بلدرچین
یار همراه

دوقدم مانده به خنديدن برگ؛


يك نفس مانده به ذوق گل سرخ؛


چشم درچشم بهاري ديگر...

تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان

یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان،


پيشاپيش سال نو مبارک

ســـــــلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
پیشـــاپیش سال جدید رو به شما تبریک میگم و امیدوارم که سال جدیدی که در پیش رو داریم ، یکی از بهترین سال های زندگی شما باشه و همچنین امیدوارم که سال گذشته هم براتون به بهترین نحو گذشته باشه

سلام
خوبی ؟!

http://www.njavan.com/forum/showthre...88%D8%AF%D8%A7

پرسش و پاسخ پیرامون سرطان

سلام جناب بلدرچین
امیدوارم خوب و سلامت باشید
ممنونم از امتیاز اهدایی لطف کردید
امیدوارم اوقات خوش و هفته خوبی رو سپری کنید...

لطفا از سایت نرید
و لطفا نوشته های خودتون رو هم بذارید که بخونیم
من خیلی دوست دارم داستان های شما رو هم بخونم.
اینجام که دلم میخواد زندگی تمام شود.

نمیدونم چی درسته
خودمم موندم و نمیتونم آروم باشم تصمیم نگرفتم اینو مطمئن باشید
اگه میتونستم الان این شکلی نبود
شما که نمیدونید چه شبایی برام میگذره از این بلاتکلیفی.
خب من نوشتن رو دوس دارم که فقط دفترام پر میشه
اما واقعا جایی رسیدم از تنهایی تصمیم گرفتن میترسم و خب مجبورم باهاش کنار بیام
از تنهایی بدم نمیاد
میتونم مستقل انتخاب کنم اما الان بخاطر گذشته ترسو شدم و یک تصمیم ساده هم نمیتونم بگیرم
شما از افسردگی گذشته خودتتون گفتید
منم بودم و هستم و احتمالا همیشه هستم.
شما که از دل من خبر ندارید و منم از ناراحتی های شما خبر ندارم و میدونم هیچ کسی هم حاضر نیست بگه.
شاید داداش رضا بود باهاش دردودل میکردم تا آروم بشم ولی نیست
و شاید میتونست راهنمایی ام کنه.

سلام
خوبید؟
خسته نباشید
من درباره 2 تا موضوع داستان فکر کردم و اولی رو نوشتم. دومی هم نوشتم اما هر دو خیلی بد شده منم حوصله ندارم دوباره تایپ کنم اون داستانای بیخود
راستش واقعا بی فایده براتون بنویسم و وقتتون رو بگیرم
و بی فایده تر اینه برای من وقت بذارید
بهتره روی کسی کار کنید که استعداد ذاتی نویسندگی داره و نوشته هاش قشنگ تره
من نویسنده داستان نمیشم و همش تو نوشته هام دارم دردودل میکنم در نقش شخصیت های داستان و همش هم درون یک نفر رو به تصویر میکشم
قلم ام به درد هیچ چیزی نمیخوره و واقعا به درد همون دفتر خودم میخوره که کسی نخوند شون
شمام خیلی لطف کردید موضوع میدید.
لطفا تا آخر لطف کنید و هر از گاهی موضوع بدید بنویسم تا از طریق اونا با خودم دردودل کنم و بهتر بشم
البته من تا جایی مینویسم که دفتر خاطراتی که دوستم داده تموم بشه بعد احتمالا دور نویسندگی رو خط میکشم.چون برای این کار هم مثل بقیه کارایی که توشون وارد شدم ساخته نشدم.
شرمنده باید مدتی اذیت من رو تحمل کنید.
البته نوشته هام رو حوصله ندارم براتون تایپ کنم ،و این یه خوبی داره دیگه زیادتر وقت شما رو تلف نمیکنم.
متشکرم.

موفق باشيد امير جان!!!!!!!!!!!!!!!!!

خوشبختی همین در کنار هم بودن‌ هاست.
همین دوست داشتن‌ هاست
خوشبختی همین لحظه ‌های ماست،
همین ثانیه‌هایی‌ ست که در شتاب زندگی گمشان کرده‌ایم...

باز کن پنجره ها را, که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه, کنار هر برگ
شمع روشن کرده است

همه ی چلچله ها بر گشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه ی جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است

باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ی گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دل تنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

دوست خوبم لحظات شادی رو توام با نشاط برای شما آرزو میکنم
امیدوارم پایان هفته خوبی رو سپری کنید