mohammad90-2011
10th July 2011, 11:43 AM
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم سلام خواجه ، گفتا علیک جانم
گفتم کجا روانی؟ گفتا که خود ندانم
گفتم بگیر فالی ، گفتا نمانده حالی
گفتم چگونه ای؟ گفت در بند بی خیالی
گفتم که تازه تازه ، شعر و غزل چه داری؟
گفتا که می سرایم شعر سپید ، باری
گفتم کجاست لیلی ، مشغول دلربایی
گفتا شده ستاره ، در فیلم سینمایی
گفتم بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم بگو ز مویش ، گفتا که مش نموده
گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده
گفتم چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون
گفتا شدید گشته محتاج گرد و افیون
گفتم کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا خریده قسطی ، تلوزیون به جایش
گفتم بگو ز ساقی ، حالا شده چه کاره؟
گفتا شده است منشی در توی یک اداره
گفتم بکن ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که قاصدت کو ، آن باد صبح شرقی؟
گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم بگو ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم بلند بوده ، موی تو آن زمان ها
گفتا به حبس بودم ، از ته زدند آن ها
گفتم شما به زندان! حافظ ما رو گرفتی؟
گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی![khande][khande][khande][khande]
شعری از محمد رضا عالی پیام (متخلص به هالو)
برگرفته از کتاب < در حلقه رندان >
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم سلام خواجه ، گفتا علیک جانم
گفتم کجا روانی؟ گفتا که خود ندانم
گفتم بگیر فالی ، گفتا نمانده حالی
گفتم چگونه ای؟ گفت در بند بی خیالی
گفتم که تازه تازه ، شعر و غزل چه داری؟
گفتا که می سرایم شعر سپید ، باری
گفتم کجاست لیلی ، مشغول دلربایی
گفتا شده ستاره ، در فیلم سینمایی
گفتم بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم بگو ز مویش ، گفتا که مش نموده
گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده
گفتم چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون
گفتا شدید گشته محتاج گرد و افیون
گفتم کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا خریده قسطی ، تلوزیون به جایش
گفتم بگو ز ساقی ، حالا شده چه کاره؟
گفتا شده است منشی در توی یک اداره
گفتم بکن ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که قاصدت کو ، آن باد صبح شرقی؟
گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم بگو ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم بلند بوده ، موی تو آن زمان ها
گفتا به حبس بودم ، از ته زدند آن ها
گفتم شما به زندان! حافظ ما رو گرفتی؟
گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی![khande][khande][khande][khande]
شعری از محمد رضا عالی پیام (متخلص به هالو)
برگرفته از کتاب < در حلقه رندان >