تاریخ زبان فارسی ( قسمت اول )
تاریخ زبان فارسی
قسمت اول:
دانشمندان زبان شناس برآنند که زبان های امروزی دنیا بر سه بخش است :
http://img.tebyan.net/big/1388/02/12...4310321315.jpg
نخست
- بخش یک هجایی (یک سیلابی) و این قسم زبان ها را زبان های ریشگی نامند، زیرا لغات این زبان ها تنها یک ریشه است که به اول یا آخر آن هجاهایی نیفزوده اند. زبان چینی، آنامی و سیامی را از این دسته می دانند، در زبان های ریشگی شماره ی لغت ها محدود است، چنان که گویند چینیان برای بیان فکر خود ناگریزند لغات را پس و پیش کنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ کلمه بفهمانند.
دوم - بخش زبان های ملتصق این زبان ها یک هجایی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهایی بر ریشه ی اصلی افزوده می شود ولی ریشه ی اصلی از افزودن هجاها هیچ گاه تغییر نمیکند و دست نمیخورد و هرچه بر او افزایند به آخر او الحاق می شود. مردمی که زبانشان را ملتصق خوانند اینانند :
- 1- مردم اورال و آلتایی که شاخه ای از نژاد زردپوست می باشند مانند مغولان و تاتاران و ترکان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساکنان سیبریا و دشت قبچاق
- 2 - مردم ژاپن و اهالی کره
- 3 - دراوید و باسک از مردم هند
- 4 - بومیان آمریکا
- 5 - مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم کافرْ و سیاه پوستان آفریقا
- 6 - مردم استرالیا
سوم - بخش زبان های پیوندی، در این زبان ها بر ریشه و ماده ی لغات هجاهایی افزوده می شود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلکه به آخر و اول ریشه هم - دیگر اینکه ریشه ی لغت بر اثر افزایش تغییر میکند، گویی که ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است - به خلاف زبان ملتصق که چون ریشه تغییر نمیکند هجاهایی که بر ریشه افزوده است مثل آن است که به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد.
زبان های پیوندی :
الف - زبان های سامی مانند عبری، عربی و آرامی که بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبان های فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم «قرطاجنه» که شعبه بوده اند از فنیقیان و زبان حیمری.
ب - زبان های مردم هند و اروپایی به معنی اعم: آریاییان هند - آریاییان ایران - یونانیان - ایتالیاییان - مردا سِلْت (بومیان اروپایی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساکسون و مردم اسکاندیناوی) - لِتْ و لیتوانی و سلاو (که روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالکان باشند)
http://img.tebyan.net/big/1388/02/28...1701209319.jpg
علمای زبان شناسی برآنند که زبان های بخش سوم از مراحل زبان های بخش اول و دوم در گذشته و ترقی کرده تا بدین درجه رسیده است - یعنی این زبان ها مستقلا در سیر تطور کمال یافته و به مرحله ای رسیده است که اکنون مشاهده می کنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم کرد.
ادامه دارد...
برگرفته از سبک شناسی - محمدتقی بهار
پاسخ : تاریخ زبان فارسی ( قسمت اول )
زبان مادي
قسمت دوم:
http://img.tebyan.net/big/1388/03/41...2420018193.jpg
قديم ترين يادگاري که از زندگي نياکان باستاني ما باقي است «نُسک هاي اَوسْتا» است که شامل سروده هاي ديني ، احکام مذهبي و محتوي تواريخي است که شاهنامه فردوسی نمودار آن است و مطالب تاريخي آن کتاب از «کيومرث» تا زمان «گشتاسب شاه» مي پيوندد، و پادشاهي اَپَرداتَه (پيشداديان)،کَويان (کيان) و زمانه ي هفت خدايي را با هجوم بيگانگان، مانند: اژيدهاک (ضحاک) و فراسياک تور (افراسياب) ترک تا پيدا آمدن زردتشت سپيتمان شرح مي دهد.
در اين روايات همه جا مي رساند که رشته ي ارتباط
سياسي، اجتماعي و ادبي ايران هيچ وقت نگسسته و زبان اين کشور نيز به قديم ترين زبان هاي تاريخي يا قبل از تاريخ مي پيوندد و «گاثه ي زردشت» نمونه ي کهن ترين آن زبان هاست. اما آنچه از تواريخ ايران، روم، نوشته هاي
سمگ و تواريخ ديگر مردم همسايه بر مي آيد، دوران تاريخي ايران از مردم «ماد» که يونانيان آن را مدي و به زبان دري «ماي» و «ماه» گويند برنميگذرد، و پيداست که زبان مردم ماد يا ماه زباني بوده است که با زبان دوره ي بعد از خود که زبان پادشاهان هخامنشي باشد تفاوتي نداشته، زيرا هرگاه زبان مردم ماد که بخش بزرگ ايرانيان و مهم ترين شهرنشينان آريايي آن زمان بوده اند با زبان فارسي هخامنشي تفاوتي ميداشت. هر آينه «کورش»، «داريوش» و غيره در کتيبه هاي خود که به سه زبان فارسي، آشوري و ايلامي است، زبان مادي را هم مي افزودند تا بخشي بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نبشته ها ناکام نگذارند، از اين رو مسلم است که زبان مادي خود، زبان فارسي باستاني يا نزديک بدان و لهجه اي از آن زبان بوده است و از نام پادشاهان ماد مانند «فراَ اوَرْت»، «خشِثَرْيت»، «فْروَرَتْيش»، «هُووَخشَثْرَهْ»، «آستياک – اژي دهاک»، «اَرتي سس- اَرته يس- اَرته کاس آ» به لفظ «اَرْتَ» آغاز مي شود و «اِسْپادا» که سپاد و سپاه باشد نيز يکي اين دو زبان معلوم مي گردد. «هرودوت» در جايي که از دايه ي کورش اول ياد مي کند مي گويد، نام وي «سْپاکُو» بوده، سپس آورده است که «سپاکو» به زبان مادي، سگ ماده را گويند و معلوم است که نام سگ «سپاک» بوده است و (واو) آخر اين کلمه حرف تأنيث است که هنوز هم اين حرف در واژه ي بانو و در پسرو، دادو، دخترو و کاکو به عنوان تصغير يا از روي عطوفت و رأفت باقي است، يکي از رجال آن زمان نيز (سپاکا) نام داشته است که واژه ي نرينه ي سپاکو باشد.
بعضي از دانشمندان را عقيده چنان است که گاثه ي زردشت به زبان مادي است و نيز برخي برآنند که زبان کردي که يکي از شاخه هاي زبان ايراني است از باقيمانده هاي زبان ماد است بالجمله چون تا امروز هنوز کتيبه ي سنگي يا سفالي از مردم ماد به دست نيامده است نمي توان زياده بر اين درباره ي آن زبان چيزي گفت مگر از اين پس چيزي کشف گردد و آگاهي بيشتري از اين زبان بر معلومات بشر چهره گشايد.
اوستا و زند
زبان ديگر زبان «اَوِسْتا» است.
http://img.tebyan.net/big/1388/03/16...1120210147.jpg
اوستا در اصل «اَوْپِسْتاکْ» است به معني بنيان جا افتاده و محکم، کنايه است از آيات محکمات و شريعت پابرجاي و به صيغه ي صفت مشبهه است، در «تاريخ طبري» و ديگر متقدمان از مورخان عرب «ابستاق» و «افستاق» ضبط شده است و در زبان دري «اُوسْتا - اُسْتا - وُسْت - اُسْت» به اختلاف ديده مي شود و همه جا با لفظ «زند» رديف آمده است - کاف آخر «اوپستاک» که از قبيل کاف «داناک» و «تواناک» است در زبان دري حذف مي شود و تلفظ صحيح اين کلمه بايستي «اوْپِستا» باشد ولي به تقليد شعرايي که بضرورت اين کلمه را مخفف ساخته اند ما آن لفظ را «اوْسِتْا» خوانيم.
اما لفظ زند از آزنتي «Azanti» و به معني گزارش و ترجمه است و مراد از زند کتب پهلوي است که نخستين بار کتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است و پازند مخفف «پات زند» مي باشد که با پيشاوند «پات» ترکيب يافته و به معني دوباره گزارش يا ترجمه و برگردانيدن زند است به زبان خالص دري.
پازند عبارت است از نُسک هايي که زند را به خط اوستايي و به زبان فارسي دري ترجمه کرده باشند و از اين رو متأخران خط اوستايي را خط پازند نامند و ما باز از آن صحبت خواهيم کرد.
ادامه دارد... برگرفته از سبک شناسي - محمدتقي بهار
پاسخ : تاریخ زبان فارسی ( قسمت اول )
اوستا و زند
قسمت سوم:
http://img.tebyan.net/big/1388/03/20...1411319725.jpg
قسمتی از اوستا عبارت بوده است از قصیده هایی (سرودهایی) به شعر هجایی در ستایش اورمزد و سایر خدایان اَرْیایی (امشاسپنتان) که سمت زیردستی یا مظهریت نسبت به اورمزد و خدای بزرگ یگانه داشته اند و اشاراتی داشته در بیان بنیان خلقت و وجود کیومرث و گاو نخستین «ایوداذ» و کشته شدن گاو و کیومرث به دست اهرمن و پیدا شدن نطفه ی کیومرث در زیر خاک به شکل دو گیاه که نام آن دو (مهری و مهریانی - مردی و مردانه - ملهی و ملهیانه - میشی و میشانه - به اختلاف روایات) بوده است و مورخان آن را از جنس «ریواس» دانند و ظاهرا مرادشان همان «مهر گیاه» معروف باشد. و نیز مطالبی داشته در پادشاهی هوشنگ (هوشهنگ)، طهمورث، جمشید، ضحاک (اژدهاک)، فریدون، سلم، تور، ایرج، منوچهر، کیقباد، کاوس، سیاوخش، کیخسرو، افراسیاب، لهراسب، گشتاسب، زرتشت، خانواده ی زرتشت، جمعی دیگر از وزرا و خاندان های تورانی و ایرانی و نیز اوراد، دعاها، نمازها، احکام دینی، دستورالعمل های پراکنده در آداب و اصطلاحات مذهبی و امثال این ها و پیداست که این کتاب از اثر فکر یک نفر نیست و یا قسمت هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند که «گاثه» قدیم ترین قسمت اوستا است و سایر قسمت ها به آن کهنگی نیست.
اینک شرحی که راجع به جمع آوری اوستا از روایات مختلف و از اسناد پهلوی در دست است یادآوری می نماییم :
گویند اوستای قدیم دارای 815 فصل بوده است منقسم به 21 نسک یا کتاب و در عهد ساسانیان پس از گردآوری اوستا از آن جمله 348 فصل به دست آمد که آن جمله را نیز به 21 نسک تقسیم کردند و دانشمندان محقق 21 نسک ساسانی را به 345700 کلمه برآورد کرده اند و از این جمله امروز 83000 کلمه در اوستای فعلی موجود و باقی به تاراج حادثات رفته است.
پیداست که این کتاب از اثر فکر یک نفر نیست و یا قسمت هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند که «گاثه» قدیم ترین قسمت اوستا است و سایر قسمت ها به آن کهنگی نیست.
http://img.tebyan.net/big/1388/03/31...4132147134.jpg
در کتب سنت از جمله در «دینکرت» روایتی آورده اند و در نامه ی «تنسر» به شاه مازنداران نیز بدان اشاره شده و مسعودی مورخ عرب و جمعی دیگر از مورخان اسلامی هم نقل کرده اند که «اسکندر» بعد از فتح «اصطخر» اوستا را که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند برداشت و مطالب علمی آن را از طب، نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه کرد و به یونان فرستاد و خود آن کتاب را بسوزانید.
و نیز دینکرت که یکی از کتب قدیم پهلوی است گوید:
«دارای دارایان هَماک اَپستاک و زندچی گون زرتوهشت هَچ اَوْهر مزد پَتْ گرپت ونپشتک دوپچین یَوکْ پَتْ گنچی شپیکان (شسپیکان- ن.ل) یِوک پَتْ دِچْوی نَپَشْت داشتن پرمود»
در کتاب «شتروهای ایران» گوید :
«اَنیک زرتشت دین آورد از فرمان و شتاسپ شه هزار و دوست فَرْکَرْت پَتْ دین دیپوریه پت تختکیهاء زرین کرت و نپشت و پت گنچ هان اتهش نیهاذ و انیک کجستک سکندر سوهت و اندر او دریاپ فکند دینکرتی هپت خذایان.»
یعنی : «دیگر دارای پسر دارا همگی اوستا و زند را چنان که زردشت از هرمزد پذیرفت و نبشت در دو نسخه یکی به گنج شایگان و یکی به دژنپشت فرمود نگاه دارند، (روایت دیگر) هزار و دویست فر کرد (فصل) بدین دبیری به تخته های زرین تعبیه نمود و نبشت و به گنج آن آتش نهاد، پس سکندر ملعون دینکرت هفت خدایان را سوزانیده در دریا افکند.»
گویند نخستین کسی که بعد از اسکندر ملعون از نو «اوستا» را گرد آورد و آیین دیرین مزدیسنا را نو کرد «وُلَخْش» اشکانی بود (51-78 ب م) ولخش همان است که ما او را «بلاش» خوانیم. در میان اشکانیان پنج شهنشاه به این نام شناخته اند، دار مستتر گوید، کسی که اوستا را گرد کرده است بایدولخش نخستین باشد، زیرا او مردی دیندار بوده است. و بعضی گمان کرده اند که این شهنشاه ولخش سوم است که از (148 تا 191 ب م) پادشاهی کرده است.
پس از ولخش اشکانی اردشیر بابکان مؤسس دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبا ظن قوی بر آن است که اشکانیان هم دارای همان آیین بوده اند - آیین رسمی کشور ایران قرارداد، و این کار او به سایر عاقلانه بود، زیرا آن دوره به سبب قوت گرفتن دین مسیحی در انحاء کشور ایران و روم، دوره ی قوت دین و آغاز نفوذ دینداری محسوب می شد، چنانکه بعد هم دیده شده که از سویی مانی پدید آمد و بعد مزدک ظهور کرد و چندی نگذشت که حضرت محمد بیرون آمد.
پس از ولخش اشکانی اردشیر بابکان مؤسس دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبا ظن قوی بر آن است که اشکانیان هم دارای همان آیین بوده اند - آیین رسمی کشور ایران قرارداد.
http://img.tebyan.net/big/1388/03/48...9244205161.jpg
یکعلت دیگر تعصب دینی اردشیر آن بود که پدران و نیاکان او به قولی امیران و رییسان دین زرتشتی بوده اند، «پاپک» که به قولی پدر و به قولی پدر ِمادر اردشیر بوده است از امرای محلی پارس و از آن بزرگانی بود که بازمانده ی امرا و شاهان «پَرَتَه دار» فارس بودند پادشاهان پرته دار فارس که نخستین آنان «بَغَ کْرِتَ» و سپس (بَغَ دَاتَ) و آخر آنان «پاپک» است همه در فارس و قسمتی از هندوستان ریاست و بزرگی داشته اند، و سکه زده اند و روی سکه ی آن ها نقش آستانه ی آتشکده و درفش (علم چهارگوشه) که شاید همان درفش کاویان باشد دیده شده است و پادشاه با «پنام» که سرپوش ویژه ی عبادت است در پیشگاه آتشکده به حال خشوع ایستاده است.
برگرفته از سبک شناسی - محمدتقی بهار
پاسخ : تاریخ زبان فارسی ( قسمت اول )
اوستا
قسمت چهارم :
http://img.tebyan.net/big/1388/03/10...3515415957.jpg
اين پادشاهان دست نشانده ي اشکانيان بوده اند و از عهد اسکندر و خلفاي اسکندر به رياست مذهبي و کمکم به پادشاهي گماشته مي شدند و اردشير چنان که گذشت يا پسر پاپک آخرين شاهان مذکور و يا پسر ِدختر او بوده است و چون پدران و نياکان اردشير جنبه ي مذهبي داشته اند، از سکه هاي آن ها اين جنبه به خوبي ديده مي شود. خود او هم در استواري بنيان دين کوشيد و دين و دولت را با هم کرد و به وزير خود (تنسر) هيرپدان هيرپد امر کرد که اوستاي پراکنده را گرد آورد و خود را در سکه ها خداپرست و خدايي نژاد خواند.
در عهد «شاهپور» پسر اردشير و جانشينان وي نيز در گردآوري اوستا و تهيه ي فقه و ساير احکام و عبادات زرتشتي توجه و اعتناي کامل به عمل آمد و در حمايت از آيين مزبور کار به تعصب کشيد از آن جمله ماني، پيرفديک سخن گوي و مصلح بزرگ ايراني به اعتماد آزادي مذهبي که پيش از ساسانيان در ايران موجود و برقرار بوده است در عصر شاپور اول ظاهر شد و شاپور را دعوت کرد. شاپور با او به عادت قديم رفتار نمود و ماني کتابي از کتاب هاي خود را به نام شاپور نوشت و نام آن را «شاهپو هرگان» نهاد، ليکن در زمان بهرام پسر هرمز وي را برخلاف وصيت زرتشت و برخلاف اصول ديني که در ايران مرسوم بود کشتند.
شاپور با او به عادت قديم رفتار نمود و ماني کتابي از کتاب هاي خود را به نام شاپور نوشت و نام آن را «شاهپو هرگان» نهاد، ليکن در زمان بهرام پسر هرمز وي را برخلاف وصيت زرتشت و برخلاف اصول ديني که در ايران مرسوم بود کشتند.
خلاصه، قسمتي از اوستا در زمان شاپور اول به دست آمد و در عصر شاپور دوم «آذر پاذمار سپندان» - که موبدي بزرگ و سخنگويي گران مايه بود و بعض مورخان عرب او را زرتشت ثاني ناميده اند و واقعه ي ريختن مس گداخته بر سينه ي زردشت منسوب به اوست ؛وخرده اوستا را آورد و چنان به نظر مي رسد که تمام اوستا را به دست آوردند و يا مدعي شدند که اوستا به تمامي به چنگ آمده است و دانشمندي ديگر مرسوم به «ارتاي ويراف» نيز در عالم خواب، سيري در بهشت و دوزخ کرد و احکامي ديگر پيدا آورد که در کتاب «ارتاي ويراف نامک» مندرج است، و نيز تفسيرهاي اوستا از اين به بعد به زبان پهلوي رايج گشت. http://img.tebyan.net/big/1388/03/18...1686132255.jpg
در قرن نهم ميلادي و دوم هجري مؤلف دينکرت - که تفسيري از اوستا و مهم ترين کتب فقه، عبادت و احکام مزديسني است - گويد اوستا داراي 21 نسک است، و اسامي آن ها را ذکر مي کند و مجموع 21 نسک را به اصطلاح زبان پهلوي به سه قسمت منقسم مي نمايد به قرار ذيل :
الف- گاسانيک
ب- هاتَکْ مانْسَريک
ج- داتيک
گاسانيک يعني بخش «گاثه» که سرودهاي ديني و منسوب است به خود زرتشت و محتويات آن ستايش اهورامزده و مراتب ادعيه و مناجات ها مي باشد.
هاتک مانسريک، مخلوطي از مطالب اخلاقي و قوانين و احکام ديني است.
داتيک، فقه و احکام و آداب و معاملات است.
اما بعد از اين تاريخ (يعني بعد از قرن سوم هجري) معلوم نيست چه وقت بار ديگر اوستا دست خورده و قسمتي از آن از ميان رفته است. باري آن چه امروز از اين کتاب در دست ما باقي است پنچ جزو يا پنج بخش است و به اين نام معروف :
1- يَسْنا - که گاثه جزء آن است، و معني آن ستايش مي باشد.
2- ويسپَرَذ ْ- که آن هم از ملحقات يسنا و در عبادات است و معني آن «همه ي ردان و پيشوايان» است.
http://img.tebyan.net/big/1388/03/52...4217316636.jpg
3- وَنْدايداذ - که در اصل ونديودات بوده است، يعني ادعيه و اوراد بر ضد ديوان و اهريمنان.
4- يَشْت - که قسمت تاريخي اوستا از آن مستفاد مي شود آن هم از ماده ي يسنا و به معني عبادت و ستايش است.
5- خرده اَوِستا - يعني اوستاي مختصر يا مسائل مختصر و خرد اوستا، و آن عبارت است از عبادات روزانه، ماهيانه، ساليانه، اعياد، جشن ها، طريقه ي زردشتي گري، کُشتي بستن، آداب زناشويي، عروسي، سوگواري و غيره.
زبان اوستايي هم يکي از اصول و پايه هاي زبان ايران است. اين زبان خاصه قسمت هاي قديم آن «گاثه» بسيار کهنه به نظر مي رسد و مانند زبان سنسکريت و عربي داراي اعراب است، يعني اواخر کلمات از روي تغيير عوامل تغيير مي کرده است و حرکات گوناگون به خود مي گرفته است، همچنين داراي علايم جنسي و تثنيه بوده است.
ادامه دارد...
برگرفته از سبک شناسي - محمدتقي بهار