دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.

مکالمه بین farzane* و kamel.gholami

14 پیغام بازدید کنندگان

  1. گروگانه :

    یک شب در کوچه ای خلوت
    ( هشت) داشت سیگارش را میکشید و منتظر (نُه) به دیوار تکیه داده بود .
    بعد از چند ساعت ( نُه) با قدم هایی سرخوشانه پیدایش شد .
    ( هشت )وسط کوچه یقه اش را گرفت .
    بدون معطلی تفنگش را از جیب پالتو اش درآورد و توی کله ی بزرگ( نُه )چکاند . ددددووووووفــــــــــ .
    ( هشت) روی جنازه ی ( نه) ایستاده بود در حالی که داشت سیگار تازه ای ازجیب پالتو اش در میآورد فریاد زد :
    آی مردم از این به بعد هشت گروی نه نیست . اینو به همه بگید .


    یاسی .ش

  2. موچکرم ..
  3. سلام مجدد فرزانه خانم

    خواهش میکنم

    کلا ما پسرا یعنی خلاقیت / پسر = خلاقیت :) بعله

    خدا شمارو هم حفظ کنه

    ایشالله
  4. سلام دوست عزیز
    ممنون از کلیپایی که گذاشتین
    اون بچه رو خیلی دوستش میدارم
    من نمیدونم شما پسرا این همه خلاقیتو از کجا میارین آخه؟ خدا حفظتون کنه
    بازم ممنون که اسباب خنده مارو فراهم کردین
    ایشالا همیشه لبتون خندون باشه
  5. فکر میکردم نیاره 2 تا رو / لینک دوم جدا شده است
  6. سلام / خواهش میکنم فرزانه خانم

    از متن امید دهندتون هم استفاده کردم / ممنون
  7. مراقب باش !
    وقتی سوار بر تاب زندگی شدی،
    دست روزگار هلت می دهد؛
    ولی قرار نیست تو بیفتی!
    اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی،
    اوج می گیری…به همین سادگی…!

    ممنون از شعر قشنگت دوست من
  8. نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس
    غریب بود ، کسی را نداشت الا واکس


    نشسته بـــود و سکوت از نگــاه او می‌ریخت
    و گاه بغض صدا می‌شکست : «آقا واکس؟»


    درست اول پائیــــز ، هفت سالش بـــود

    و روی جعبه‌ی مشقش نوشت :‌ بابا واکس...


    غـــروب بود ، و مرد از خدا نمی‌فهمید

    و می‌زد آن پسرک کفش سردِ او را واکس


    (سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش

    نماز محضـی از اعجاز فرچه‌ها با واکس)


    بـرای خنده لگد زد به زیـــر قوطــی ، بعد
    صدای خنده‌ی مرد و زنی که : «ها ها واکس-


    چقدر روی زمیــن خنده‌دار می‌چرخد!»

    (چه داستان عجیبی!)‌ بله،‌ در اینجا واکس-


    پرید تــوی ِخیــابان ، پسر بــــه دنبــالش

    صدای شیهه‌ی ماشین رسید، اما واکس-


    یواش قِل زد و رد شد ، کنــــــار جدول مان

    و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس...


    غروب بود ، و دنیـــا هنــــوز مــی‌چرخید

    و کفش‌های همه خورده بود گویا واکس


    و کارخانه بـــه کارش ادامه می‌داد و

    هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس...


    کسـی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت

    و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتی واکس


    صدای باد ، خیابان ، و جعبــــه‌ای پاره

    نشسته بود ولی روی جعبه تنها واکس . . .

    "پوریا میر رکنی "

  9. نـتـرس از شـب یـلـدا بـهـار آمـدنـی اســت /

    یلدا پــــیشاپیش مبارک

    چرا شب یلدا انار و هندونه میخوریم؟

  10. سلااااام بزرگوار
    ممنون بابت دوستی


نمایش پیغامهای بازدید کننده 1 از 14 تا 14