اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
نگهداری و پاک کردن اطلاعات به صورت امن
انسان زنده ی ذهن من.............
فکرش را هم نمی کردم که زندگی به این زودی ها خمیازه ام را بکشد سوگوار خودم هستم لحظه ای که چشم های مادرم واقعیت را بغض کرد تا پلک های نیم بازم از دریچه ای دلگیر آه بکشند که تابستان دیگر نیستم....!!!!!!!!!!!!!! عزادارخودم هستم.
خسته ام از سفر طولانی این هفته.... چشمانم هنوز دودوی غمی را می دهند که درمن فریادی به بلندی هق هق می زد........... ازتمام من گریزی مانده بود که می دوید و اشک هایش را باد گذر باخود پای سپیدار غروری می برد تا تنومندتر ازهمیشه ادامه دهد و چه بی سایه من درگرمای بی مهریش سوختم ودرلابه لای صفحات سرنوشت گم شدم تا ازمن تنها جسدی بماند اسیر خاکستری وقوع که فقط نفس می کشد ... کاش تمام می شدم. تمام این لحظه های تکراری مرگ من و تنهایی بعد از تو
می خواهم این کران را بدزدم ...خورشیدش را درجیبم بگذارم ??? ابرها و باد و شب و روز و درخت های باغچه و خیابان و کوچه ی بن بست وبی انتهای جاده و این آسمان و زمین و تک دانه های باران و کلبه ی گم شده جنگل و آتش و خاکستر و تمام عناصر هستی و حتی نیستی و همین طور خدا را بدزدم و در پهنای فکر خیال انگیزم قایم کنم !!! تا در بارگاه سیاه چشمانت همه را سلاخی شعر های بی وزنی کنم که سپید می رویند ولطیف، تورا می نوازند که دوستت دارم...
به جزء حضور تو !!! هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفتم ... حتی عشق را
وامروز برای تو می نویسم که آخرین بار به جرم دانستن نفس هایت به جارپایه ی کشیده شده التماس می کرد. . . خواب مرا آشفته نکن.
سلاااااااام ممنون بابت شعر .. خیلی قشنگ بود
اما ذهنم شاملو را زمزمه می کرد: وقتی که پیرامن تو چانه ها دمی از جنبش باز نمی ماند بی آنکه از تمامی صداها یک صدا آشنای تو باشد وقتی که دردها از حسادت های حقیر بر نمی گذرد و پرسش ها همه در محور روده هاست آری مرگ انتظاری خوف انگیز است.
سلام منظورتون از what دقیقا چیه بی زحمت؟؟
what
بلــــــه خیلی ممنون از این همه ذوق خب ولنتاین بود دیگه ، روز عشق
حالا این چه روزی بود
ولنتاین روز عشاق نیست ... روز تموم كسایی هست كه تو زندگیمون هستند و دوسشون داریم!!! ولنتاین مبارک...
و باز هم دروغ و دروغ تشکر از شما که سر میزنید
ممنون از شعرتون
آدمــها کنــارت هستند . . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند ! از پیشــت میروند یک روز . . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد ! دوستــت دارند . . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ! میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود. . . و این است بازی باهــم بودن . . .
دلم تنگ مثل ماهی در شیشه تنگ تاریک آشفته حالم استرس دارم گیجم میزنه نبضم هیجان دارم مثل پرنده ای در قفس تاریک دوست دارم سیاهی اتاقم و پنجره اش را اتاقی تاریک که نور روشنایی از پنجره ,اما تاریک خفه گان گرفتم در اتاق تاریک و پر از دود نگاره به اتاقم بدون در و دستی به سوی آزادی و نا امید و سرد و بی روح در حبس زمین