مکالمه بین ارغنون و فرهاد علیپور

سلام صبح بهاریتون بخیر
میبینم به شعر هم غلاقمندی؟ خوشحال میشم در این مورد تعامل داشته باشیم
و در ضمن آخرین سروده ام را برات میفرستم . قطعا نظر سازنده شما مثمر ثمر خواهد شد

شکستم ساز دل ، چون ساز دیگر
که بیخود می شود همساز دیگر

مرا روز و شب اش آه و فغان است
زبهردیگری ،دمساز دیگر

چنانماتمبگیردنوحه گوید
هزاران دلشود همرازدیگر

اگر در شاخه یدیگرنشیند
چوبلبلمی کندآوازدیگر

شدم من خسته از دست تو ای دل
ندارمغیراز این ، ابرازدیگر

فلک گوش تو راهمچونبگیرد
چونیشعقربیوگازدیگر

عزیزمچونکبوتر بیپناهی
گرفتارت کند ، وان بازدیگر

ندارمچاره ایدیگربرایت
بودبینمنوتو ،رازدیگر

نشاندمدرقفس دیگرنخواهی
هوایدیگروپروازدیگر

فراموششکنیجورزمانرا
چو خواهیزندگی ، آغاز دیگر

به دست خودبریزم آب و دانه
سر و رویت کنممن ناز دیگر

نداندغیر از این «جبران » طریقی
مگرباشد رهی ، اعجاز دیگر

فرهاد علی پور (جبران)
بیست و یکم خرداد 94