گاهی اوقات سکــــــوت
میکنی....
چون آنقدر رنجیده ای که نمی خواهی
حرفی بزنی.
گاهی اوقات سکــــــوت
میکنی....
چون به درستی حرفی برای گفتن
نداری!
گاه سکــــــوت یک اعتراض
است....
و گاهی هم به انتظار!
اما بیشتر سکــــــوت ؛
برای
نیافتن کلماته!
کلمات پست و حقیری که توانایی
توصیف حسی که در وجودت است را ندارند! و مجبورت میکنند،
که از بین واژه های عام، تمنای دلت را توصیف
کنند!
و چقدر گاهی ترجیح میدهی آن کلمات پست برای نشان دادن ها نباشند تا
نو بمانی.
تنها سکوت است که در نهادش به آن من که از همه
ی من های دیگرت با تو آشنا تر است میرسی.
منی مملو از باور و خدا
با خودت فکر کن که در این تمنا ها چقدر ایمان داشتی... به باورت و
به توکلت.
و به رحمت خدا
امتحان شدن و امتحان شدن و امتحان شدن
درست مثل واژه واژه ی آیه ی ۳ سوره ی عنکبوت
"وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن
قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ
الْكَاذِبِينَ"
آیه ای به مصداق دلیل آزمایشهاى الهى، عینى و
محقّق شدن علم ازلى خداوند و جدا شدن مؤمنان واقعى و شکوفا شدن استعدادهاى درونى و
به فعلیّت رسیدن آنهاست.