دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.

مکالمه بین natanaeal و homeyra

54 پیغام بازدید کنندگان

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
  1. merC

  2. عاااالی

  3. روز های پاییز و زمستان اون سال هم رنگ بود
    خیابانی پهن و تاریک
    "خرده آسمان انگار هیچ"
    هیچ ندیده بودم کتابی غمخوار باشد
    "خرده آسمان انگار هیچ" غمخوار شده بود
    یک دست کیف سامسونت سنگین دانشگاه یک دست کتاب و همان دست برای جمع کردن چادر ...
    قدم های ریز و آرام،نور از صفحه کتاب رفت و آمد داشت
    با اهنگ خاصی بی صدا و آرام اشعار زمزمه میشد
    هرآنجا که جمله ای هم درد بود قطره اشکی میچکید
    "خرده آسمان انگار هیچ" خوب میدانست،نوازش مروارید هایم را...
    آرام جلو می رفتیم تا به انتهای خیابان رسیدیم
    باید "خرده آسمان انگار هیچ" به داخل کیف قدم میگذاشت...
    میل دل کندن از آن بی میل بود
    اما خیابان به انتها و من به خانه رسیده بودم...
    آنروزها هر روز کتاب تازگی داشت و هرروز مرا مأوایی امن بود
    ثانیه شماری،
    تا غروب تا خیابان تا سکوت تا تنهایی ...
    بعد از لحظه ها،
    سالها میگذرد...
    "خرده آسمان انگار هیچ"وظیفه اش را خوب انجام داده ...
    من را همیشه هم نفس ماند،
    این روزها
    تنها یک نگاه به کتاب
    دلتنگیم را تب دار،
    لحظه های محکم شدنم را تکرار میکند...

    همدمم
    "خرده آسمان انگار هیچ"
    لحظه هایت آرام،پرطلوع و خوش گام...



    "ناتانائیل"
  4. khoda nakone nafas

    moraqebe khodet bash

    BbBooo00000ooos$s

  5. فدای شما
  6. سلام به روی ماهت

    عزیزم ممنون

    شکر که خوبی منم طبق معمول خوبم

    خوشحالم که حس ارامش بهت القا میشه نازنین بیقرار
  7. سلااااااااااااااااام
    به به اومدی چه دست پر هم اومدی
    خوش اومدی
    من خوبم شکر،تو چطوری خوبی؟؟؟
    به به چه آرامشی تو متنات هس،
  8. باز شب شد

    وآسمان به گونه ای صاف شده...

    گویی خداوند

    پشت پرده اسمان

    مهتابی کم نوری روشن ...

    و در اتاقش ریسه کشیده،

    به خانه نمی روم،

    به طبیعت... پناه میبرم

    به چمنزار می روم،

    سرم را ارام... بر دو دستم

    که در هم حلقه شده،

    فرود می اورم...

    پاهایم را روی هم می اندازم

    چشمانم را میبندم

    ششهایم را از هوای دلچسب لبریز

    و ارام تهی میکنم،

    چشمانم را از هم برمیدارم

    و با ان به خدا که به تماشای من نشسته

    لبخند میزنم/.



    "ناتانائیل"
  9. سلااااااااااااااااااااااا اااااااااام

    شیطوری؟


    آرزویم را در سبد ساده توکل،

    به نیل ِ خواست ِ خدا می سپارم،

    باشد...یوسفی شود،

    در دستان آسیه ای مهر ِ خدا/.



    "ناتانائیل"
  10. ای جااااااااااااااااااااااان (شکلک بغل ازون سفت سفتاش)

    فدات نفسی
  11. چشششم بوآ...(با لهجه برره ای )
  12. فرشی ز دل شکسته انداخته ام
    آهسته بیا شیشه به پایت نرود...

    یه جارو به فرشتون بکشید لدفن تنبلی کار خوبی نیست پامو خین برداشت
  13. نه بابانویـــــــــــــــــــــس نده؟
    یعنی در این حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــد؟

    چی میگی؟
    دارم ذوب میشم از خجالت

    خانوم نویسندگی سالها مطالعه و تمرین میخواد مارو چه به این حرفها عایا

    راستش شاید 10 ساله دیگه یه کتاب بنویسم در پاسخ به یکی از کتابایی که خوندم اما 10 سال دیگه

    چشم گل ناز همشو فقط برای حریر وجود شما خرج میکنم

  14. بابا یه پا نویسنده ای برا خودتااااا
    قدر این احساس قشنگتو بدون و فقط برا من خرجش کن
    ایشالله یه روز این دست نوشته های قشنگتو ثبت کنی
  15. ای جان ...همیشه بخندی...من دلقک بازی بلدم تا دلت بخواد اینجا آدم حس سنگین رنگینی بهش دست میده/.
    چشم باعث افتخاره...

    اینو خودم دوست دارم:
    گاهی دلها آنقدر تنگ میشوند...
    که حتی قطره ای حرف از آن نمیچکد...
    بدنبال مرهم می رود...
    هیچ نمی یابد...
    آخر چه میشود کرد...
    دهانش بیش از حد تنگ است...
    هیچ در ان نمی چکد...

    "ناتانائیل"


  16. از این متنای قشنگت اگه داشتی بازم برام بفرست...
نمایش پیغامهای بازدید کننده 1 از 20 تا 54
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین