مکالمه بین h.mohammadi و بانوی خیال

دلم پاييز ميخواهد..!
ترجيحا مهرماه...
باران هم ببارد...
وتنهايي...
دلم قدم زدن ميخواهد..
از اينجا تا جايي بي انتها ...
تا اوج لمس رنگ برگها ....
همين....

آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم کهافکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است.
آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .

آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .


آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند.


آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .

آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .

آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم

که بتوانی خداحافظی آخرین راحت تری داشته باشی .

قبلنا می اومدی یه حالی از خواهرت می پرسیدی هععععععععععععععی روزگار داداشا هم بی وفا شدن

من داداشمو میخوااااااااااااااااام

الوداع ای یا علی و یا عظیم
الوداع ای یا غفور و یا رحیم
الوداع ای سفره پیغمبری
الوداع ای گریه های حیدری
بار الها راه عشق و عاشقی را سد نکن
اندر این خانه گدا را رد مکن

سلام
واقعا با من قهر کردی داداشی؟
اخه من که چیزی نگفتم

اخییییییییییییییی وضعیت روزانت چه باحاله
ندو اینجوری خسته شدی

يك دانه ز تسبيح نماز سحرت را
يك بار به نام من محتاج بينداز...

"التماس دعا"

نه مثل هر کس
مثل کسی که برایم کس دیگری است
دعایت می کنم
تو نیز
در لحظه های زنده ذهنت
بی التماس من
برایم سهمی از دعا بگذار




التماس دعا

کجایییییییییییییییییییییی ییییییی؟
ما رو دست تنها گذاشتی کجا رفتی اقا پس کو کمکاتون؟
دلمون براتون تنگ میشه ها گفتم در جریان باشی فقط

سلام عزیزم
طاعات و عبادات تو هم قبول خواهر گلم
التماس دعا

سلام
طاعات قبول

سلام سپاس بابت درخواست دوستی