اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
تا جایی که یادمه خاطراتت را آتش زدم
بیا لبخند بزنیم.امروز به خاطر من.... هنوز راه زیادی مانده کفش هات را در نیار شک ندارم که کم میاری در برابر قهقه های امروزم ولی با من بیا سرم درد می کنه واسه تمام آرزوهای خوب دنیا بی خیال هیچ چیز هم نمی شم من آکنده از غرور وفریادم وبه هرچیزی که می خواستم می رسم...
فکرش را هم نمی کردم که زندگی به این زودی ها خمیازه ام را بکشد سوگوار خودم هستم لحظه ای که چشم های مادرم واقعیت را بغض کرد تا پلک های نیم بازم از دریچه ای دلگیر آه بکشند که تابستان دیگر نیستم....!!!!!!!!!!!!!! عزادارخودم هستم.
می خواهم این کران را بدزدم ...خورشیدش را درجیبم بگذارم ??? ابرها و باد و شب و روز و درخت های باغچه و خیابان و کوچه ی بن بست وبی انتهای جاده و این آسمان و زمین و تک دانه های باران و کلبه ی گم شده جنگل و آتش و خاکستر و تمام عناصر هستی و حتی نیستی و همین طور خدا را بدزدم و در پهنای فکر خیال انگیزم قایم کنم !!! تا در بارگاه سیاه چشمانت همه را سلاخی شعر های بی وزنی کنم که سپید می رویند ولطیف، تورا می نوازند که دوستت دارم...
وامروز برای تو می نویسم که آخرین بار به جرم دانستن نفس هایت به جارپایه ی کشیده شده التماس می کرد. . . خواب مرا آشفته نکن.
سلام دوباره منم.سیاه نویس روزگار با چشم هایی تیره اما نه آرزوهایی سیاه بلکه سبز سبز مسافری ابدی وتو آن قدر ساده ای که تمام دشوار بودنم را کنارت آرام می گریم وتو هیچ وقت نمی فهمی که شانه هایت خیس چه شده اند. تو هم مسافری از روز اول همین بود که حساب هیچ راهم نکردم فقط نمی دانم چرا گاه گاهی دلم می خواهد همه ی عالم را در تو خلاصه کنم وصادقانه بخواهمت. ولی خوب نمی شود جایی هستی که شب ها لالایی مرگ می خوانند وروزها زوزه ی بدبختی عزیز من، با نام مستعار آمدی ،حرف هایت بوی یاس می داد وبه سختی روزگار را فریفتم تا بمانی اما بخدا نفسم بالا نمی آید. بی خیال تو باز هم نمی فهمی. sabo3eur
اما ذهنم شاملو را زمزمه می کرد: وقتی که پیرامن تو چانه ها دمی از جنبش باز نمی ماند بی آنکه از تمامی صداها یک صدا آشنای تو باشد وقتی که دردها از حسادت های حقیر بر نمی گذرد و پرسش ها همه در محور روده هاست آری مرگ انتظاری خوف انگیز است.
جهت مشاهده ی تصویر در ابعاد واقعی 700x525 پیکسل اینجا کلیک کنید.
می دانیــــ درد چیستـــ ؟؟؟ نگاهـی که رفتــــــ … نــــه !!! شایــــد شانه ای که دیگــــر وجــــود ندارد … نــــه!!!! دل شکستـــه امـــــ … نــــه!!! اعتمادی که دیگــــر وجــــود ندارد … نــــه!!!! تنهــــاییمـــــ … نــــه!!!! نمـــی دانی ... تــــو نمی دانی که دختــــر بودن درد استـــــ دختــــر که باشی رفتـــن نگــــاه ها و دستــــ ها سختــــ مـــی شود دختـــــر که باشی راحتـــر مـــی شکنی دختـــــر که باشــی نگاه هــــا فرق دارند حتــــی اگر به تمـــام دنیـــا خوبــــ نگـــاه کنی باز تمـــام دنیـــا می تواند به تـــو بــد نگــاه کند… دختـــر بودن گاهـــی واقعـــا یکـــ درد استـــــ...!
برو ای دوست که درد دل ما بسیار است مرهم دود دل ما فقط این سیگار است روح دریایی خود را تو مینداز به آب پشت دریا نبوود شهر بدان دیوار است هم دم ما شده این پاکت سیگار جدید مرگ یا زندگی .....ههه...طرف بیکار است ملک الموت کجایی نکند نعشه شدای ارزش ما به هم این دود ز تو بسیار است کفر گفتند به تیراژ زیاد چاپ شده.. مرگ یا زندگی در دست..مگر سیگار است.....
کاش میشد خاطرات را هم مانند سیگار دود کرد...
وقتی دردت یکی دو تا نیست، می خواهی از "این" بنویسی، اما وجود "آن" آنقدر آزارت میدهد که "این" را به کل فراموش می کنی...
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !!!
پشت میله آسمان را می نگریستم . آسمان آبی بود میله ها به راستی این طرف بود یا ان طرف !!!
ســـرخــوشـانـــه می خنـــدم و شـــوخـــی میکنـــم !! و هیچکـــس نمیدانـــد چقـــدر سخـــت اســـت احســـاس ِ خفگـــی کـــردن پشـــت ِ ایـــن نقـــاب ِ لعنتـــی .
هی چی بگم گل هم قشنگی نداره
ماهی رو با ماهی جواب دادی
ماهیگیر قلابت را بدون طعمه بینداز اینجا …پر است از ماهیانی که از زندگی سـیر شده اند …