PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر داستان چشم تو...



kamanabroo
15th July 2011, 11:24 PM
داستان چشم تو (http://www.takkhal.net/poem/archives/000002.html)

آبی احساس یعنی آسمان چشم تو
آسمان یعنی نگاه بـــیکران چشم تو


آسمان با این همه آیــینه حیران می شود
گر ببیند گوشـــه ای از آســمان چشم تو


می شود مهتاب اگر پنهان میان ابـــرها
می کند شرم از نگاه مهربان چشم تـو


گر ببیند یک نظر آهوی صـــحرایی تو را
می شود محو تماشا در میان چشم تو


دیده ام خورشید را در مشرق ایوان صبح
نور مـــی بافد به رنگ پــــرنیان چشم تو


هر نفس, هر لحظه می بینم کبوترهای نور
شادمان پر می کشند از آشــیان چشم تو


ایـــن همه گـــلهای رنگارنگ در باغ وجــــود
طرح کمرنگی است از رنگین کمان چشم تو


آفـــرینش با تــمام ســایه روشــن های خود
نیست جز منظومه ای از کهکشان چشم تو


من که در محراب ابروی تو می خوانم نماز
قبله گاهم نیست غیر از آستان چشم تو


در اشارت های چشمت نکته ها دریافتم
هیچکس جز من نمی داند زبان چشم تو


من کیم ؟ از کاروان وامانده ای در شهر عشق
نـــیستم جــز چــند روزی مــیهمان چشم تو


باز کن در را به رویم من غریبم خسته ام
تا بیاســـایم به زیر ســـایه بان چشـم تو


می نشینم گوشه ای گل را تماشا می کنم
گـــر به رویـــم در نــبندد باغـــبان چشــم تو


گر چه شعر ناتمام من به پایان می رسد
هـــمچنان دنــباله دارد داستان چشم تو

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد