ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خاطرات جرج بوش



sayed mojtaba
12th June 2011, 09:20 PM
به گزارش فارس، "جورج واكر بوش "، رييس جمهور پيشين آمريكا از جمله شخصيت‌هايي است كه در زمان وي و بعضاً به‎واسطه خودش اتفاقات بسيار مهمي در عرصه جهان به‎وقوع پيوست. شايد حوادث 11 سپتامبر مهمترين اين اتفاقات باشد كه خود بعدا منشأ تحولات بسيار مهمي در عرصه بين‌المللي از جمله دو جنگ در منطقه خاورميانه شد.
اين تحولات و شخصيت خود بوش كه عده بسيار زيادي او را مستحق رياست جمهوري آمريكا نمي‎دانستند و به‏علاوه نفرت زيادي كه در افكار عمومي جهان در زمان وي از آمريكا به‎وجود آمد، سبب شد تا خبرگزاري فارس دست به ترجمه و انتشار خاطرات او بزند.
به‎هرحال اين كتاب، بيان مسايل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولي شخصيت بوش و خاطرات وي مي‌تواند از جمله اسنادي باشد كه به محققان و مخاطبان علاقه‎مند به اين حوزه كمك فراواني كند

sayed mojtaba
12th June 2011, 09:21 PM
*روز آتش

روز سه‌شنبه بود. 11 سپتامبر 2001. قبل از طلوع آفتاب بيدار شدم. در سوئيتي در منطقه "كلوني بيچ " و "تنيس ريزورت " در نزديكي شهر "ساراسوتا " ايالت فلوريدا بودم. صبح خود را با مطالعه انجيل آغاز كردم و بعد از آن به طبقه پايين رفتم تا اندكي بدوم. آسمان هنوز تاريك بود كه من نرمش خود كنار زمين گلف را آغاز كردم. ماموران مخفي به ورزش‌ روزانه من عادت كرده بودند. براي افراد محلي دويدن در اين ساعت از صبح اندكي عجيب و غريب بود.
به هتل برگشتم. سريع دوش گرفتم و اندكي صبحانه خوردم و نگاهي به روزنامه‌هاي صبح انداختم. مهمترين خبر اين بود كه "مايكل جردن " [بسكتباليست معروف آمريكايي] تصميم گرفته بازنشستگي را كنار گذاشته و دوباره به ليگ بسكتبال حرفه‌اي آمريكا بازگردد. ديگر عناوين روزنامه‌ها نيز به انتخابات اوليه شهرداري شهر نيويورك و يافت شدن يك نمونه جنون گاوي در ژاپن بود.

sayed mojtaba
12th June 2011, 09:21 PM
*تنظيم گزارش روزانه به رياست جمهوري توسط سازمان سيا

حدود ساعت 8:00 بامداد بود كه گزارش روزانه به رياست جمهوري (pdb) را دريافت كردم. اين گزارش روزمره كه شامل اطلاعات فوق‌العاده محرمانه و تحليل‌هاي عميق ژئوپلتيكي است، يكي از جالب‌ترين بخش‌هاي آن روز بود. گزارش روز 11 سپتامبر توسط يكي از تحليلگران خوش فكر سازمان سيا به نام "مايك مورل " ارايه شده بود و به كشورهايي مانند روسيه، چين و قيام فلسطيني‌ها در كرانه باختري و نوار غزه پرداخته بود.
مدت اندكي بعد از اين گزارش بود كه ما اقامتگاه خود را ترك كرديم تا به ديدن مدرسه ابتدايي "اما اي. بوكر " برويم تا من در آنجا بر ضرورت اصلاحات در سيستم تحصيلي تاكيد كنم.

*فكر كردم چه خلبان بدي بوده كه در روز روشن به برج برخورد كرده است

در طول مسير اندكي كه پياده از محل توقف كاروان موتوري خود به سمت كلاس درس راه مي‌رفتيم، "كارل راو " به من خبر داد كه هواپيمايي به مركز تجارت جهاني برخورد كرده است. موضوع عجيب بود. به تصورم يك هواپيماي ملخي به طرز وحشتناكي سقوط كرده است. بعد از آن بود كه كاندوليزا رايس تماس گرفت. با او از طريق خط تلفن امني صحبت كردم كه در يكي از كلاس‌ها قرار داده شده بود. اين خط به مركز مخابراتي وصل بود تا بتواند خدمات لازم مخابراتي را به كاركنان كاخ سفيد هنگامي كه در مسافرت هستند، ارايه كند. او به من گفت هواپيمايي كه به اين مركز تجاري برخورد كرده از نوع هواپيماي ساده نيست بلكه يك هواپيماي بزرگ جت تجاري است.

sayed mojtaba
12th June 2011, 09:22 PM
*به آمريكا حمله شده است

مات و مبهوت شدم. حتماً بدترين خلبان جهان اين هواپيما را هدايت مي‌كرده است. چطور ممكن است كه اين خلبان در روز روشن به اين آسمانخراش خورده باشد؟ شايد سكته قلبي كرده باشد؟ به كاندوليزا رايس گفتم كه در جريان موضوع باشد و از "دن بارتلت " مدير ارتباطات خود خواستم بيانيه‌اي تدوين كند و در آن قول دهد كه خدمات مديريت مواقع اضطراي حمايت كامل خود را در اين سانحه ارايه خواهد كرد.
با مدير مدرسه ابتدايي بوكر سلام عليك كردم كه يك خانم مهربان به نام "گوين ريگل " بود. او مرا با معلم مدرسه "سندرا كي دانيليز " و كلاس درسش كه همه بچه‌هاي كلاس دومي بودند، معرفي كرد. خانم دانيلز نيز روخواني را در كلاس تمرين كرد. چند دقيقه بعد از دانش‌آموزان خواست كه كتاب درسي خود را بردارند. در اين هنگام بود كه حس كردم كسي پشت سر من است، اندي كارد رو به من خم شد و در گوشم نجوايي كرد و گفت: هواپيماي دوم به برج دوم تجارت جهاني برخورد كرده است.
او هر يك از كلمات ر به صورت شمرده وا با آن لهجه خاص ماساچوستي خود ادا مي‌كرد: به آمريكا حمله شده است.

*خبرنگاران كه از موضوع مطلع شدند فهميدم به زودي دنيا از واكنش من خبردار مي‌شود

اولين واكنش من به اين خبر خشم بود. كسي جرأت كرده بود به آمريكا حمله كند. آنها بايد تاوانش را پس بدهند. بعد به چهره كودكاني كه پيش روي من نشسته بودند نگاه كردم. در فكرم وحشيگري حمله كنندگان و معصوميت آن كودكان را با هم مقايسه كردم. ميليون‌هاي كودك ديگر مانند آنها بودند كه براي دفاع از خود روي من حساب مي‌كردند. مصمم بودم آنها را از خود مأيوس نكنم.
ديدم كه خبرنگاراني كه در اتاق پشتي بودند از طريق تلفن‌هاي همراه خود يا دستگاه‌هاي ارتباطي ديگر از خبر مطلع مي‌شوند. ناگهان به هوش آمدم. دانستم كه هر واكنش من ضبط شده و در لحظه‌اي در سراسر دنيا منتشر خواهد شد. شايد ملت شوكه شود اما رئيس جمهور يك كشور نبايد شوكه شود. اگر با عجله از كلاس خارج شوم اين كار كودكان را مي‌ترساند و هراس در دل مردم كشور مي‌اندازد.
روخواني بچه‌ها ادامه داشت اما ذهن من بسيار دورتر از كلاس درس مي‌چرخيد. چه كسي مي‌توانست اين كار را كرده باشد؟ خسارت حمله چقدر بود؟ لازم است دولت چه كار كند؟

sayed mojtaba
12th June 2011, 09:22 PM
*آتش و دود مهيب‌تر از آني بود كه تصور مي‌كردم

"آري فلشر " معاون مطبوعاتي خود را همچون سپر من در مقابل خبرنگاران قرار داد. او نوشته‌اي به من رساند كه روي آن نوشته بود "فعلا چيزي نگوييد؟ " من هم قصد اين كار را نداشتم. پيش خود برنامه ريزي كرده بودم. به اين صورت كه با پايان يافتن كلاس، از آن به آرامي خارج مي‌شوم، شروع به كسب اطلاعات كرده و با ملت آمريكا صحبت مي‌كنم.
هفت دقيقه بعد از ورود اندي كارد به اتاق بود كه به اتاق مجاور بازگشتم كه در آن تلويزيوني قرار داشت. وقتي تصاوير برخورد هواپيماي دوم به ساختمان برج دوم از طريق تلويزيون و به صورت حركت آهسته پخش مي‌شد، من با وحشت به آن نگاه مي‌كردم. گلوله بزرگ آتشين و انفجار دود و آتش بزرگتر از آني بود كه من تصور مي‌كردم.
كشور از اين امر خواهد لرزيد و لازم بود كه فوراً در تلويزيون‌ ظاهر شوم. بيانيه خود را به صورت دستي و با خطي ناخوانا و با عجله نوشتم. مي خواستم به مردم آمريكا اطمينان دهم دولت به اين امر واكنش نشان داده و عاملين حمله را به دست عدالت خواهد سپرد. بعد از آن مي‌خواستم كه هر چه سريعتر به واشنگتن بازگردم.

*جمله‌اي مشابه جمله‌اي بيان كردم كه پدرم در زمان حمله صدام به كويت گفته بود

بيانيه‌ام را اينگونه آغاز كردم: آقايان و خانم‌ها، اين لحظه دشواري براي آمريكا است... دو هواپيما ظاهرا در حمله‌اي تروريستي به كشورمان با مركز تجارت جهاني اصابت كرده‌اند.
مي‌شد صداي حبس شدن نفس‌ در سينه اولياي مدرسه و حضاري را شنيد كه انتظار داشتند سخنراني من درباره آموزش و پرورش باشد. ادامه دادم: "تروريسم نمي‌تواند مقابل ملت ما دوام آورد ". جمله خود را با درخواست يه دقيقه سكوت براي قربانيان آن حمله پايان دادم.
بعد از آن متوجه شدم جمله من به نوعي تكرار جمله‌اي بود كه پدرم هنگام تجاوز صدام حسين به كويت، عنوان كرده و گفته بود "اين تجاوز دوام نخواهد داشت ". تكرار اين جمله عمدي نبود. در يادداشت خود نوشته بودم كه "تروريسم عليه ملت ما پيروز نخواهد شد ". شايد كلمات پدر در ضمير ناخودآگاه من دفن شده بود و منتظر بود در زمان بروز بحراني ديگر خود را نشان دهد.

sayed mojtaba
12th June 2011, 09:23 PM
در نظرم برخورد هواپيماي سوم نوعي اعلام جنگ بود

ماموران سرويس مخفي آمريكا مي‌خواستند كه من را بي‌درنگ به سمت هواپيماي رياست جمهوري آمريكا هدايت كنند. همانطور كه كاروان موتوري به سمت جاده 41 فلوريدا در حركت بود، من از طريق خط تلفن امني كه در ليموزن بود با كاندوليزا رايس تماس گرفتم. او به من گفت كه هواپيما سومي نيز در كار بوده و اين بار به پنتاگون [ساختمان وزارت دفاع آمريكا] اصابت كرده است. به صندلي تكيه دادم و مبهوت حرف‌هايش شدم. برداشتم روشن بود: برخورد هواپيماي اول مي‌توانست اتفاقي باشد، برخورد دوم به طور حتم نشان از حمله داشت اما برخورد سوم حتماً اعلام جنگ بود.
خونم به جوش آمده بود. ما مي‌بايست كساني كه اين كار را كرده بودند پيدا مي‌كرديم و ضرب شصت محكمي به آنها نشان مي‌داديم.

*در هواپيماي رياست جمهوري همه به حالت آماده باش جنگي درآمده بودند

تغيير حالت به موقعيت جنگي در فرودگاه كاملا مشهود بود. ماموران امنيتي اسلحه به دست اطراف هواپيماي مخصوص رياست جمهوري را احاطه كرده بودند. دو نفر از ماموران پروازي در بالاي پله‌هاي هواپيما ايستاده بودند. رنگ رخسار آنها نشان از ترس و ناراحتي درون داشت. من مي‌دانستم كه ميليون‌ها نفر ديگر هستند كه همين احساس را دارند. خدمه پرواز را در آغوش گرفتم و گفتم كه اوضاع درست مي‌شود.
وارد كابين رياست جمهوري شدم و خواستم كه اندكي تنها باشم. به فكر ترسي بودم كه ممكن بود كه مسافران آن هواپيما را فرا گرفته باشد و درد و رنجي كه خانواده‌هاي قربانيان با آن مواجه بودند. خيلي از مردم عزيزان خود را به صورت ناگهاني و بدون هيچ گونه هشداري از دست داده بودند. دعا كردم كه خداوند به دلهايمان آرامش دهد و كشور را از اين امتحان سخت سربلند بيرون آورد. به ياد قطعه‌اي از سرود مذهبي مورد علاقه خود افتادم كه مي‌گويد: خداوند مهربان و خداوند عظيم به ما براي مواجهه با اين لحظات، خرد و شجاعت عطا كن ".

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد