به لطف هم اتاقیا ودوستان پیشرفت چشم گیری در زمینه ی آشپزی کردم انواع خورشت ها رو هم درست میکنم فقط یکم مزه ی یه چیز دیگه رو میده[khande][khande] لازانیا خشک وغیر قابل جویدن هم درست کردم
ایشالله تا آخر ترم 8 یه پا سامان گلریز میشم[dooa][dooa]
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین خوابگاه های دانشجویی + معضلات آن
تنها جایی که ظروف غذا بجای اینکه بعد از صرف غذا شسته بشه قبل از مصرف غذا شسته میشه همین خوابگاه دانشجوییه![nishkhand]