PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از فصل‏‌ها و فاصله‏‌ها



MR_Jentelman
17th June 2011, 08:30 AM
مى‏توان گفت که شعر ترکى در آغاز بیشتر بر بستر مضمون‏هاى سیاسى، اجتماعى شکل مى‏گرفت و دل‌مشغولى عمده‏ شعر او به این فضا معطوف بود امّا در گذر زمان رفته رفته پررنگ شدن ِجنبه‏هاى تغزلى، مضمون‏هاى سیاسى را به حاشیه رانده است.



http://img.tebyan.net/big/1390/03/212102842252440165525022025511313906235.jpg
دکتر محمدرضا ترکى (1) از شاعرانى است که ریشه در حوزه علمیه دارد، از نسلِ استثنایى شاعران جوانى که در دهه نخست پس از انقلاب در حوزه‏هاى علمیه جوانه زدند و در دهه دوم و سوم قد کشیدند و به برگ و بر نشستند، هریک به رنگى.
این نسل عاشق از یک سو سرشار از شور و شیدایى سال‏هاى جوانى انقلاب بود و به ناگهانِ جنگ و دفاع مقدس پیوسته بود و از دیگر سو در عهد شباب و نوپایىِ شعر و ادبیات تازه‏اى نفس مى‏کشید که اکنون از چشم انداز این سال‏ها مى‏توان آن را در قامت «شعر شیعى امروز» از دیگر گرایش‏ها و گونه‏ها تمایز داد.
نشست‏ها و حلقه‏هاى پراکنده‏ى شاعران حوزوى در ابتدا به کنگره‏ شعر دانشجویان و طلاب کشور پیوند خورد و پس از چند سال در شمایل کنگره‏اى مستقل رخ نمود که به تعبیرى مسامحه‏آمیز «کنگره‏ شعر حوزه» نامیده شد، و در واقع مراد از آن شعر شاعران روحانى و شاغلان به تحصیل در حوزه‏ها بود، وگرنه کم نبودند، شاعرانى که روزى و روزگارى در حوزه‏هاى علمیه درس خوانده بودند امّا در این روزگار در کسوت روحانیت نبودند و حوزوى شمرده نمى‏شدند، شاعرانى چون دکتر شفیعى کدکنى، على موسوى گرمارودى و استاد محمود شاهرخى و دیگران که کم نبودند.
محمدرضا ترکى یکى از چهره‏هاى برجسته‏ى این نسل استثنایى است که دیگر در حوزه‏ها تکرار نشد.
از محمدرضا ترکى تاکنون سه مجموعه اثر منتشر شده است؛ فصل فاصه (1381)(2)، هنوز اول عشق است (1387) (3) و خاکستر آیینه (1389) (4) در هر سه مجموعه منتخبى از غزل، نیمایى، شعر سپید و قالب‏هاى دیگر را مى‏توان دید. برخى شعرها نیز در هر سه مجموعه تکرار شده‏اند. و البته عدم تکرار خوش‏تر است الّا به ضرورت.
آبشخورهاى فرهنگى یادشده بر شعر محمدرضا ترکى تأثیرهاى ژرف و گسترده‏اى نهاده است؛ در حیطه محتوا بازگشت به ریشه‏هاى فرهنگ ایرانى و اسلامى سبب شده تا به دقایقى پربار از جنبه درون‌مایه و غناى اندیشه دست یابد.

عاشقانگىِ خاکستر آیینه ـ اگرچه از ریشه‏هاى آسمانى‏اش با اشاره‏ها و کنایه‏ها و حتى صراحت‏ها یاد مى‏کند ـ از جنسِ تغزل زمینى است.

مى‏توان گفت که شعر ترکى در آغاز بیشتر بر بستر مضمون‏هاى سیاسى، اجتماعى شکل مى‏گرفت و دل‌مشغولى عمده‏ شعر او به این فضا معطوف بود امّا در گذر زمان رفته رفته پررنگ شدن ِجنبه‏هاى تغزلى، مضمون‏هاى سیاسى را به حاشیه رانده است. در مجموعه‏ «فصل فاصله» اکثریت با شعرهاى سیاسى و اجتماعى است، امّا در «خاکستر آیینه» غلبه‏ عاشقانگى را به روشنى مى‏توان حس کرد، و چرا کتمان؟ عاشقانگىِ خاکستر آیینه ـ اگرچه از ریشه‏هاى آسمانى‏اش با اشاره‏ها و کنایه‏ها و حتى صراحت‏ها یاد مى‏کند ـ از جنسِ تغزل زمینى است؛ با سایه روشن‏هاى اروتیسمى که هماره فاصله‏اش از وقیح نگارى را حفظ مى‏کند و صد البته بر مرزى ظریف راه مى‏رود که در حقیقت به رقص و سماع بر لبه‏ تیغ مى‏ماند:
اعتراف مى‏کنم
پیش‏تر از طلوع چشم‏هاى تو/ شعر ناب را نمى‏شناختم
...اعتراف مى‏کنم
پیش‏تر/ اگرچه بارها/ عشق را سروده‏ام
این سؤال بی‌جواب را نمى‏شناختم
اعتراف مى‏کنم...
تو نیز اعتراف کن!
(ص 123)
http://img.tebyan.net/big/1390/03/116410811342115182188215662332745746146.jpg
در روندِ رو به تغزل شعر محمدرضا ترکى درونمایه‏اى غنى از تفکر معطوف به بن مایه‏هاى فرهنگ مشرقى پیداست؛ پژواک گره‌خوردگى فکر و ذکر. حال آن‏که غیاب تفکر اصیل و خلّاق درد بزرگ شعر و ادبیات معاصر ماست. در پهنه‏ شعر روزگار ما معناستیزىِ پوچ ـ که بازتاب فقر اندیشه و تنفس روحى در شعاع اندیشه‏هاى وارداتى است ـ با جعل عنوان آبرومندانه‏ «معناگریزى» بحران تفکر در شعر را به بحران مخاطب گره مى‏زند؛ در این گستره کم نیستند شاعران غزل‏پردازى که با چند غزل خوب و اى بسا چند بیت درخشان در آغاز راه چشم‏ها را خیره کرده‏اند امّا در تداوم راه به دلیل همین فقر اندیشگى ته کشیده‏اند و راه به برهوتِ هیهات برده‏اند، و کم نیستند نوپردازانى که از تخیل قوى برخوردارند یا استعداد زبان‌آورى فوق‏العاده‏اى دارند امّا به دلیل خام‌دستى در تفکر شاعرانه از ناکجا آبادها سر درآورده و مایه حیرت و عبرت خلایق شده‏اند.
شعر شاخصِ خاکستر آیینه که در واقع آینه‌گردان حال و مقال اکنونِ شعرهاى محمدرضا ترکى است، شعر «زن و عطر و نماز» است. از همین عنوان شعر نیز مى‏توان دریافت که شعرى است عاشقانه و البته زمینى و صد البته در پیوندى تنگاتنگ با تفکر دینى و مذهبى. تمام این شعر عاشقانه براساس نوعى ارتباط بینامتنى با قرآن و حدیث و سیره‏ پیامبر(ص) شکل گرفته است، با اشارتى به آن حدیث مشهور پیامبر(ص) که «از دنیاى‏تان سه چیز را خوش مى‏دارم» و اشارتى به ماجراى گریز پیامبر(ص) از دست کافران و مشرکان جاهلیت و ماجراى عنکبوت‏ها و تنیدن تار بر دروازه‏ى غار:
بر بسترى که عطر نفس‏هاى تو را دارد
آسوده به خواب مى‏روم
حتّى وقتى شمشیرهاى آخته
بر من تاخته باشند...
... تمام آیه‏هاى من
سوره‏ نساء است
امّا احسن القصص
نگاه عاشق توست!
این شعر، شعر آغازین کتاب است و بى‌اغراق از بهترین شعرهاى ترکى است و نمونه‏اى از موفق‏ترین شعرهاى عاشقانه‏ معاصر که جسارت و فرزانگى را توأمان در آن مى‏توان دید با زبانى زلال و ایجازى ستودنى. آن هم در زمانه‏اى که بسیارى از شاعران و متشاعران ـ در دو سوى آب ـ براى بیان مفاهیم عاشقانه به رویکردهاى نخ‌نماى معطوف به الحاد سر مى‏سپارند.

در روندِ رو به تغزل شعر محمدرضا ترکى درونمایه‏اى غنى از تفکر معطوف به بن مایه‏هاى فرهنگ مشرقى پیداست.

محمدرضا ترکى در هر سه مجموعه رویکردى معتدل دارد؛ چه در زبان و قالب و فرم شعر و چه در محتوا که بدان اشارت رفت. نه کلاسیک افراطى است، نه نوگراى افراطى. در سراسر مسیر شعرىِ ترکى نشانى از نُرم‌گریزى و هنجارشکنى‏هاى آوانگارد نمى‏توان یافت. با عنایت به آن که ذات حرکت نوگرایانه‏ شعر در شکستن هنجارها و گریز از نُرم‏هاست، التزام افراطى به اعتدال ـ یا اعتدال افراطى ـ بى‌شک بخشى از جسارت‏هاى شاعرانه را محو خواهد کرد و اى بسا همین امر مى‏تواند ـ با بستن بال و پرِ شعر ـ مانع پروازهاى بلند شاعرى توانمند شود. طرفه اینجاست که در شعر طنز خلاقیت بیشترى مى‏بینیم. ترکى البته در مجموعه‏ کارهایش بیانى نمکین دارد و این از نقاط قوّت شعر اوست، امّا در شعرهاى طنز انگار التزام به آداب‏ها و ترتیب‏ها دست از سر شاعر برمى‏دارند و ملاحت‏ها بر حلاوت شعر مى‏افزایند. شعرهایى چون شاعرک، رمضانیه، پلید، بز و حنجره و پوشالى در دفتر دوم شاعر شاهد این مدعایند و شعر «شهر هرت» که از معدود شعرهاى طنز خاکستر آیینه است.
در هر سه مجموعه‏ محمدرضا ترکى زبان شعر نرم و زلال و تغزلى است، به دور از ابهام‏ها و تعقیدها و زمختى‏ها. زبانى سهل که هرجا با خصلت ممتنع بودن پیوند خورده، به دقایقى درخشان و اثرگذار دست یافته و اى‌کاش این دقایق بسیارتر از این شود که هست و ناگفته نماند که مقصودم تحمیل سازه‏ها و فرم‏هاى از پیش اندیشیده بر شعر نیست، گسترش و به ژرفا بردن خصلت «سهل و ممتنع» در رهگذر ممارست و استمرار در ابداع خلاق است:
در آغاز خدا بود
و تنها خدا بود
و خدا تنها بود ...
و خدا آسمان را
و زمین را آفرید
... و تنهایى خدا بزرگ بود
و من کوچک بودم
خدا تو را آفرید
تا تنهایى‏ام را با تو قسمت کنم
و اینک خداست
و تنها خداست
و خدا هم‏چنان تنهاى تنهاست.
پی نوشت ها:
(1) دکتر محمدرضا ترکی (1341، آبادان). شاعر، نویسنده، مترجم، محقق ادبی و استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران .
(2) فصل فاصله، مجموعه شعر/ نشر همسایه (1381) / 72 صفحه
(3) هنوز اول عشق است / نشر تکا (1387) / 171 صفحه
(4) خاکستر آیینه / نشر انجمن شاعران ایران (1389) / 152 صفحه





منابع: لوح ، ویکی‌پدیا، آدینه بوک ، پاتوق کتاب

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد