اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
نرم افزار مورد نیاز جهت پخش فایل های صوتی
دانلود
آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری ، آغاز روزهایی باشد که آرزو داری ... پیشاپیش
شیشه می شکند و زندگی می گذرد. نوروز می اید تا به ما بگوید تنها محبتماندنی است پس دوستت دارم چه شیشه باشم چه اسیر سرنوشت نوروز 93پیشاپیشفرخنده باد. .
درست كردن سبزه عيد
مسابقه خوشنویسی نخبگان جوان (مرحله اول )
جشن بدرقه سرباز وظیفه جناب آقای m.a.a.h.r جشن بدرقه سرباز وظیفه جناب آقای hossein24
متشکرم بابت امتیاز
ثبت نام برای دوره ی دوم گروه ختم صلوات
گروگانه : یک شب در کوچه ای خلوت ( هشت) داشت سیگارش را میکشید و منتظر (نُه) به دیوار تکیه داده بود . بعد از چند ساعت ( نُه) با قدم هایی سرخوشانه پیدایش شد . ( هشت )وسط کوچه یقه اش را گرفت . بدون معطلی تفنگش را از جیب پالتو اش درآورد و توی کله ی بزرگ( نُه )چکاند . ددددووووووفــــــــــ . ( هشت) روی جنازه ی ( نه) ایستاده بود در حالی که داشت سیگار تازه ای ازجیب پالتو اش در میآورد فریاد زد : آی مردم از این به بعد هشت گروی نه نیست . اینو به همه بگید . یاسی .ش
سلام دوست عزیز، ممنون از لطفت، خوشحالم راضی بودی
فکر میکردم نیاره 2 تا رو / لینک دوم جدا شده است
حالا اینو نگا کن : ورژن جدیدشه ! host17.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/274/64831ec3e831702c15e480510e918f22819560.mp4
سلام / اینو دانلود کن نگاه کن :D host17.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/307/f88157fe543f4c1c56758a211759b30e920194.mp4
بحث در مورد جام جهانی فوتبال جام جهانی 2014ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ من پیامتو نفهمیدم! من مدیریت دفاعی خوندم و بیعیه مدیریت و نظامیتم و تاریخ و فوتبالم! خوبه
نشسته بود پسر، روی جعبهاش با واکس غریب بود ، کسی را نداشت الا واکس نشسته بـــود و سکوت از نگــاه او میریخت و گاه بغض صدا میشکست : «آقا واکس؟» درست اول پائیــــز ، هفت سالش بـــود و روی جعبهی مشقش نوشت : بابا واکس... غـــروب بود ، و مرد از خدا نمیفهمید و میزد آن پسرک کفش سردِ او را واکس (سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش نماز محضـی از اعجاز فرچهها با واکس) بـرای خنده لگد زد به زیـــر قوطــی ، بعد صدای خندهی مرد و زنی که : «ها ها واکس- چقدر روی زمیــن خندهدار میچرخد!» (چه داستان عجیبی!) بله، در اینجا واکس- پرید تــوی ِخیــابان ، پسر بــــه دنبــالش صدای شیههی ماشین رسید، اما واکس- یواش قِل زد و رد شد ، کنــــــار جدول مان و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس... غروب بود ، و دنیـــا هنــــوز مــیچرخید و کفشهای همه خورده بود گویا واکس و کارخانه بـــه کارش ادامه میداد و هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس... کسـی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتی واکس صدای باد ، خیابان ، و جعبــــهای پاره نشسته بود ولی روی جعبه تنها واکس . . . "پوریا میر رکنی "
ارسال پیغام از طریق مسنجر برای ...آلوین... ...
یار همراه
همکار مدیر سایت
همکار تالار سایر موضوعات
همکار تالار مهندسی عمران
مدیر کـــــــل ســــایت
کـــــــاربر فــــعال
دوست آشنا
کاربر اخراج شده
کاربر جدید