اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
مرورگر چیست و چه کار می کند؟ / غرور زیادی من
نگهداری و پاک کردن اطلاعات به صورت امن
پرت شدم...
آشنایی با مهمترین تهدیدهای امنیتی
امنیت مرورگرهای اینترنتی
طراحی سایت با وردپرس
روش گام به گام طراحی سایت
چگونه خودمان طراحی وبسایت انجام بدهیم
خیلی قشنگ بود شعرت. حرف دلمو زدی .......
خسته ام از سفر طولانی این هفته.... چشمانم هنوز دودوی غمی را می دهند که درمن فریادی به بلندی هق هق می زد........... ازتمام من گریزی مانده بود که می دوید و اشک هایش را باد گذر باخود پای سپیدار غروری می برد تا تنومندتر ازهمیشه ادامه دهد و چه بی سایه من درگرمای بی مهریش سوختم ودرلابه لای صفحات سرنوشت گم شدم تا ازمن تنها جسدی بماند اسیر خاکستری وقوع که فقط نفس می کشد ... کاش تمام می شدم. تمام این لحظه های تکراری مرگ من و تنهایی بعد از تو
قشنگ بود ممنون ولی من ترجیح میدم مث دکتر شریعتی سوتکی باشم : نمیدانم پس از مرگم چه خواهم شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم و خمودش را فشارد بر گلویم سخت و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را... " دکتر علی شریعتی"
وقتی که خشمگین دست هایت می لرزدکلافه از تمام این طنز نقطه چین دنیا درخود بارها فوران می کنی لیک خاموش می مانی،دلم می خواست فنجان قهوه ای در دستت می بودم که از خشم به سمت هرچه که نفست را می گیرد پرتاب کنی. ومی دیدی که من چگونه در تقاضای ارضای خشم تو عاشقانه می شکستم و از صدای شکست من ، این جاست که بغض بلورین تو می شکند و آرام می شدی. آری! کاش ازخاک من سفالگر فنجانی می ساخت. کاااااااااااااااااااااااا اااااااااااااش چه روزهای سختیه.
چرت و پرت بازم ممنون که گوش میکردین
وقتی دلت سیاهه چه چیزای قشنگی توشه ببین وقتی سفیده دیگه چیه ...........
دلنوشته های دل سیاهمه
خیلی قشنگ بود حال و هوام عوض شد . شعر خودتون بود؟
می خواهم این کران را بدزدم ...خورشیدش را درجیبم بگذارم ??? ابرها و باد و شب و روز و درخت های باغچه و خیابان و کوچه ی بن بست وبی انتهای جاده و این آسمان و زمین و تک دانه های باران و کلبه ی گم شده جنگل و آتش و خاکستر و تمام عناصر هستی و حتی نیستی و همین طور خدا را بدزدم و در پهنای فکر خیال انگیزم قایم کنم !!! تا در بارگاه سیاه چشمانت همه را سلاخی شعر های بی وزنی کنم که سپید می رویند ولطیف، تورا می نوازند که دوستت دارم...